وقتی رقیه (س) فهمید؛ بابا دو بخش دارد
بسم رب الحسین (علیه السلام)
می خواستم از این روزهای غرق در ماتم بنویسم ،اما بغض امانم نداد ...
می خواستم از حسین(علیه السلام) و از وسعت بی انتهایش بنویسم ،اما پرده ی اشک چشمانم را پوشاند ...
می خواستم از عباس علمدار (علیه السلام) و از مردانگی بی مثالش بنویسم ،اما دستهایم از شرم دست های بریده اش ،توان نوشتن نداشت ...
مگر می شود این همه بزرگی را به تصویر کشید ؟
مگر می شود این همه زیبایی را به قلم درآورد ؟
مگر می شود این همه صبر و استقامت را دید و از خود بی خود نشد ؟
الله اکبر از این همه عظمت ... از این همه استقامت و فداکاری ... از این ایمان راسخ ...
آیا براستی این رمز عظمت عاشورا نیست که تنها در نیمی از روز، چنین تابلوی زیبا و بی بدیلی خلق می شود ؟
آیا این رمز جاودانگی حسین (علیه السلام) و یارانش نیست که در دشت نینوا ،اینگونه خوبیها، صبوری ها، وفای به عهد ها و پایمردی ها در هم می آمیزد ؟
آه ای زینب (سلام الله علیها) عزیز ،
چه کشیده ای این روزها ؟
چه صبوری ها که نکرده ای ... چه مصیبت ها که ندیده ای ... چه جسارت ها که تحمل نکرده ای ...
به فدای قامت خمیده و دل رنج کشیده ات ...
با چه جسارت بی مانندی بار امانت را به دوش کشیدی و به مقصد رساندی ...
چه خوش درخشیدی از پس این ابرهای شک و تردید ...
چه بی مهابا امانشان ندادی با کلام بلیغ ات ...
تبارک الله ، شیرزن دشت نینوا ...
مرا دریاب، بانوی من ...
سلام مرا بپذیر ... سلام مرا به پاک ترین ِ اهل زمین برسان ...
و سلام بر تو ای بانوی کوچک بابا ! سلام بر زخم های بی شمار پاهایت ...
رقیه جان ! سلام بر تو که بابا را به راستی دو بخش یافتی؛ بخشی بر روی نیزه ، بخشی به روی صحرا ....
سلام بر تو ای حسین (ع) ، ای وسعت بی انتهای عشق و آزادگی ...
سلام بر تو ای حسین (ع) و بر روانهای پاکی که بر آستان تو فرود آمدند ...
سلام بر تو ای علی اکبر (ع) و بر جوانی پر صلابت ات ...
سلام بر تو ای علی اصغر (ع) و بر تشنگی پر حرارت ات ...
سلام بر تو ای ابوالفضل (ع) و بر مردانگی بی مثال ات ... سلام بر ادب و وفایت ای بزرگمرد ...
سلام بر تو ای زینب کبری (س) ...
سلام مرا بپذیر ، بانو ... سلام مرا بپذیر ...
رحیمه سادات زرگر
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان