نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: انسان كامل از نگاه امام خمینى (رحمه الله)

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll انسان كامل از نگاه امام خمینى (رحمه الله)

    انسان كامل از منظر امام خمینى(ره)



    امام مى فرماید:

    انسان كامل هم چنان كه آینه حق نماست و خداى سبحان، ذات خود را در آن مشاهده مى كند؛ آینه شهود تمام عالم هستى نیز مى باشد. از این بیان روشن مى شود كه از دیدگاه امام خمینى، انسان كامل مانند آینه اى است كه دو چهره آن اسما و صفات الهى ظهور و تجلى مى كند و حق سبحانه خود را در آینه حق نماى او شهود مى نماید و در چهره دیگر آن، عالم هستى را با تمام اوصاف و كمالات وجودى نشان مى دهد. بدین لحاظ حضرت امام با نقد سخنان قیصرى در تبیین كلام ابن عربى گفته است:
    هدف شیخ عربى آن است كه چون نشئه انسانى از گستردگى و عمومیت برخوردار است، لذا تمام شئون اسمایى و اعیانى را شامل گردیده و همه حقایق الهى و موجودات هستى را تحت سیطره دارد، پس مى تواند كه آینه شهود همه حقایق عالم بوده و براى حق سبحانه جهت شهود موجودات هستى به منزله مردمك چشم براى انسان باشد.
    در خصوص جامعیت انسان كامل و مظهریت او براى آن چه در عالم هستى تحقق دارد، هم چنین درباره آینه حق بودن انسان كامل، بزرگان اهل معرفت كلمات بسیار مفصلى دارند.
    از جمله عارف نسفى مى گوید:
    این كه در سوره مباركه تین آمده: (و هذا البلد الاءمین) مراد انسان كامل است كه زبده و خلاصه موجودات است و جامع علوم و مجمع الانوار است و از آن جهت او را بلد مى گویند كه انسان كامل مصر جامع است، و به تمام اوصاف حمیده و اخلاق پسندیده آراسته است. و (اءمین) از آن جهت مى گویند كه انسان كامل خوف آن ندارد كه از راه باز گردد و ناقص ‍ بماند. انسان كامل به شهرى رسیده است كه (من دخله كان آمنا).
    عارف جامى درباره گستردگى وجودى و جامعیت انسان كامل نیز از سویى، و مظهر كامل بودن او از سوى دیگر، مى گوید:

    مرتبه انسان كامل عبارت است از: جمع جمیع مراتب الهى و وجودى، از عقول و نفوس كلى و جزئى، و مراتب طبیعت تا آخرین تنزلات وجود. و به لحاظ مشابهت این مرتبه با مرتبه الهیه، آن را مرتبه عمائیه نیز مى گویند و فرق آن دو مرتبه به ربوبیت و مربوبیت است و لهذا سزاوار خلافت حق و مظهر و مظهر اسما و صفات اوست.

    آن چه را عارف جامى درباره تفاوت مرتبه انسان كامل با مرتبه الهیه آورده، در توقیع شریفى كه از طرف حضرت حجة ابن الحسن العسكرى (عج) رسیده نیز اشاره شده است:

    اللهم انى اسئلك بمعانى جمیع ما یدعوك به ولاة امرك، الماءمونون على سرك، الواصفون لقدرتك، فجعلتهم معادن لكلماتك و اركانا لتوحیدك و آیاتك، لا فرق بینك و بینها الا انهم عبادك و خلقك
    در این دعاى نورانى كه در آن حقایق و معارف بسیارى مطرح شده، از انسان هاى كامل به عنوان صاحب ولایت امر و اءمین اسرار الهى یاد شده، كه خداوند سبحان آنان را معدن كلمات وجودى و اركان توحید و آیات خویش قرار داده است و تفاوت آن ها با حضرت الهیه، در همان ربوبیت خدا و مربوبیت و عبودیت آن ها دانسته است. این عالى ترین مقامى است كه براى موجود امكانى قابل تصور است.
    با دقت و تدبر در فرازهاى این دعاى پر بركت، حقایقى كه در كلام اهل معرفت عنوان شده تاءیید مى شود و اسرار سخنان امام خمینى و سایر بزرگان اهل معنا آشكار مى شود، زیرا اگر تفاوت مرتبه انسان كامل كه در این دعا از آن به اركان توحید یاد شده است، با مرتبه الهیه در ظاهر و مظهر و ربوبیت و مربوبیت باشد، رب لعالمین در این مربوب كامل تجلى كرده و آن ظاهر در این مظهر تام ظهور یافته است. بنابراین، این مظهر مى تواند او و اسما و صفاتش را نشان دهد و حق سبحانه خود را در این مظهر كامل مشاهده كند.
    عارف شبسترى در این باره نیكو سروده است:

    احد در میم احمد گشت ظاهر
    در این دور، اول آمد عین آخر

    ز احمد تا احد یك میم فرق است
    جهانى اندر این یك میم غرق است

    بر او ختم آمده پایان این راه
    در او منزل شده، ادعوا الى الله

    مقام دلگشایش جمع جمع است
    جمال جان فزایش شمع جمع است

    شده او پیش و دل ها جمله در پى
    گرفته دست جان ها دامن وى

    در این ره اولیا باز از پس و پیش
    نشانى داده اند از منزل خویش

    از آن جا كه احد به اعتبار انتفاى تعدد اسما، صفات، نسبت ها و تعین ها اسم ذات است، در میم احمد كه تعین محمدى است ظاهر شده و مظهر حقیقى احد، حقیقت احمد است و باقى مراتب موجودات همه مظاهر حقیقت محمدى هستند، زیرا از دیدگاه اهل معرفت همان طور كه حق سبحانه در همه مراتب موجودات سریان دارد، انسان كامل نیز سریان دارد، چون او از خود فانى و به حق باقى است. بنابراین، میم احمد اشاره به دایره موجودات دارد كه مظهر حقیقت محمدى هستند "
    از مجموع گفته ها و نوشته هاى بزرگان اهل معرفت درباره انسان كامل چند مطلب به دست مى آید:

    1. انسان كامل كسى است كه در عالم امكان، موجودى برتر از او نیست، زیرا به گفته محققان از اهل معنا عالم كارخانه انسان سازى است كه اگر این چنین نباشد؛ یعنى انسان بالفعل كه از آن تعبیر به انسان كامل مى شود، در آن پدید نیاید، نظام آفرینش عبث خواهد بود، چون مقصود از خلقت منحصرا خلقت انسان است و سایر موجودات (جمادات، نباتات و حیوانات) براى انسان آفریده شده اند. این حقیقت را مى توان از قرآن استفاده كرد، آن جا كه آمده است:
    والارض وضعها للانام # فیها فاكهة و النخل ذات الاكمام # و الحب ذو العصف و الریحان

    2. همه اهل تحقیق بر مبناى وحدت شخصى وجود بر این عقیده اند كه:
    مراتب تمام موجودات در قوس نزول از تعینات نفس رحمانى است كه از آن به حقیقت محمدى نیز یاد مى كنند و در قوس صعود، حقیقت انسان كامل داراى همه مظاهر و جامع جمیع مراتب است،
    بنابراین، تمامى حقایق عقلانى و رقایق برزخى آن ها كه گاهى به عقل و گاهى به شجره و زمانى به كتاب مسطور و امثال آن یاد مى شود، همه و همه نفس حقیقت انسان كامل و از اجزاى ذات او هستند و در واقع، حقیقت انسان كامل است كه بر حسب هر درجه اى از درجات، تعین خاص و اسم مخصوص حاصل كرده، بدین جهت واجد حقیقت انسان كامل است كه آثار تمام آن تعینات را به حقیقت خود اسناد كرده است.
    چنان كه امیرالمؤمنین فرمود:
    اءنا آدم الاول انا نوح الاول، اءنا ایة الجبار، انا حقیقة الاسرار، انا صاحب الصور، انا ذلك النور الذى اقتبس موسى منه الهدى، انا صاحب نوح و منجیه انا صاحب ایوب المبتلى و شافیه، انا القلم الاعلى، و انا اللوح المحفوظ، انا خلیل الجبرائیل، انا صفى اسرافیل "
    خلاصه آن كه انسان كامل، موجودى است كه نه تنها علت ایجاد عالم، بلكه سبب بقاى هستى نیز مى باشد و فیض الهى در پرتو چنین موجودى بر نظام عالم و آدم فرو مى ریزد. این نكته در عقاید اصیل اسلامى مطرح است كه زمین هیچ گاه بدون حجت حق با بدن عنصرى نخواهد بود كه در زمان حاضر، وجود مقدس حجة بن الحسن العسكرى (عج) عهده دار چنین مقام است بنابراین، انسان كامل عبدالله، عندالله و صاحب مقام ولایت، یعنى ولى الله است. قلب او وسیع ترین قلب ها و قطب عالم امكان و حجة الله و خلیفة الله، راسخ در علم و خازن و منبع علم لدنى، ینبوع حكم و زارع قلوب و شوراننده دفاین عقول و امین الله است و زمین هیچ گاه از وجود چنین انسانى خالى نخواهد بود
    حقایق یاد شده همان و معارف بلندى است كه در متون دینى، به خصوص ‍ ادعیه شریفه درباره انسان كامل عنوان شده است؛ مثلا در زیارت جامعه كبیره خطاب به ائمه معصومین علیهم السلام مى خوانیم:
    السلام علیكم یا اهل بیت النبوة، و معدن الرحمة، و خزان العلم، و اصول الكرم و قادة الامم و ساسة العباد و اركان البلاد و امناء الرحمن، و صفوة المرسلین. السلام على ائمة الهدى و مصابیح الدجى واولى الحجى و كهف الورى و المثل الاعلى و حجج الله على اهل الدنیا و الاخرة و الاولى السلام على محال معرفة الله و مساكن بركة الله و معادن حكمة الله و حفظة سرالله. اشهد انكم الائمة الراشدون المطیعون لله و اركانا لتوحیده و شهداء على خلقه و اعلاما لعباده و منارا فى بلاده و ادلاء على صراطه... بكم فتح الله و بكم یختم و بكم ینزل الغیث و بكم یمسك السماء ان تقع على الارض ‍ و بكم ینفس الهم ویكشف الضر ان ذكر الخیر كنتم اوله واصله و فرعه و معدنه و ماءواه و منتهاه
    براى این كه اندكى به اسرار این گونه كلمات نزدیك شویم لازم است، به ره آورد عرفانى - امام خمینى رحمه الله درباره ادعیه و مناجات ائمه علیهم السلام دقت شود كه درباره آن ها گفته است:
    كسى بخواهد بفهمد كه مقامات ائمه علیهم السلام چیست به آثار آن ها رجوع كند، آثار آن ها ادعیه آن هاست، مهمش ادعیه آن هاست و خطابه هایى كه مى خواندند مثل مناجات شعبانیه، مثل نهج البلاغه، مثل دعاى یوم العرفه و این هایى كه انسان نمى داند كه چه باید بگویم درباره آن ها
    و در جاى دیگر فرمود:
    آن چه در ادعیه و مناجات معصومین علیهم السلام مى یابیم، در اخبار كه اكثرا به زبان عرف و عموم است كم تر یافت مى شود
    هم چنین حضرت امام درباره هم آهنگى ره آورد شهودى اهل معرفت با ادعیه و مناجات ائمه علیهم السلام مى فرماید:
    بسیارى از آن چه آنان گفته اند در قرآن كریم به طور رمز و سر بسته و در ادعیه و مناجات اهل عصمت بازتر آمده است و چون ما جاهلان از آن ها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم
    با توجه به حقایق یاد شده مى توان گفت كه آن چه در آثار اهل معرفت درباره شناخت انسان كامل آمده، در این زیارت نورانى كه از امام دهم علیه السلام رسیده، اشاره شده است و از آن معلوم مى شود كه انسان كامل نه تنها در بیان عرفا، بلكه از نظر متون دینى نیز واسطه فیض، علت غایى آفرینش، ركن توحید، معدن حكمت و معرفت الهى و مثل اعلى است كه خداوند سبحان، عالم هستى را از آنان آغاز كرده و به آنان ختم مى كند.
    امضاء




  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll ضرورت وجود انسان كامل در عالم

    یك. نظریه اهل كلام



    متكلمان بر اساس مبناى فكرى خود و با استناد به قاعده لطف و بیان فواید و آثار بعثت انبیا و امثال آن ضرورت وجود نبى و امام را كه دو مصداق واقعى انسان كامل هستند، در عالم اثبات كرده اند.
    از جمله دلایلى كه در این باره وجود دارد، این است كه هم چنان كه آفرینش ‍ اشیا از خداى سبحان است، پرورش آن ها نیز به دست اوست، به عبارت دیگر، هر یك از پدیده هاى جهان كه از آغاز پیدایش براى بقا و تكمیل نواقص خود شروع به فعالیت كرده، نواقص و نیازمندى هاى خود را یكى پس از دیگرى مرتفع ساخته و در حدود امكان، خود را به كمال مطلوبش ‍ مى رساند. تنظیم كننده این سیر منظم اشیا در مسیر رشد و كمال، خداوند متعال است كه همه هستى را به سوى كمال هدایت مى كند. از این بیان یك نتیجه قطعى به دست مى آید و آن این كه هر نوع از انواع پدیده هاى جهان، برنامه تكوینى خاصى در بقاى خود دارد كه با فعالیت ویژه خود آن را اجرامى كند. به عبارت دیگر، هر دسته معینى از پدیده هاى جهان در سیر تكاملى خود یك رشته وظایف مشخصى دارند كه از طرف خداى متعال به سوى آن ها هدایت مى شوند. چنان كه قرآن كریم به این حقیقت اشاره كرده و مى فرماید: ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى
    یادآورى این نكته لازم است كه همه اجزاى آفرینش در این حكم كلى مشتركند و هیچ استثنایى در آن نیست. انسان كه یكى از همین موجودات نظام آفرینش است، گذشته از این هدایت عمومى، نیازمند هدایت هاى ویژه اى است، بدین بیان كه اگر شما یك درخت بادام را در نظر بگیرید، این درخت از آن هنگام كه از میان هسته بیرون مى آید تا روزى كه درختى كامل مى شود، در تغذیه، رشد و نمو و همه مراحل خط سیر خود، وظایفى به عهده دارد كه اگر عامل مخالف نیرومندترى راهش را سد نكند، هرگز در انجام آن ها كوتاهى نكرده و نخواهد كرد. به همین منوال، اگر هر پدیده دیگرى از عالم امكان را در نظر بگیرید، روش سیر آن چنین است. اما نوع انسان فعالیت هاى اختصاصى خود را از راه اختیار انجام مى دهد و كارهاى او از فكر و تصمیم وى سرچشمه مى گیرد. چه بسا انسانى از انجام كارى كه صد در صد به نفع اوست و عامل مخالفى نیز جلوى او را نگرفته، سر باز مى زند و در مقابل بسیارند كسانى كه از انجام كارى كه صد در صد به ضرر آن هاست، خوددارى نمى كنند.
    البته موجودى كه مختار آفریده شده، هدایت خداوند در حق او اجبارى نخواهد بود؛ یعنى پیامبران راه خیر و شر و سعادت و شقاوت را از طرف خداى سبحانه به مردم ابلاغ مى كنند، اما بشر در فراگیرى و پذیرش هر كدام از آن ها از نظر تكوینى آزاد و مختار است.
    نكته قابل توجه در این باره آن است كه: گر چه امكان دارد انسان ها خیر و شر و نفع و ضرر خود را به صورت اجمال از راه عقل درك كنند، همین عقل انسانى چه بسا اسیر هواهاى نفسانى شده و مسیر حركت را برابر دستورات و خواسته هاى نفس تشخیص داده و انتخاب كند، چنان كه در بیان نورانى امیر المؤمنین آمده است: كم من عقل اسیر تحت هوى امیر
    بنابراین قطعى است كه هدایت خداوند متعال باید از راه دیگرى علاوه بر راه عقل انجام گیرد كه آن راه به طور كامل از خطا و لغزش مصون و محفوظ باشد. به عبارت دیگر، خداوند سبحان دستورهاى خود را كه از راه عقل به طور اجمال به مردم مى فهماند، از راه دیگرى تاءیید مى كند؛ این راه همان راه وحى و نبوت است كه خداى متعال دستورهاى سعادت بخش خود را از راه وحى به فردى كامل از نوع بشر ابلاغ مى كند و به او ماءموریت مى دهد كه آن ها را به مردم برساند و آنان را از راه امید و بیم و تشویق و تهدید به پیروى از آن دستورات متقاعد سازد
    آن چه درباره ضرورت وجود انبیا مطرح شد، درباره ضرورت وجود اوصیاى الهى و امامان معصوم نیز بعد از رحلت پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله مطرح است: همان دلایلى كه فرستادن پیامبران الهى را ضرورى مى كرد، عینا اقتضا مى كند كه خداوند متعال، امامان بعد از پیامبر را كه با عصمت خود نگهبان دین و رهبر مردم بوده و در اوصاف كمال (به غیر از وحى نبوت) باید مانند او باشند. به جاى آن حضرت منصوب و معرفى كند تا احكام دین كاملا حفاظت شده و مردم در مسیر اهداف الهى هدایت شوند. هم چنین همان گونه كه عقل به واسطه خطا و لغزش نمى تواند مردم را از وجود پیامبران الهى بى نیاز كند، وجود علماى دین در میان امت و تبلیغات دینى آنان نیز مردم را از امام معصوم بى نیاز نمى كند، زیرا معلوم است كه علماى امت هر اندازه صالح و با تقوا هم باشند، از خطا و لغزش ‍ مصون و معصوم نیستند و تباه شدن یا تغییر یافتن برخى از معارف و قوانین دینى از سوى آنان، اگر چه غیر عمدى باشد، محال نیست، بهترین شاهد این مطلب پیدایش مذاهب گوناگون و اختلافاتى است كه در میان امت اسلامى به وجود آمده است. پس در هر حال، وجود امامى لازم است كه معارف و قوانین حقیقى دین خدا پیش او محفوظ بماند تا هر وقت مردم استعداد پیدا كردند بتوانند از راهنمایى او بهره مند شوند. هم چنین روشن شد كه امام نیز همانند پیامبر باید از خطا و معصیت مصون باشد، زیرا در غیر این صورت، دعوت دینى ناقص مانده و هدایت الهى اثر خود را از دست مى دهد
    حقایقى كه بیان شد، در حقیقت، شرح تفسیر حدیثى نورانى از امام صادق علیه السلام است؛ هشام بن حكم مى گوید: از حضرت درباره ضرورت وجود سفیران الهى در میان بشر سؤال شد، امام علیه السلام در پاسخ فرمود: به لحاظ این كه با دلایل عقلى ثابت شده است كه براى نظام آفرینش ‍ و همه مخلوقات آفریدگار حكیمى وجود دارد كه منزه از مشاهده و متكلم بدون واسطه با مردم است، پس معلوم مى شود كه براى او سفیرانى وجود دارد كه آنان را به سوى مردم مى فرستد تا آن ها را هدایت كرده و مصالح و منافع آنان را به آن ها بشناساند، زیرا خداوند سبحان حكیم است و سزاوار حكمت او نیست كه بندگان خویش را بدون قافله سالار زندگى رها كند و این سفیران الهى انبیا و اوصیاى بر حق آنانند كه به حكمت الهى آراسته شده، به سوى مردم فرستاده شده اند و در خلقت همانند سایر مردمند، اما برگزیدگان خداوند براى هدایت بشر و واسطه میان خدا و خلق او هستند. حضرت بعد از این بیان چنین فرموده است:
    ثم ثبت ذلك فى كل دهر و زمان ما آتت به الرسل و الانبیاء من الدلایل و البراهین لكیلا یخلو ارض الله من حجة یكون معه علم یدل على صدق مقاتله و جواز عدالته. اصول كافى، ج 1، كتاب الحجة، حدیث 1، ص ‍ 237، باب اضطرار الى الحجة"
    این فراز از كلام امام به ضرورت وجود امام معصوم بعد از پیامبر اشاره مى كند كه فرمود: در زمانى كه پیامبرى وجود ندارد، همان دلایل كه ضرورت پیامبر را ثابت مى كند، وجوب وجود امام معصوم را نیز اثبات مى نماید، تا زمین از حجت خدا خالى نباشد كه با علم خود، بر صدق گفتار و عدالتش گواه باشد، یكى از بزرگان اهل كلام در ذیل این حدیث نورانى مى گوید:
    باید دانست كه این كلام شریف با این وجازت مشتمل است بر خلاصه افكار و انظار حكماى سابقین و علماى لاحقین، بلكه اشاره است به حقایقى كه غایت فكر و نظر اكثر متكلمین به آن نرسیده و اگر فلاسفه اقدمین را استماع این كلام مقدس ممكن مى شد هر آینه اقرار مى نمودند به معجزه بودن این كلام قدسى چون كه جان تشنه داند قیمت آب
    امضاء




  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    دو. دیدگاه فلاسفه اسلامى



    اندیشه حكماى اسلامى درباره ضرورت وجود انسان كامل نسبت به بیان اهل كلام، جامعیت و عمق بیش ترى دارد. گزیده دیدگاه آنان در سه محور تنظیم مى شود:
    الف) فلاسفه در بخش معرفة النفس و حكمت نظرى، درباره كمال عقل انسان مى گویند: اگر كسى با سلاح برهان و استدلال و منطق، ابزار شناخت را به خدمت گرفته، در مسیر كمال و معرفت حركت كند و مراحل عقل هیولایى، عقل بالملكه، عقل بالفعل و عقل بالمستفاد را طى كند. در بعد عقل نظرى به كمال نهایى خود رسیده است، زیرا وقتى انسان به مقام عقل مستفاد برسد، تمام تعقلات بدیهى و نظرى او، در حالى كه مطابق با حقایق عینى است، یك جا در حضور او قرار مى گیرد و انسان مى تواند بدون مزاحمت هاى مادى به آن توجه كرده و بر همه آن ها اشراف كامل یابد. این همان مقامى است كه حكما در جمله معروف خود بدان اشاره كرده اند: صیرورة الانسان عالما عقلیا، مضاهیا للعالم العینى
    یعنى انسان با دارا بودن چنین كمالات عقلى، یك جهان عقلى همانند جهان عینى مى شود. حكیم فردوسى گفته است:

    كسى كو ز حكمت برد توشه اى
    جهانى است بنشسته در گوشه اى

    حكیم بو على سینا درباره كمال نفس ناطقه سخن ارزش مندى دارد، او مى گوید:
    كمال مخصوص نفس ناطقه آن است كه خود یك عالم عقلى بشود، در حالى كه صورت هاى همه عالم و نظام عقلى معقول و خیرى كه بر همه فایض مى گردد، در او ترسیم باشد. و كامل ترین مردم كسى است كه نفس او از نظر عقلى به فعلیت رسیده و فضایل عملى و اخلاقى در او كامل گردیده باشد، و كامل ترین آن ها، كسى است كه براى مقام نبوت مستعد بوده است
    بنابراین، از دیدگاه حكیمان، كسى كه مدعى نبوت است باید از لحاظ قوه نظرى، عقل او به مرتبه عقل مستفاد رسیده و به گونه اى باشد كه علوم و حقایق را بدون تعلیم معلم و بر اساس آیه مباركه یكاد زیتها یضى ء و لو لم تمسسه نار نور على نور دارا شود، و نیازى به حركت فكرى نداشته و با قدرت حدس عمل كند. این همان چیزى است كه حكما درباره آن گفته اند:
    این جلوه از نبوت، بالاترین قوه نبى بوده و سزاوار است كه این قوه كه عالى ترین مراتب قواى انسانى است، قوه قدسى نامیده شود
    ب) اما در بخشى حكمت عملى فلاسفه تنها به كمال رسیدن انسان در بعد عقل عملى و پیمودن راه حكمت عملى را نیز ضرورى دانسته و معتقدند: انسان باید، از جنبه عقل عملى به جایى برسد كه عقل او بر همه غرایز و قوا و نیروهاى وجودى او تسلط كامل پیدا كند و در تمام امور و شئونات وجودى، همه نیروهاى نفس ناطقه، به امامت عقل انسان حركت و عمل كند.
    وقتى انسان به این مرحله از كمال در دو بعد عقل نظرى و عملى بار یافت، انسان ربانى و الهى (انسان كامل) مى شود. حكیم بو على سینا درباره فضایل عقل عملى بحث هاى عمیقى دارد كه فرازى از آن این است:
    اساس همه این فضایل عفت، حكمت و شجاعت است كه مجموع این سه فضیلت عدالت نامیده مى شود و كسى این فضایل عملى را با حكمت نظرى با هم داشته باشد به سعادت بزرگى نایل آمده است، و از این بالاتر كسى است كه با تمام این كمالات عقلى و عملى به مقام نبوت نیز بار یابد، نزدیك است (گویا) كه او رب انسانى گردیده و تعظیم و كرنش در برابر او بعد از خداى سبحان جایز باشد و اوست كه سلطان عالم و خلیفه خدا در زمین مى باشد
    ج) حكماى اسلامى در مبحث نبوت، وجود چنین انسانى را كه در دو جنبه عقل نظرى و عملى به كمال نهایى رسیده و به مقام نبوت و رسالت كه هدیه اى الهى است نیز بار یافته، ضرورى دانسته اند تا جامعه بشرى در پرتو وجود او از ظلمت به سوى نور سوق داده شود، و با هدایت آن شخصیت الهى در اداره جوامع انسانى، نظام عدالت پدید آمده و سعادت ابدى انسان ها تاءمین شود. حكیم بزرگ بو على سینا، در این باره مى گوید:
    نیاز به چنین انسانى و پدید آمدن او براى حفظ نوع انسانى، بیش ترى است از حاجت انسان ها به مژه و گودى زیر پا و امثال آن كه نقشى چندان در زندگى انسانى ندارد، و عنایت الهى كه اقتضا نموده تا انسان از منافع مژه و گودى پا بى نصیب نباشد، چگونه اساس این امور را كه وجود پیامبر است، اقتضا نكند. بنابراین، خلقت و ارسال پیامبران الهى واجب و ضرورى مى باشد
    بنابر این، وجود انسان كامل (پیامبران الهى) از ضرورى ترین نیازهاى بشرى بوده و اساسا به گفته حكماى بزرگ، آفرینش تنها براى انسان كامل است و سایر موجودات (جمادات، نباتات و حیوانات) براى رفع نیازهاى زندگى او آفریده شده است "
    امضاء




  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    سه. دیدگاه اهل معرفت



    اما ضرورت انسان كامل در نزد اهل معرفت گذشته از جنبه هایى كه در كلام و فلسفه عنوان شده، از افق عالى ترى نیز بدان توجه شده است، لذا از منظر عرفا، غرض ذاتى و اولى از خلقت انسان كامل تنها اصلاح جامعه و امورى نیست كه در دایره تكوین است، بلكه على رغم این كه همه مخلوقات به خصوص جامعه بشرى از نعمت وجود او بهره مند مى شود، غرض از خلقت او همانا ظهور تام خالق هستى در یك مظهر كامل است. این بیان مطابق همان حقیقتى است كه در این حدیث نورانى آمده است: خلقت الاشیاء لاجلك لاجلى. در این حدیث شریف خداى سبحان خطاب به پیامبر اكرم كه بزرگ ترین و كامل ترین مظهر الهى است، مى فرماید كه همه چیز را براى تو آفریده ام و تو را براى خود خلق كرده ام.
    بنابراین، عرفا ضرورت وجود انسان كامل را این گونه تبیین مى كنند: به دلیل ظهور و تجلى اسم و جامع و اعظم الهى در مظهر تام، كه همه مراتب وحدت و كثرت را بدون غلبه بر دیگرى دارا باشد، وجود انسان كامل ضرورى است، زیرا فقط اوست كه مى تواند چنین مظهر كاملى باشد، چرا كه در اسماى ذاتى، وحدت و در اسماى فعلى، كثرت غلبه دارد. چنان كه یكى از محققان در شرح كلمات قیصرى گفته است: محققان از عرفا در آثار خود بیان كرده اند كه تجلى در احدیت، بما هى احدیت محال است و حقیقت حق در مقام اطلاق و صرافت ذات، مشعر به هیچ نوع از كثرت نیست و عارى از همه كثرات است؛ حتى كثرت اعتبارى كه در تجلى اول موجود است، منشاء رابطه حقیقت وجود با كثرات است، چه در مقام احدیت و واحدیت و چه در مقام خلق و كثرت حقیقى، اسماى حسنى و صفات الهى و آن چه شهود شده و مطابق با قواعد اهل تحقیق است، حق سبحانه به لحاظ اطلاق ذات متعین به حكم اثباتى و نفیى نیست، و وضع اسم براى چنین حقیقتى متعذر است، ولى براى حقیقت حق در مقام صفات و افعال، اسماى حسنا و صفات علیا كه دلالت بر آن حقیقت كند، موجود است و از براى حقیقت وجود در مراتب افعال و صفات علیا كه دلالت بر آن حقیقت كند، موجود است و از براى حقیقت وجود در مراتب افعال و صفات نسبت و احكام الوهیت و اعتبارات اسمایى تحقق دارد
    پس اگر در ذات وحدت و در مقام فعل، كثرت غالب است، هویت غیبى مستلزم نامى است كه با ارائه وحدت در كثرت، جامع جمیع اسماى جلالیه و جمالیه و در بر دارنده مقام جمع و تفضیل باشد. این نام همان اسم اعظم است كه به عنوان لیس كمثله شى ء در انسان كامل ظهور مى كند و خداوند با ظهور در این مظهر، ذات خود را از لحاظ جامعیتى كه بالاتر از آن قابل تصویر نیست، ادراك مى نماید، بدین ترتیب، به حركت حبى ایجابى به غایت خود واصل مى شود
    عارف بزرگ صدرالدین قونوى، درباره ضرورت انسان كامل در عالم هستى مى گوید: انسان كامل حقیقى، برزخ بین وجوب و امكان بوده و آینه اى جامع بین صفات قدیم و احكام آن از یك سو، و صفات حادث از سوى دیگر است.
    هم چنین انسان كامل واسطه بین حق و خلق است كه به واسطه او، و كسى كه در مرتبه او رسیده است، فیض و بركات حق كه سبب بقاى تمام نظام هستى است، بر آن نازل مى شود و اگر انسان كامل با توجه به واسطه بودنش ‍ میان واجب و ممكن، وجود نداشته باشد، هرگز عالم هستى فیض الهى را دریافت نمى كند، زیرا براى گرفتن فیض الهى رابطه و تناسب شرط است. دیگر این كه انسان كامل ستون آسمان ها و زمین است و بدین لحاظ اگر از زمین كه صورت حضرت جمع واحدیت و منزل خلافت الهى است، به سوى ملكوت عالم كه عرش مجید و محیط بر آسمان ها و زمین است رحلت كند، نظام آسمان و زمین از هم پاشیده شده و نظام كیانى به صورتى دیگر تبدیل مى شود
    امضاء




  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    دیدگاه امام خمینى درباره ضرورت انسان كامل



    اما حكیم ژرف نگر و عارف بلند همت، حضرت امام خمینى رحمه الله درباره ضرورت وجود انسان كامل، گذشته از دیدگاه كلامى و فلسفى كه دارد، از مشهد عرفان نیز شهد شیرینى ارائه كرده كه فرازهایى از كلام عمیق او را نقل خواهیم كرد. امام در این باره مى فرماید:
    عین ثابت انسان كامل در مقام ظهور به مرتبه جامع و در اظهار صور اسمایى در نشئه علمى، خلیفه اعظم الهى است، زیرا از آن جایى كه اسم اعظم، جامع و جلال و جمال و ظهور و بطون مى باشد، امكان ندارد كه با مقام جمعى خود، در هیچ مظهرى تجلى نماید، زیرا او بزرگ است (و) در آینه اى كوچك ننماید. بنابراین، باید مظهر و آینه اى وجود داشته باشد كه بتواند جلوه گاه روح او گردیده، و انوار قدسى حق در آن آینه منعكس شود تا زمینه ظهور عالم قضاى الهى فراهم گردد و اگر عین ثابت انسان كامل نباشد، هرگز هیچ عینى از اعیان ثابته ظاهر نمى گردد و اگر ظهور اعیان ثابته نباشد، هیچ یك از موجودات عینى و خارجى ظاهر نشده و فیض وجود را نمى توان دریافت كرد. بنابراین، با عین ثابت انسان كامل است كه اول به آخر متصل شده و آخر به اول مرتبط مى گردد و همین عین ثابت انسان كامل است كه با همه موجودات معیت قیومى دارد
    هم چنین حضرت امام در كتاب شریف چهل حدیث با تفصیل بیش ترى در این باره مى گوید:
    بدان كه ارباب معرفت و اصحاب قلوب فرمایند از براى هر یك از اسماى الهیه در حضرت واحدیت صورتى است تابع تجلى به فیض اقدس در حضرت علمیه، به واسطه حب ذاتى و طلب و عنده مفاتح الغیب التى لایعلمها الا هو " 47 " و آن صورت را عین ثابت در اصطلاح اهل الله گویند. و به این تجلى به فیض اقدس اولا، تعینات اسمائیه حاصل آید؛ و به نفس همین تعین اسمى صور اسمایى، كه اعیان ثابته است، محقق گردد. و اول اسمى كه به تجلى احدیت و فیض اقدس در حضرت علمیه واحدیت ظهور یابد و مرآت آن تجلى گردد، اسم اعظم جامع الهى و مقام مسماى الهى است كه در وجهه غیبیه عین تجلى به فیض اقدس است و در تجلى ظهورى كمال جلا و استجلا عین مقام جمع واحدیت به اعتبارى، و كثرت اسمائیه به اعتبارى است. و تعین اسم جامع و صورت آن عبارت از عین ثابت انسان كامل و حقیقت محمدیه است: چنان چه مظهر تجلى عین فیض اقدس، فیض مقدس است و مظهر تجلى مقام واحدیت مقام الوهیت است و مظهر تجلى عین ثابت انسان كامل، روح اعظم است و سایر موجودات اسمائیه و علمیه و عینیه مظاهر كلیه و جزئیه این حقایق و رقایق است، از این جا معلوم شود كه انسان كامل مظهر اسم جامع و مرآت تجلى اسم اعظم است.... و بالجمله، انسان كامل كه آدم ابوالبشر یكى از مصادیق آن است بزرگ ترین آیات و مظاهر اسما و صفات حق و مثل و آیت حق تعالى است. و خداى سبحان از مثل، یعنى شبیه، منزه و مبر است، ولى ذات مقدس را تنزیه از مثل به معناى آیت و علامت نباید نمود (و له المثل الاعلى) " همه ذرات كائنات آیات و مرآت تجلیات آن جمال جمیل هستند، منتها آن كه هر یك به اندازه وعاى وجودى خود، ولى هیچ یك آیت اسم اعظم جامع، یعنى الله نیستند، جز حضرت كون جامع و مقام مقدس برزخیت كبرى. پس خداوند انسان كامل را به صورت جامع آفریده و او را آینه اسما و صفات خویش قرار داده است
    همان گونه كه در كلام حضرت امام ملاحظه شد. وجود انسان كامل قبل از هر چیز دیگر، براى نشان دادن اسما و صفات الهى ضرورى است و تنها اوست كه مى تواند مظهر اسم اعظم الهى واقع شود، زیرا در هویت واحده كه متصف به وحدت حقیقى است، احكام وحدت به طور كامل بر احكام كثرت غالب است، بلكه بر اساس قهاریت احدى، احكام كثرت به صورت كلى محو و فانى در وحدت قاهره است.
    بنابراین، هنگامى كه آن هویت واحده اراده كرده كه ذات او در مظهر كاملى ظاهر شود كه تمام مظاهر نورى و مجالى ظلى را داشته و همه حقایق آشكار و نهان را شامل باشد، چه این كه همه دقایق باطنى و ظاهرى او را همراهى كند. این حقیقت تنها در مظهر تام و كون جامع، یعنى انسان كامل تحقق پیدا مى كند، زیرا تنها اوست كه مى تواند بین مظهریت ذاتى مطلقه و مظهریت اسما، صفات و افعال جمع كند، چون نشئه او از جمعیت و اعتدال كمالات گسترده برخوردار است. چون این كه تنها انسان كامل است كه مى تواند میان حقایق وجودى و وجوبى و نسبت هاى اسماى الهى از یك سو و حقایق امكانى و صفات خلقى از سوى دیگر جمع كند.
    بنابر این، انسان كامل جامع بین مرتبه جمع و تفصیل بوده و محیط بر همه امورى است كه در سلسله نظام هستى تحقق دارد. پس هویت احدى خداوند سبحان در چنین مظهرى تجلى نموده و ذات خویش را در آن مشاهده كرده است.
    این نكته از اسرار عمیق و حقایق بلندى است كه درباره ضرورت انسان كامل در نظام هستى مطرح است.
    ممكن است در این موضوع این پرسش مطرح شود كه بر اساس اصل عرفانى كل شى ء فى كل شى ء؛ هر موجودى مى تواند جامع همه مراتب كمالات بوده باشد. این جامعیت مختص به انسان كامل نخواهد بود و حق سبحانه مى تواند همه چیز را در همه چیز مشاهده كند، كه در این صورت، بعضى از وجوه كه براى ضرورت انسان كامل در نظام هستى، عنوان شد، نقض مى شود؟
    پاسخ اهل معرفت آن است كه قاعده كل شى ء، فى كل شى به اعتبار سرایت تعین اول در همه موجودات است بدون تردید، تعین اول به اجمال جامع همه كمالات بالقوه است، پس او در هیچ مظهرى به طور تفصیل ظاهر نمى شود، مگر این كه خصوصیت آن مظهر مقتضى آن باشد و چون انسان كامل احدیت جمعى همه مظاهر را داراست، تمام كمالات در او بالفعل و به صورت تفصیل ظاهر مى شود (گر چه این ظهور به طور تدریج باشد). پس انسان كامل تنها موجودى است كه مى تواند جامع بین كمالات اجمالى در تعین اول و تفصیلى در مظاهر متفرقه كونى شود و تنها اوست كه علت غایى و هدف نهایى ایجاد است
    بنابر آن چه گذشت، از یك طرف، ضرورت وجود انسان كامل به ضرورت تحقق علت غایى و هدف نهایى از آفرینش هستى بر مى گردد، هم چنان كه عارف بزرگ ابن عربى، در نقش الفصوص مى گوید:
    چون انسان كامل كتاب مختصر و منتخب از ام الكتاب كه عبارت از حضرت احدى جمعى الهى است، خداوند او را عین مقصود و غایت مطلوب از ایجاد عالم و بقاى آن قرار داد. هم چنان كه هدف اصلى از خلقت جسد انسانى و تعدیل مزاج طبیعى تحقق وجود نفس ناطقه مى باشد "
    از طرف دیگر، ضرورت وجود انسان كامل، مربوط به این حقیقت مى شود كه در عالم تنها اوست كه مى تواند جلوه گاه هویت احدى بوده و به گفته امام خمینى، خلیفه اعظم و واسطه فیض به عالم و آدم باشد.
    از جانب سوم، حفظ نظام هستى در سایه وجود انسان كامل تحقق مى یابد، كه در این زمینه حقایق مبسوطى قبلا گذشت و این حقیقت در روایات بسیارى نیز تاءیید شده كه اگر لحظه اى انسان كامل كه حجت خداوند در زمین است، نباشد، زمین متلاشى شده و مانند امواج دریا به تلاطم در مى آید، در اصول كافى از امام صادق علیه السلام نقل شده كه: لو بقیت الارض بغیر امام لساخت. حكیم صدرالمتاءلهین در ذیل این حدیث نورانى مى گوید: مراد حضرت آن است كه چون عالم با تمام آن چه در آن است براى انسان كامل خلق شده، اگر فرض شود كه بدون او باشد، از درجه هستى ساقط مى گردد
    هم چنین حضرت امیرمؤمنان در كلامى نورانى مى فرماید:
    اللهم بلى، لاتخلوا الارض من قائم لله بحجة، اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته
    در این دو حدیث نورانى، گر چه تنها مسئله زمین عنوان شده، این از آن جهت است كه زمین مورد توجه اكثر مردم و یا مربوط به تناسب خطاب و مخاطب است، وگرنه، این حكم در تمام نظام آفرینش سریان دارد.
    با بیان این حقایق، ممكن است این سؤال مطرح شود كه قبل از تحقق و تعین صورت انسان كامل در عالم، افلاك و موجودات در عالم امكان وجود داشته اند، پس با نبودن چنین صورتى از انسان در عالم، هیچ گونه نقص ء خلل در جهان آفرینش و گردش افلاك پدید نخواهد آمد.
    در پاسخ این پرسش، عرفا گفته اند: از آن جا كه هدف از ایجاد عالم، تجلى و ظهور حق سبحانه در آینه كامل و اتم بوده، پس انسان كامل، گر چه در ظاهر حسى تحقق نداشته، از حیث حقیقت و واقع تحقق داشته است، زیرا تنها مظهر كاملى كه بتواند جلوه گاه تمام اسما و صفات حق باشد، وجود انسان كامل است، چرا كه هر كدام از موجودات آسمانى و عنصرى دیگرى را كه در نظر بگیرند، تنها مى تواند مظهر بعضى از اسماى و صفات حق شوند.
    بنابراین، گر چه به سبب حكمت و مصلحت الهى، ایجاد عالم بر تعین صورت عنصرى انسان تقدم دارد، لیكن آن توجه ایجادى و هدف خلقت به این صورت انسانى است، زیرا مقصود آفرینش وجود او بوده است. بنابراین، ایجاد و حفظ اجزاى عالم، پیش از تعین صورت انسان، به كینونت معنوى و حكمى او بوده است كه بعد از تعین حسى انسان، متصدى حفظ و مایه دوام نظام آفرینش به صورت ظاهر نیز گردید. پس عالم بدون وجود انسان كامل مانند جسد بدون روح است، و بدیهى است كه اطلاق انسان بر جسد بدون روح مجازى خواهد بود
    ادامه دارد ....
    امضاء




اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi