الف- گونه هاي وحي
1- اسلام
در اسلام وحي در قرآن متجلي شده است که به عنوان پيام مستقيمي از خدا به انسان از طريق حضرت محمد (ص) آمده است. موضوع اصلي در اينجا کلمات خداوند است که به سوي انسان فرستاده شده است و پيامبر تنها يک کانال براي انتقال است. عنوان او «پيامبر خدا» است که او را به عنوان کسي که پيام او را مي گيرد و به مخاطبان انتقال مي دهد توصيف مي کند.
مکانيسم انتقال ساده است: قرآن از ازل در آسمان نوشته شده است. کتاب به برخي از انبيا با زبان ها و فرهنگ هاي گوناگون داده شده است، اما آمده است که اين کتاب ها همه مفقود يا منسوخ شده اند. وحي نهايي قرآن ازلي به زبان عربي به محمد داده شده است تا در خلوص کامل براي بقيه ي تاريخ انساني حفظ شود. داستان آغاز وحي به خوبي در عبارات صحيح بخاري آمده است (3 و 1):
نخستين وحيي که به پيامبر رسيد رويايي واقعي در خواب بود، به نحوي که او هرگز خواب نديد بلکه حقيقت آن همانند پرتو شبان سپيده دم تابيد. سپس او به تنهايي گراييد و خود را در غار حرا منزوي کرد، جايي که شب هاي مختلفي را براي عبادت در آن به صبح رساند، پيش از آن که به سوي خانه برگردد. او اقدامات لازم را براي اين منظور انجام داد. سپس به نزد خديجه بازگشت و تدارکات بيشتري براي دوره مشابه آماده کرد تا حقيقت به او نازل شد. وقتي که او در غار حرا بود فرشته به نزد او آمد و گفت: «بخوان» او گفت: «من از زمره کساني نيستم که مي توانند بخوانند.»
و ادامه داد: «پس فرشته مرا گرفت و فشرد و گفت «بخوان». و وقتي که من گفتم: «من از زمره کساني نيستم که مي توانند بخوانند»، مرا گرفت و دوباره به سختي فشرد، پس دوباره گفت: «بخوان»، من گفتم «من از زمره کساني نيستم که مي توانند بخوانند».
پيامبر ادامه داد: «پس او مرا براي بار سوم فشار داد و گفت: «بخوان به نام پروردگارت که آفريد؛ انسان را از علق آفريد؛ بخوان و پروردگار تو کريم ترين است» (96: 3-1)».
پيامبر خدا با اين پيام بازگشت و در حالي که وجودش مي لرزيد به نزد خديجه بنت خويلد رفت و گفت: «مرا بپوشان، مرا بپوشان». وقتي او را پوشاندند، آن هيبت او را ترک کرد.
مکانيسم وحي از خلال روايت بخاري روشن تر مي شود. (1، 2):
عايشه ام المومنين روايت کرده است که حارث بن هشام نزد پيامبر (ص) آمد و پرسيد: «يا رسول الله چگونه وحي بر شما نازل مي شود؟» پيامبر، فرمود: «گاه شبيه طنين زنگ کاروان بر من فرود مي آيد و اين در حالي است که سرما وجود مرا مي گيرد؛ سپس فرشته از من جدا مي شود و من آنچه که او گفته است را از حافظه مي خوانم. گاه فرشته به شکل يک انسان نزد من آمد و سخن مي گويد و من آنچه را که او مي گويد باز مي گويم.» عايشه گفت: و من شاهد بودم وحي در يک روز بسيار سرد بر او نازل شد و وقتي از او جدا شد پيشاني او خيس عرق بود.
در اينجا نکات جالب و متنوعي وجود دارد. نخست اين که ما يک لحظه مستقيم از وحي را مي بينيم وقتي که جبرئيل از سوي خدا فرستاده مي شود تا کلمات منسجم پيام را برساند. سپس محمد آن را به اصحاب منتقل مي کند، که بعدها آن را نوشتند.
دوم اين که ما تأکيد پيامبر را مي بينيم که او نمي توانسته است بخواند. اين امر خلوص پيام را مورد تأکيد و نمادسازي قرار مي دهد؛ همان طور که بکارت مريم مي تواند به عنوان نماد و تأکيد بر خلوص الاهي عيسي قلمداد شود. حتي مي توان از علم نياموختن گزارش شده محمد، ضرورت انتقال صادقانه پيام را دريافت: شخصيت او به هر شکلي بر پيام تأثير نگذارد. (البته مسلمانان محمد را بيش از يک پيامبر برِ منفعل در نظر مي گيرند، جايگاه او، به عنوان نبي، به او سبک زندگي، کلمات والا و حتي يک ارزش اتوريته وار مي دهد.
برخي، سنت هايي را در خصوص سخنان و اعمال او در رديف پس از قرآن قرار مي دهند و الگوي او را متصل و حتي الهام آميز مي دانند).
درس نياموختن محمد در گزارش وحي، سه بار مورد تأکيد قرار گرفته، که اين امر در زمره معجزات آمده است. قرآن در سطح والايي از شعر عربي است، به نحوي که قالب زبان آن، خواننده را مجذوب مي کند. در حقيقت، زبان قرآن والاترين گونه زبان عربي تلقي شده است و به لحاظ سبکي چنان رفيع است که به خودي خود، دليل کافي بر ماهيت معجزه وار وحي تعبير مي شود. وقتي از پيامبر معجزه اي براي صدور نبوت اش خواستند او تنها به قرآن اشاره کرد؛ و سواد نداشتن خود را مورد تأکيد قرار داد که نشان گر خاستگاه الاهي اين معجزه است.
در نهايت، ما مي توانيم به فرم سبکي زبان در روايات فوق توجه کرده و اين را به عنوان نمونه اي از محوريت زبان در وحي اسلامي تلقي کنيم. اگر طرز بيان اين سنن، قابل اهميت است پس طرز بيان قرآن چگونه خواهد بود؟ اين متضمن کلمات منسجمي است که توسط خداوند از طريق جبرئيل فرستاده شده است، و نشان گر کلام ازلي مکتوب در آسمان است. پس استفاده از بيان منسجم در عبادت، قرائت آن با صداي بلند و يا حفظ آن فضيلت خواهد داشت: در اصطلاح مسيحي، زبان قرآن به خودي خود به معناي لطف است و ارزش عبادي بسياري دارد، نقش زبان عربي حتي با جسم عيسي در وحي مسيحي مقايسه شده است. زبان کلمات و حتي حروف به خودي خود اهميت دارند، به نحوي که دستور زبان عربي و خوشنويسي به شکل گسترده آموزش داده مي شود و مؤمنانه گسترش يافته اند. به سختي مي توان گفت که ترجمه ي قرآن غير ممکن است. بهترين ترجمه بايد تفسيري انساني از پيام الاهي باشد و هيچ بديلي براي زبان مقدس وجود ندارد.