صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 74

موضوع: ۩●*●۩●*●۩ آئینه خدا نمای در لاله زار کربلا {ویژه نامه عاشورای حسینی} ۩●*●۩●*●۩

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,804
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,472
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    پس متصل فرمود كلام خود را به شعرهاي فروه بن مسيك مرادي:


    وَ اِنْ نُغْلَبْ فَغَيْر مُغَلَّبينا

    مَنا يانا وَ دَوْلَهاخِريْنا

    كَلا كِلَهُ اَناخَ بِاخَرينا

    كَما اَفْنَي الْقروُنَ الاَوَّلينا

    وَلَوْ بَقِيَ الْكِرامُ اِذا بَقينا

    سَيَلْقَي الشّامِتُونَ كَما لَقين

    فَاِنْ نُهْزَمْ فَهَزّاموُنَ قِدْماً

    وَ ما اِن طِبُّنا جُبْنٌ وَلَكِن

    اِذا مَا الْمَوْتَ رَفَّعَ عَنْ اُناسٍ

    فَافَنْي ذلِكُمْ سَرْواتِ قومي

    فَلَوْ خَلَدَالْمُلُوكَ اِذاً خَلَدْنا

    فَقُلْ لِلشّامِتَيْنِ بِنا اَفيقوُا

    آنگاه فرمود سوگند با خداي كه شما بعد من فراوان و افزون از مقدار زماني كه پياده سوار اسب باشد زنده نمانيد، روزگار آسياي مرگ بر سر شما بگرداند و شما مانند ميله سنگ آسيا در اضطراب باشيد اين عهدي است به من از پدر من از جد من، اكنون رأي خود را فراهم كنيد و با اتباع خود همدست شويد و مشورت كنيد تا امر بر شما پوشيده نماند پس قصد من كنيد و مرا مهلت مدهيد همانا من نيز توكل كرده‌ام بر خداوندي كه پروردگار من و شما است كه هيچ متحرك و جانداري نيست مگر آنكه در قبضه قدرت اوست و همانا پروردگار من بر طريق مستقيم و عدالت استوار است جزاي هر كسي را به مطابق كار او مي‌دهد.

    پس زبان به نفرين آنها گشود و گفت اي پروردگار من باران آسمان را از اين جماعت قطع كن و برانگيز برايشان قحطي زمان يوسف (ع) كه مصريان را به آن آزمايش فرمودي و غلام ثقيف را برايشان سلطنت ده تا آنكه برساند به كامهاي ايشان كاسه‌هاي تلخ مرگ را زيرا كه ايشان فريب دادند ما را و دست از ياري ما برداشتند و توئي پروردگار ما، بر تو توكل كرديم و به سوي تو انابه نموديم و به سوي تو است بازگشت همه. پس از ناقه به زير آمد و طلبيد مرتجز اسب رسول خدا صلي الله عليه و آله را و بر آن سوار گشت و لشكر خود را تعبيه فرمود.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكرها 2

    نرگس منتظر (05-12-2011), شهاب منتظر (20-03-2015)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #12

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,804
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,472
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    طبري از سعد بن عبيده روايت كرده كه :

    پيرمردان كوفه بالاي تل ايستاده بودند و براي سيدالشهداء عليه السلام مي‌گريستند و مي‌گفتند:
    اَللّهُمَّ اَنْزِلْ نَصْرَكَ
    بارالها نصرت خود را بر حسين نازل فرما.

    من گفتم اي دشمنان خدا چرا فرود نمي‌آئيد او را ياري كنيد؟ سعيد گفت ديدم حضرت سيدالشهداء عليه السلام كه موعظه فرمود مردم را در حالتي كه جبه‌اي از برد در برداشت و چون رو كرد به سوي صف خويش مردي از بني تميم كه او را عمر طهوي مي‌گفتند تيري به آن حضرت افكند كه در ميان كتفش رسيد و بر جبه‌اش آويزان شد و چون به لشكر خود ملحق شد نظر كردم به سوي آنها ديدم قريب صد نفر مي‌باشند كه در ايشان بود از صلب علي عليه السلام پنج نفر و از بني هاشم شانزده نفر و مردي از بني سليم و مردي از نبي كنانه كه حليف ايشان بود و ابن عمير بن زياد انتهي.

    و در بعضي مقاتل است كه چون حضرت اين خطبه مباركه را قرائت نمود فرمود ابن سعد را بخوانيد تا نزد من حاضر شود، اگر چه ملاقات آن حضرت بر ابن سعد گران بود لكن دعوت آن حضرت را اجابت نمود و با كراهتي تمام به ديدار آن امام عليه السلام آمد.

    حضرت فرمود اي عمر تو مرا به قتل مي‌رساني به گمان اينكه، ابن زياد (ملعون) زنازاده ترا سلطنت مملكت ري و جرجا خواهد داد، به خدا سوگند كه تو به مقصود خود نخواهي رسيد و روز تهنيت و مبارك باد اين دو مملكت را نخواهي ديد، اين سخن عهديست كه به من رسيده اين را استوار ميدارد و آنچه خواهي بكن همانا هيچ بهره از دنيا و آخرت نبري، و گويا مي‌بينم سر ترا در كوفه برني نصب نموده‌اند و كودكان آنرا سنگ مي‌‌زنند و هدف و نشانة خود كنند. از اين كلمات عمر سعد (لعنه الله عليه) خشمناك شد و از آن حضرت روي بگردانيد و سپاه خويش را بانگ زد كه چند انتظار مي‌بريد، اين تكاهل و تواني به يك سو نهيد و حمله‌اي گران در دهيد حسين و اصحاب او افزون از لقمه‌اي نيست.

    اين وقت امام حسين عليه السلام بر اسب رسول خدا «ص» كه مرتجز نام داشت بر نشست و از پيش روي صف در ايستاد و دل بر حرب نهاد و فرياد به استغاثه برداشت و فرمود:

    آيا فريادرسي هست كه براي خدا ياري كند ما را؟ آيا دافعي هست كه شر اين جماعت را از حريم رسول خدا «ص» بگرداند؟

    برگرفته از کتاب منتهی الامال








    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. تشكرها 2

    نرگس منتظر (05-12-2011), شهاب منتظر (20-03-2015)

  6. Top | #13

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,804
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,472
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    مبارزه حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) و شهادت آن مظلوم

    از بعض ارباب مقاتل نقل است كه چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظر كرد هفتاد و دو تن از ياران و اهلبيت خود را شهيد و كشته بر روي زمين ديد عازم جهاد گرديد، پس به جهت وداع زنها رو به خيمه كرد و پردگيان سرادق عصمت را طلبيد و ندا كرد كه اي سكينه، اي فاطمه، اي زينب، اي ام كلثوم.

    عَلَيْكُنَّ مِنّي السَّلامُ:
    وَاَسْكَنَّ مِنهُ الذَّيلَ مُنتجِباتِ
    وَ يا كَهْفَ اَهْلِ الْبَيْتِ في الاْزَماتِوَ يا لَيْتَنا لَمْ
    نَمْتَحِنْ بِحَيات
    وَ مَنْ لَلْعُذاري عِنْدَ فَقْدِ وُلاه


    زد حلقه گرد او همه چون هاله گرد
    ماه وين موكنان بگريه كه شد روز ما تباه


    فَقٌمن وَاَرْسَلنَ الدُّموُعَ تَلَهُفّا
    اِلي اَيْنَ يَابْنَ الْمُصْطَفي كوْكَبَ الدُّجي
    فَيا لَيْتَنا مِتْنا وَلَمْ نَرَمانَري
    فَمَنْ لِلْيَتامي اِذْ تَهَدَّمَ رُكْنُهُمْ


    سرگشته بانوان سراپرده عفاف
    آن سر زنان به ناله كه شد حال ما زبون


    پس سكينه عرض كرد:
    يا اَبَه اَسَتَسْلَمْت لِلْمَوتِ


    اي پدر آيا تن به مرگ داده‌اي؟ فرمود چگونه تن به مرگ ندهد كسي كه ياور و معيني ندارد عرض كرد پس ما را به حرم جدمان بازگردان، حضرت در جواب بدين مثل تمثل جست:

    هَيْهاتَ لَوتُرِكَ الْقَطالَنام.

    اگر صياد از مرغ قطا دست بر مي‌داشت آن حيوان در آشيانة‌ خود آسوده مي‌خفت. كنايت از آنكه اين لشكر دست از من برنمي‌دارند، و نمي‌گذارند كه شما را به جائي برم، زنها صدا به گريه بلند كردند، حضرت ايشان را ساكت فرمود. و گويند كه آن حضرت رو به ام كلثوم نمود و فرمود.

    اوُصيكِ يا اُخَيَّه بِنَفْسِكِ خَيْراً وَ اِنّي بارِرٌ اِلي هؤلاءِ الْقَوْم.

    در اثبات الوصيه است كه امام حسين عليه السلام حاضر كرد علي بن الحسين عليه السلام را و آن حضرت بیمار بود پس وصيت فرمود به او به اسم اعظم و مواريث انبياء عليهم السلام و آگاه نمود او را كه علوم و صحف و مصاحف و سلاح را كه از مواريث نبوتست نزد ام سلمه رضي الله عنها گذاشته و امر كرده كه چون امام زين العابدين عليه السلام برگردد به او سپارد.

    در دعوات راوندي از حضرت امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده كه فرمود پدرم مرا در بر گرفت و به سينه خود چسباند در آن روز كه كشته شد وَالدّمآءُ تَغْلي و خونها در بدن مباركش جوش مي‌خورد، و فرمود اي پسر من حفظ كن از من دعائي را كه تعليم فرمود آنرا به من فاطمه صلوات الله عليه و تعليم فرمود به او رسول خدا صلي الله عليه و آله و تعليم نمود به آن حضرت جبرئيل از براي حاجت و مهم و اندوه و بلاهاي سخت كه نازل مي‌شود و امر عظيم و دشوار و فرمود بگو:

    بِحَقّ يس وَالْقُرانِ الْحَكيمِ وَ بِحَقّ طه وَالْقُرانِ الْعَظيم يا مَنْ يَقْدِرُ عَلي حَوائِج السّائِلينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ما في الضَّميرِِ يا مُنَفّسَ عَنِ الْمَكروُبينَ يا مُفَرّجَ عَنِ الْمَغْمُومينَ يا ارحِمَ الشَّيْخ الْكبيرِ يا رازِقَ الّطِفْلِ الصَّغيرِ يا مَنْ لايَحْتاجُ اِلَي التَّفْسيرِ صَلّ عَلي مُحًّمَدٍ وَ الِ مُحَّمَدٍ وَ افعَلْ بي كَذا وَ كَذا.

    در كافي روايت شده كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام وقت وفات خويش حضرت امام محمد باقر عليه السلام را به سينه چسبانيد و فرمود اي پسر جان من وصيت مي‌كنم ترا به آنچه كه وصيت كرد به من پدرم هنگامي كه وفاتش حاضر شد و فرمود اين وصيت را پدرم به من نموده فرمود,

    يا بُنّيَّ اِيّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لايَجِدُ عَلَيْكَ ناصِراً اِلاّض اللهُ.


    اي پسر جان من بپرهيز از ظلم بر كسي كه ياوري و دادرسي ندارد مگر خدا.


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. تشكرها 2

    نرگس منتظر (05-12-2011), شهاب منتظر (20-03-2015)

  8. Top | #14

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,804
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,472
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    راوي گفت پس حضرت سيدالشهداء عليه السلام به نفس نفيس عازم قتال شد. امام زين العابدين عليه السلام چون پدر بزرگوار خود را تنها و بيكس ديد با آنكه از ضعف و ناتواني قدرت برداشتن شمشير نداشت راه ميدان پيش گرفت، ام كلثوم از قفاي او ندا در داد كه اي نور ديده برگرد، حضرت سجاد عليه السلام فرمود كه اي عمه دست از من بردار و بگذار تا پيش روي پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله جهاد كنم.

    حضرت سيدالشهداء عليه السلام به ام كلثوم فرمود كه باز دار او را تا كشته نگردد و زمين از نسل آل محمد عليهم السلام خالي نماند. بالجمله امام حسين عليه السلام در چنين حال از محبت امت دست بازنداشت و همي خواست بلكه تني چند به راه هدايت درآيد و از آن گمراهان روي برتابد.

    لاجرم ندا در داد كه آيا كسي هست كه ضرر دشمن را از حرم رسول خدا صلي الله عليه و آله بگرداند؟ آيا خداپرستي هست كه در باب ما از خدا بترسد؟ آيا فريادرسي هست كه اميد ثواب از خدا داشته باشد و به فرياد ما برسد؟ آيا معيني و ياوري هست كه به جهت خدا ياري ما كند؟ زنها كه صداي نازنينش را شنيدند به جهت مظلومي او صدا را به گريه و عويل بلند كردند.


    در كتاب احتجاج مسطور است كه حضرت از اسب فرود آمد و با نيام شمشير گودي در زمين كند و آن كودك را به خون خويش آلوده كرد پس او را دفن نمود.

    طبري از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام روايت كرده كه تيري آمد رسيد بر گلوي پسري از آن حضرت كه در كنار او بود پس آن حضرت مسح مي‌كرد خون را بر او و مي‌گفت:

    اَلَلّهَمَّ احْكُمْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْم دَعَوْنا لِيَنْصُرُونا فَقَتَلُونا.

    پس امر فرمود آوردند حبره‌اي و آن جامه‌اي است يماني آن را چاك كرد و پوشيد پس با شمشير به سوي كارزار بيرون شد، انتهي. بالجمله چون از كار طفل خويش فارغ شد سوار بر اسب شد و روي به آن منافقان آورد و فرمود:

    عَنْ‌ ثَوابِ الله رَبّ الثّقَلَيْنِ
    حَسَنَ الْخَيرِ كَريمَ الاَبَوَيْنِ
    اُحْشُرُوا النَّاس اِلي حَرْبِ الْحُسَيْنَ

    كَفَرَ الْقَوْمُ وَ قِدْماً رَغِبُوا
    قَتَلَ الْقَوْمُ عَلِيّاً وَابْنَهُ حَنَقاً
    مِنْهُمْ وَ قالُوا اَجْمِعُوا


    پس مقابل آن قوم ايستاد و در حالتي كه شمشير خود را برهنه در دست داشت و دست از زندگاني دنيا شسته و يك باره دل به شهادت و لقاي خدا بسته و اين اشعار را قرائت مي‌فرمود:

    كَفاني بِهذا مُفْخَرًا حينَ اَفْخَرُ
    وَ نَحْنُ سِراجُ اللهِ فيِ الْخَلْقِ يَزْهَرُ
    وَ عَمّي يُدْعي ذاالْجَناحَيْن جَعْفَرٌ
    وَ فينَا الْهًدي وَ‌الْوَحْيُ بِالْخَيْر يُذْكَرُ
    نَسُرُّ بِهاذا في الاَنامِ وَ نَجْهَرُ
    بِكَاْس رَسُولِ اللهِ ما لَيْسَ يُنْكَرُ
    وَ مُبْغِضُنا يَوْمَ الْقِيامَهِ يَخْسُرُ
    اَنَا ابْنُ عِليّ الّطُهْرِ مِنْ‌الِ هاشِمٍ
    وَجَدّي رَسُول اللهِ اَكْرَمُ مَنْ مَشي
    وَ فاطِمَهُ اَمّي مِنْ سُلالَهِ اَحْمَدَ
    وَ فينا كِتابُ اللهِ اُنْزِلَ صادِقاً
    وَ نَحْنُ اَمانُ اللهِ لِلناسِ كُلّهمْ
    وَ نَحْنُ وَلاهُ الْحُوْضِ نَسْقي وُلاتِنا
    وَ شيعَتُنا فيِ النّاسِ اَكْرَمُ شيعَهٍ



    پس مبارز طلبيد و هر كه در برابر آن فرزند اسد الله الغالب مي‌آمد او را به خاك هلاك مي‌افكند تا آنكه كشتار عظيمي نمود و جماعت بسيار از شجاعان و ابطال رجال را به جهنم فرستاد، ديگر كسي جرئت ميدان آن حضرت نكرد.


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. تشكرها 2

    نرگس منتظر (05-12-2011), شهاب منتظر (20-03-2015)

  10. Top | #15

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,804
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,472
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    پس آن جناب حمله بر ميمنه نمود و فرمود:

    وَالْعارُ اَوْلي مِنْ دُخُولِ النّارِ
    اَلْمَوْتُ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْعارِ


    پس حمله بر مسيره كرد و فرمود:

    الَيْتُ اَنْ لا اَنْثَني
    اَمْضي عَلي دين النّبي
    انا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِ اَحْمي عَيالاتِ اَبيً


    بعض از رواه گفته به خدا قسم هرگز نديدم مردي را كه لشكرهاي بسيار او را احاطه كرده باشند و ياران و فرزندان او را به جمله كشته باشند و اهلبيت او را محصور و مستأصل ساخته باشند شجاعت و قوي القلب‌تر از امام حسين عليه السلام چه تمام اين مصائب در او جمع بود به علاوه تشنگي و كثرت حرارت و بسياري جراحت و با وجود اينها گرد اضطراب و اضطرار بر دامن وقارش ننشست و به هيچگونه آلايش تزلزل در ساحت وجودش راه نداشت و با اينحال مي‌زد و مي‌كشت، و گاهي كه ابطال رجال بر او حمله مي‌كردند و چنان بر ايشان مي‌تاخت كه ايشان چون گله گرگ ديده مي‌رميدند و از پيش روي آن فرزند شير خدا مي‌گريختند، ديگر باره لشكر گرد هم در مي‌آمدند و آن سي هزار نفر پشت با هم مي‌دادند و حاضر به جنگ او مي‌شدند، پس آن حضرت بر آن لشكر انبوه حمله مي‌افكند كه مانند جراد منتشر از پيش او متفرق و پراكنده مي‌شدند و لختي اطراف او از دشمن تهي مي‌گشت. پس از قلب لشكر روي به مركز خويش مي‌نمود و كلمه مباركه لاحَوْلَ وَلاقُو‌ّهَ اِلاّ بِاللهِ را تلاوت مي‌فرمود.

    شايسته است در اين مقام كلام (جميز كار كردن) هندوي هندي را در شجاعت امام حسين عليه السلام نقل كنيم:

    شيخ مرحوم در لؤلؤ مرجان از اين شخص نقل كرده كه كتابي در تاريخ چين نوشته به زبان اردو كه زبان متعارف حاليه هند است و آنرا چاپ كردند، در جلد دوم در صفحه 111 چون به مناسبتي ذكري از شجاعت شده بود اين كلام كه عين ترجمه عبارت اوست در آنجا مذكور است:

    «چون بهادري و شجاعت رستم مشهور زمانه است لكن مرداني چند گذشته كه در مقابلشان نام رستم قابل بيان نيست چنانچه حسين بن علي عليهم السلام كه شجاعتش بر همه شجاعان رتبه تقدم يافته چرا كه شخصي كه در ميان كربلا به ريگ تفته با حالات تشنگي و گرسنگي مردانگي به كار برده باشد به مقابل او نام رستم كسي آرد كه از تاريخ واقف نخواهد بود.

    قلم كه را يارا است كه حال حسين عليه السلام برنگارد، و زبان كه را طاقت كه مدح ثابت قدمي هفتاد و دو نفر در مقابله سي هزار فوج شامي خونخوار و شهادت هر يك را چنانچه بايد ادا نمايد، نازك خيالي كجا اينقدر رسا است كه حال و دلهاي آنها را تصوير كند كه بر سرشان چه پيش آمد از آن زماني كه عمر سعد (ملعون) با ده هزار فوج دور آنها را گرفته تا زماني كه شمر (ملعون) سر اقدس را از تن جدا كرد.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. تشكرها 2

    نرگس منتظر (05-12-2011), شهاب منتظر (20-03-2015)

  12. Top | #16

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,804
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,472
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    مثل مشهور است كه دواي يك، دو باشد يعني از آدم تنها كار بر نمي‌آيد تا دومي برايش مددكار نباشد. مبالغه بالاتر از آن نيست كه در حق كسي گفته شود كه فلان كس را دشمن تنگ كرده بودند با وجود آن ثابت قدمي را از دست ندادند.

    چنانچه از چهار طرف ده هزار فوج يزيد بود كه بارش نيزه و تيرشان مثل بادهاي تيره طوفان ظلمت برانگيخته بودند. دشمن پنجم حرارت آفتاب عرب بود كه نظيرش در زير فلك‌ صورت امكان نپذيرفته، گفته مي‌توان شد كه تمازت و گرمي عرب غير از عرب يافت نمي‌تواند شد.

    دشمن ششم ريگ تفيدة ميدان كربلا بود كه در تمازت آفتاب شعله زن و مانند خاكستر تنور گرم سوزنده و آتش افكن بوده بلكه درياي قهاري مي‌توان گفت كه حبابهايش آبله‌هاي پاي بني فاطمه بودند، واقعي دو دشمن ديگر كه از همه ظالمتر يكي تشنگي و دوم گرسنگي مثل همراهي دغاباز ساعتي جدا نبودند.

    خواهش و آرزوي اين دو دشمن همان وقت كم مي‌شد كه زبانها از تشنگي چاك چاك مي‌گرديدند. پس كساني كه در چنين معركه هزارها كفار را مقابله كرده باشند بهادري و شجاعت برايشان ختم است».




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  13. تشكرها 2

    نرگس منتظر (05-12-2011), شهاب منتظر (20-03-2015)

  14. Top | #17

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,804
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,472
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    اين وقت ابن سعد لعين بدانست كه در پهن دشت آفرينش هيچكس را آن قدرت و توانائي نيست كه با امام حسين عليه السلام كوشش كند و اگر كار بدينگونه رود آن حضرت تمام لشكر را طمعه شمشير خود گرداند.

    لاجرم سپاهيان را بانگ بر زد و گفت: واي بر شما آيا مي‌دانيد كه با كه جنگ مي‌كنيد و با چه شجاعتي رزم مي‌دهيد اين فرزند انزع البطين غالب كل غالب علي بن ابيطالب عليه السلام است، اين پسر آن پدر است كه شجاعان عرب و دليران روزگار را به خاك هلاك افكنده. همگي همدست شويد و از هر جانب بر او حمله آريد:

    فَصَوَّبُوا الرَّايَ لَمّا صَعَّدُوا الْفِكَرا
    السَّيْفَ وَ السَّهْمَ وَ الْخِطّيَّ وَالحَجَرا

    اَعْياهُمْ اَنْ يَنالوُهُ مَبارَز
    اَنْ وَجَّهُوا نَحْوَهُ فِي الْحَرْبِ اَرْبَعَهً

    پس آن لشكر فراوان از هر جانب بر آن بزرگوار حمله آوردند و تيراندازان تيرها بر كمان نهادند و بسوي آن حضرت رها كردند.
    پس دور آن غريب مظلوم را احاطه كردند و مابين او و خيام اهلبيت حاجز و حائل شدند، و جماعتي جانب سرادق عصمت گرفته. حضرت چون اين بدانست بانگ بر آن قوم زد و فرمود كه اي شيعيان آل ابوسفيان اگر دست از دين برداشتيد و از روز قيامت و معاد نمي‌ترسيد پس در دنيا آزاد مرد و با غيرت باشيد رجوع به حسب و نسب خود كنيد زيرا كه شما عرب مي‌باشيد.

    يعني عرب غيرت و حميت دارد شمر (ملعون) بيحيا رو به آن حضرت كرد و گفت چه مي‌گوئي اي پسر فاطمه؟ فرمود مي‌گويم من با شما جنگ دارم و مقاتلت مي‌كنم و شما با من نبرد مي‌كنيد، زنان را چه تقصير و گناه است؟ پس منع كنيد سركشان خود را كه متعرض حرم من نشوند تا من زنده‌ام

    شمر صيحه در داد كه اي لشكر از سراپردة اين مرد دور شويد كه كفوي كريم است و قتل او را مهيا شويد كه مقصود ما همين است.

    پس سپاهيان بر آن حضرت حمله كردند و آن جناب مانند شير غضبناك در روي ايشان درآمد و شمشير در ايشان نهاد و آن گروه انبوه را چنان به خاك مي‌افكند كه باد خزان برگ درختان را.

    و بهر سو كه رو مي‌كرد لشكريان پشت مي‌دادند. پس از كثرت تشنگي راه فرات در پيش گرفت، كوفيان دانسته بودند كه اگر آن جناب شربتي آب بنوشد ده چندان از اين بكوشد و بكشد. لاجرم در طريق شريعه صف بستند و راه آب را مسدود نمودند و هرگاه آن حضرت قصد فرات مي‌نمود و بر او حمله مي‌كردند و او را بر مي‌گردانيدند.

    اعور سلمي و عمر و بن حجاج كه با مردانی كماندار نگهبان شريعه بودند بانگ بر سپاه زدند كه حسين را راه بر شريعه مگذاريد، آن حضرت مانند شير غضبان برايشان حمله مي‌افكند و صفوف لشكر را بشكافت و راه شريعه را از دشمن بپرداخت و اسب را به فرات راند و سخت تشنه بود و اسب آن جناب نيز تشنگي را از حد افزون داشت سر به آب گذاشت. حضرت فرمود كه تو تشنه و من نيز تشنه‌ام به خدا قسم كه آب نياشامم تا تو بياشامي، كانه اسب فهم كلام آن حضرت كرد، سر از آب برداشت يعني در شرب آب من بر تو پيشي نمي‌گيرم، پس حضرت فرمود آب بخور من مي‌آشامم و دست فرا برد و كفي آب بر گرفت تا آن حيوان بياشامد كه ناگاه سواري فرياد برداشت كه اي حسين تو آب مي‌نوشي و لشكر به سراپرده‌ات مي‌روند و هتك حرمت تو مي‌كنند.

    چون آن معدن حميت وغيرت اين كلام را از آن ملعون شنيد آب از كف بريخت و به سرعت از شريعه بيرون تاخت و بر لشكر حمله كرد تا به سراپردة خويش رسيد معلوم شد كه كسي متعرض خيام نگشته و گوينده اين خبر مكري كرده بوده. پس دگرباره اهلبيت را وداع گفت، اهلبيت همگان با حال آشفته و جگرهاي سوخته و خاطرهاي خسته و دلهاي شكسته در نزد آن حضرت جمع آمدند و در خاطر هيچ آفريده صورت نبندد كه ايشان به چه حالت بودند و هيچكس نتواند كه صورت حال ايشان را تقرير يا تحرير نمايد.

    كه تصويرش زده آتش بجان
    شنيدن كي بود مانند ديدن
    من از تحرير اين غم ناتوانم
    ترا طاقت نباشد از شنيدن

    بالجمله ايشان را وداع كرد و به صبرو شكيبائي ايشان را وصيت نمود و فرمان داد تا چادر اسيري بر سر كنند و آماده لشكر مصيبت و بلا گردند، و فرمو د بدانيد كه خداوند شما را حفظ و حمايت كند و از شر دشمنان نجات دهد و عاقبت امر شما را به خير كند و دشمنان شما را به انواع عذاب و بلا مبتلا سازد و شما را به انواع نعم و كرم مزد و عوض كرامت فرمايد، پس زبان به شكوه ميگشائيد و سخني ميگوئيد كه از مرتبت و منزلت شما بكاهد، اين سخنان بفرمود و رو به ميدان نمود. شاعر در اين مقام گفته:

    بر كودكان نمود به حسرت همي نگاه
    آنرا گذاشت بر دل و از دل كشيد آه
    وز خيمه‌گاه گشت روان سوي حربگاه
    فرياد واخاه شد و بانگ وا اباه
    آمد به خيمگاه وداع حرم نمود
    اين را نشاند در بر و بر رخ فشاند اش
    در اهلبيت شور قيامت بپا نمود
    او سوي رزمگاه شد و در فقاي او




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  15. تشكر

    شهاب منتظر (20-03-2015)

  16. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    روز واقعه
    سید بن طاووس
    بامداد عاشورا
    در بامداد عاشورا، سپاه عُمر سعد سوار شدند و حسین علیه‏السلام [یکی از یاران خود به نام] بُرَیر را به سوی آنان فرستاد. بریر آنان را موعظه کرد و مطالبی را به ایشان تذکّر داد، ولی اعتنا نکردند و در آنان اثر نکرد.
    پس از آن حسین علیه‏السلام بر مرکب خود سوار شد و عمر سعد را دعوت به سکوت کرد و فرمود: ای مردم! بیچارگی و هلاکت بر شما باد که در حال سرگردانی از ما یاری خواستید و ما با شتاب برای یاری شما شتافتیم، ولی شمشیری را که سوگند یاد کرده بودید در یاری ما به کار برید، برای کشتن ما به دست گرفتید... .
    عمر سعد [در بامداد عاشورا [به جلو آمد و تیری به سوی اصحاب حسین علیه‏السلام و خیمه آنان پرتاب کرد و گفت: ای مردم! نزد امیر شهادت دهید که من نخستین کسی بودم که به سوی حسین علیه‏السلام تیر انداختم. و به دنبال آن، تیرها مانند باران از طرف سپاه عمر بن سعد باریدن گرفت.
    مباهله در میدان جنگ
    در روز عاشورا بُریر که مردی زاهد و پارسا بود، وارد میدان شد. یزید بن معقل برای مبارزه با او به میدان شتافت.
    با یکدیگر قرار گذاشتند مباهله کنند و از خدا بخواهند که هر کدام از آنان باطل است به دست دیگری کشته شود. با همین قرار، به جنگ درآمدند. بریر او را به قتل رسانید و به جنگ ادامه داد تا به شهادت نایل آمد.
    زن و شوهر مجاهد
    وهب با مادر و همسرش به کربلا آمده بود. او در [روز] عاشورا به میدان آمد و جنگ نمایانی کرد و کوشش فراوانی در رزم و جهاد نمود، سپس به سوی مادر و همسرش بازگشت و گفت: «مادر جان! آیا از من راضی شدی یا نه؟» مادرش گفت: من از تو راضی نمی‏شوم، مگر آنکه در یاری حسین» علیه‏السلام کشته شوی.
    وهب به میدان بازگشت و جنگید تا دستش از بدن جدا شد.
    همسرش عمودی به دست گرفت و به سوی او آمد در حالی که می‏گفت: پدر و مادرم فدای تو باد، در یاری اهل بیت پاک و حرم محترم رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله جنگ کن.
    وهب آمد تا او را به خیمه زن‏ها برگرداند، همسر او دست برد و دامان او را گرفت و گفت: بر نمی‏گردم تا بمیرم.
    حسین علیه‏السلام فرمود: خدا شما را در مقابل یاری اهل بیت من جزای خیر دهد. به سوی زن‏ها برگرد. همسر وهب مراجعت نمود، ولی وهب جنگید تا به شهادت رسید.



    امضاء

  17. تشكرها 2

    شهاب منتظر (20-03-2015)

  18. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ادب غلام سیاه
    چون غلام ابوذر ـ که غلام سیاه‏رنگی بود ـ در روز عاشورا پیش آمد، حسین علیه‏السلام به او فرمود: من به تو اذن دادم که از این زمین بیرون بروی و جان خود را حفظ کنی، زیرا تو آمدی تا به عافیت و خوشی برسی، در راه ما خود را مبتلا مساز.»
    غلام گفت: «ای پسر پیغمبر! آیا رواست من در زمان خوشی و نعمت، نان‏خور شما باشم و در سختی شما را تنها بگذارم... نه، به خدا قسم از شما دور نمی‏شوم تا اینکه خون خویش را با خون پاک شما در آمیزم» پس از آن به جنگ پرداخت و جنگید تا کشته شد.
    طفل شیرخوار
    حسین علیه‏السلام بعد از ظهر عاشورا به خیمه آمد و به زینب علیهاالسلام فرمود: فرزند کوچک مرا بده تا با او وداع کنم. طفل را روی دست گرفت و خواست او را ببوسد که ناگاه حرمله (لعنه اللّه علیه) او را هدف تیر قرار داد، آن تیر در حلق کودک جا گرفت و از دنیا رفت.
    حسین علیه‏السلام فرمود: این طفل را بگیر. و دست خود را زیر خونِ گلوی او می‏گرفت و چون دستش از خون لبریز می‏شد به سوی آسمان می‏پاشید و می‏فرمود: این مصیبت‏ها بر من سهل است، زیرا در راه خداست و خدای من می‏بیند.
    غروب خورشید
    امام حسین علیه‏السلام پس از شهادت یارانش به دشمن حمله‏ور شد و لشکر نیز حمله را آغاز کرد.
    در آن موقع حسین علیه‏السلام جرعه آبی می‏طلبید ولی مضایقه کردند و او را آب ندادند تا ۷۲ زخم بر بدن شریفش وارد شد.
    چون ضعف بر او غلبه کرد، لحظه‏ای ایستاد تا استراحت کند، همان طوری که ایستاده بود سنگی بر پیشانی او اصابت کرد و خون از پیشانی‏اش جاری گشت.
    دامان جامه خود را گرفت که خون از پیشانی پاک کند، ناگاه تیر سه شعبه زهرآلودی رسید و به قلب آن حضرت فرو رفت.
    پس از آن دست برد و تیر را از پشت سر بیرون آورد و خون مانند ناودان جاری گردید.
    در اثر آن، قدرت جنگ از او سلب شد و متوقف شد. در آن حین شخصی به نزد حسین علیه‏السلام آمد و زبان به دشنام او گشود و با شمشیر بر سر آن حضرت زد و عمّامه را شکافت و بر سرش نیز وارد آمد و عمامه‏اش پر از خون شد. حسین علیه‏السلام با دستمالی سر خود را بست و عمامه را بر سر نهاد و سه کس شمشیر و نیزه‏ای بر حسین علیه‏السلام وارد کردند و سنان یا شمر، شمشیر بر گلوی حسین زد و آن سر مقدس را از بدن جدا کرد



    امضاء

  19. تشكرها 2

    شهاب منتظر (20-03-2015)

  20. Top | #20

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,804
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,472
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    پس عنان مركب به سوي ميدان بگردانيد و بر صف لشكر مخالفان تاخت مي‌زد و مي‌انداخت و با لب تشنه و بدن خسته از كشته پشته مي‌ساخت و مانند برگ خزان سرهاي آن منافقان را بر زمين مي‌ريخت و به ضرب شمشير آبدار خون اشرار و فجار را با خاك معركه مي‌ريخت و مي‌آميخت، لشكر از هر طرف او را تيرباران نمودند، آن حضرت در راه حق آن تيرها را بر رو و گلو و سينه مبارك خود مي‌خريد و از كثرت خدنگ كه بر چشمه‌هاي زره آن حضرت نشست سينه مباركش چون خارپشت گشت.

    در اين وقت حضرت از بسياري جراحت و كثرت تشنگي و بسياري ضعف و خستگي توقف فرمود تا ساعتي استراحت كرده باشد كه ناگاه ظالمي سنگي انداخت به جانب آن حضرت آن سنگ بر جبين مباركش رسيد و خون از جاي او بر چشم و چهره خود را از خون پاك كند تا ناگاه تيري كه پيكانش زهرآلوده و سه شعبه بود بر سينه مباركش و به قولي بر دل پاكش رسيد و از آن سوي سر بدر كرد و حضرت در آنحال گفت:


    بِسْمِ اللهِ وَ باللهِ وَ علي مِلَّهِ رَسُولِ اللهِ صَلّي الله عَلَيْهِ وَ الِهِ.

    آنگاه رو به سوي آسمان كرد و گفت اي خداوند من ، تو مي‌داني كه اين جماعت مي‌كشند مردي را كه در روي زمين پسر پيغمبر جز او نيست. پس دست برد و آن تير را از قفا بيرون كشيد و از جاي آن تير مسموم مانند ناودان خون جاري گرديد، حضرت دست به زير آن جراحت مي‌داشت چون از خون پر شد به جانب آسمان مي‌افشاند و از آن خون شريف قطره‌اي برنمي‌گشت ديگرباره كف دست را از خون پر كرد و بر سر و روي و محاسن خود ماليد و فرمود كه با سر و روي خون آلود و به خون خويش خضاب كرده جدم رسول خدا (ص) را ديدار خواهم كرد و نام كشندگان خود را به او عرض خواهم داشت.

    مؤلف گويد: كه صاحب معراج المحبه اين مصيبت را نيكو به نظم آورده است، شايسته است كه من آن را در اينجا ذكر كنم، فرموده:

    كه آسايد دمي از زخم پيكار
    به پيشاني وجه الله احسن
    شكست آيينة‌ ايزد نما را
    چه در روز احد روي محمد
    نمايان شد ز زير چرخ جوشن
    گرفت اندر دل شه جاي تا پر
    عيان گرديد زهرآلوده پيكان
    ز زهر آلوده پيكان گشت پرخون
    كه جنب الله بدريد از سنانش
    سمند عشق بار عشق بگذاشت
    برو افتاد و مي‌گفت اندر آندم

    وَاَيْتَمْتُ الْعيالَ لِكَيْ اَراكا لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلي سِواكا

    به مركز باز شد سلطان ابرار
    فلك سنگي فكند از دست دشمن
    چه زد از كينه آن سنگ جفا را
    كه گلگون گشت روي عشق سرمد
    دلي روشنتر از خورشيد روشن
    يكي الماس وش تيري ز لشگر
    كه از پشت و پناه اهل ايمان
    مقام خالق يكتاي بيچون
    سنان زد نيزه بر پهلو چنانش
    بديدارش دل آرا رايت افراخت
    بشكر وصل فخر نسل آدم

    تَرَكْتُ الْخَلْقَ طُرّافي هَواكا وَلَوْ قَطّعْتَني فِي الْحُبّ اِرْباً

    اين وقت ضعف و ناتواني بر آن حضرت غلبه كرد و از كارزار بازايستاد و هر كه به قصد او نزديك مي‌آمد يا از بيم يا از شرم كناره مي‌كرد و برمي‌گشت. تا آنكه مردي از قبيله كنده كه نام نحسش مالك (لعين) بن يسر بود به جانب آن حضرت روان شد و ناسزا و دشنام به آن جناب گفت و با شمشير ضربتي بر سر مباركش زد كلاهي كه بر سر مقدس آن حضرت بود شكافته شد و شمشير بسر مقدسش رسيد و خون جاري شد به حدي كه آن كلاه از خون پر شد. حضرت در حق او نفرين كرد و فرمود:

    با اين دست نخوري و نياشامي و خداوند ترا با ظالمان محشور كند. پس آن كلاه ديگر بر سر گذاشت و عمامه بر روي آن بست. مالك بن يسر آن كلاه پرخون را كه از خز بود برگرفت و بعد از واقعه عاشورا به خانه خويش برد و خواست او را از آلايش خون بشويد زوجه‌اش ام عبدالله بنت الحر البدي كه آگه شد بانگ بر او زد كه در خانه من لباس مأخوذي فرزند پيغمبر را مي‌آوري؟ بيرون شو از خانه من خداوند قبرت را از آتش پر كند و پيوسته آن ملعون فقير و بدحال بود و از دعاي امام حسين عليه السلام هر دو دست او از كار افتاد بود و در تابستان مانند دو چوب خشك مي‌گرديد و در زمستانت خون از آنها مي‌چكيد و بر اين حال خسران بود تا به جهنم واصل شد.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  21. تشكرها 2

    شهاب منتظر (20-03-2015)

صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi