صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26

موضوع: ░░░ديدگاه‏هاى گوناگون در تفسير و تحليل وحى...✎

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    September 2011
    شماره عضویت
    1687
    نوشته
    1,326
    تشکر
    2,008
    مورد تشکر
    3,309 در 1,118
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    پيش از بررسى نظريه مزبور به زيربناهاى فلسفى آن اشاره مى‏كنيم:

    1) فلاسفه مشاء بر مبناى اصل وحدت واجب‏الوجود از جميع جهات و قاعده سنخيت علت و معلول بر اين باور بودند كه صدور بيش از يك معلول از خداوند محال است . قاعده مشهور الواحد به اين مطلب اشاره دارد: «الواحد لايصدر منه الا الواحد» (9) آنان نام نخستين آفريده را عقل اول گذاشتند و سپس از آنجا كه در عقل اول به دليل حالت امكانى آن، دو حيثيت (حيثيت ذاتى و حيثيت انتساب به علت) متصور بود، براى او دو معلول فرض مى‏كردند كه معلول برخاسته از حيث انتساب به علت را عقل دوم و معلول برخاسته از حيثيت ذاتى عقل اول را فلك اول ناميدند . بر همين اساس سلسله دهگانه عقول و سلسله نه گانه افلاك پديد مى‏آمد . عقل دهم از ديدگاه آنان علت نهايى ديگر پديده‏هاى جهان آفرينش و مامور تدبير امور آن‏ها به شمار مى‏رفت; از اين روى به آن عقل فعال نيز مى‏گفتند; زيرا همه استعدادهاى وجودى به سبب او به فعليت و تحقق مى‏رسند . (10)



  2. تشكر

    شهاب منتظر (27-12-2011)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #12

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    September 2011
    شماره عضویت
    1687
    نوشته
    1,326
    تشکر
    2,008
    مورد تشکر
    3,309 در 1,118
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    2) جهان هستى از نگاه فلاسفه اسلامى سه طبقه يا لايه اساسى را دارا است: عالم عقل، عالم خيال و عالم ماده . هر يك از اين عوالم بر جهان پسين خود اشراف داشته و آن را در احاطه و تدبير خويش دارد . (11)

    3) انسان نمونه‏اى كوچك از همه جهان هستى است كه عوالم سه گانه وجود را در خود دارد: قوه تعقل، قوه تخيل و قوه حس كه هر يك نماينده يك طبقه از جهان هستى هستند . (12)




  5. تشكر

    شهاب منتظر (27-12-2011)

  6. Top | #13

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    September 2011
    شماره عضویت
    1687
    نوشته
    1,326
    تشکر
    2,008
    مورد تشکر
    3,309 در 1,118
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    فارابى بر اساس نظريات مذكور، پديده وحى را چنين تفسير مى‏كند:
    «حكيم كسى است كه از طريق نظر و تامل و طى مراحل مختلف به عقل فعال متصل گردد و اتصال به عقل فعال از طريق قوه مخيله نيز طريقى است كه پيغمبران پيموده‏اند و جهان غيب را در قالب وحى منزل به مردم متصل ساخته‏اند .» (13)

    ملا عبدالرزاق لاهيجى در كتاب گوهر مراد، اين نظريه را با تعبيرى روشن‏تر بيان كرده است:
    «جبريل كه عبارت از عقل فعال باشد، نزد حكما اول بر نفس ناطقه نبى كه حقيقت قابل است نازل شود و بعد از آن به خيال آيد و بعد از آنش به حس درآيد و همچنين كلام الهى را اول دل نبى شنود و بعد از آن به خيال درآيد و بعد از آن مسموع سمع ظاهر گردد .» (14)



  7. تشكر

    شهاب منتظر (27-12-2011)

  8. Top | #14

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    September 2011
    شماره عضویت
    1687
    نوشته
    1,326
    تشکر
    2,008
    مورد تشکر
    3,309 در 1,118
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    دانش عرفان با ابتنا بر شهود و مكاشفه در برابر ديگر راه‏هاى كسب معرفت‏به پديده وحى بيش از ديگر دانش‏هاى دينى احساس نزديكى مى‏كند . عارفان مسلمان، منبع شناخت‏خود را با پيامبران يكى شمرده و مكاشفه و شهود را نيز از مقوله وحى دانسته‏اند . تفاوت نبى و عارف از نگاه آنان تنها به نقش اعتبارى پيامبر به عنوان مبلغ و صاحب شريعت‏باز مى‏گردد . عارف در مكاشفات خود شريعتى جديد تلقى ننموده و مسؤوليت تبليغ يافته‏هاى خويش را ندارد . بنابراين نبوت و رسالت‏با آمدن پيامبر اسلام پايان يافته است، اما رابطه وحيانى بشر با خدا هرگز منقطع نمى‏گردد . كاربرد گسترده وحى در قرآن كه موارد گوناگونى از قبيل آگاهى غريزى حيوانات (نحل/68 و 69)، الهام (قصص/7)، وسوسه‏هاى شيطانى (انعام/112) و . . . را شامل مى‏شود، تاييدى بر ديدگاه عارفان تلقى شده است . (15) شايد از همين روى، متكلمان و مفسران اسلامى در تفكيك كاربردهاى مختلف وحى در قرآن سعى داشته و وحى اصطلاحى را تنها به يكى از كاربردهاى مذكور اختصاص داده‏اند . (16)



  9. تشكر

    شهاب منتظر (27-12-2011)

  10. Top | #15

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    September 2011
    شماره عضویت
    1687
    نوشته
    1,326
    تشکر
    2,008
    مورد تشکر
    3,309 در 1,118
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    محى الدين براى اشاره به معناى مورد نظر از وحى، اصطلاح «وحى مبشرات‏» را به كار برده و آن را از اجزاى باقيمانده نبوت شمرده است . وحى مبشرات بدون واسطه فرشته و در پيوندى مستقيم با خداوند برقرار مى‏شود . (17) اين رويكرد در برخى از روايات نيز كه پديده‏هايى همچون رؤياى صادق را جزيى از نبوت شمرده‏اند به چشم مى‏خورد . (18) جالب آن كه غزالى از متكلمان داراى گرايش شبه عرفانى نيز براساس اين گونه روايات به اشتراك ماهوى وحى و رؤياى صادق و امثال آن نظر داده است، گرچه در جاى ديگر به اختصاص ماهيت وحى به پيامبران مى‏گرايد . (19) قيصرى پديده وحى را در قالب مفهوم مكاشفه مورد تحليل و بررسى قرار مى‏دهد . مكاشفه در اصطلاح عرفانى به معناى اطلاع يافتن بر معانى غيبى و امور حقيقى از وراى حجاب مادى و دنيوى است كه بر دو نوع معنوى و صورى مى‏باشد .



  11. تشكر

    شهاب منتظر (27-12-2011)

  12. Top | #16

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    September 2011
    شماره عضویت
    1687
    نوشته
    1,326
    تشکر
    2,008
    مورد تشکر
    3,309 در 1,118
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مكاشفه صورى به چهار نحو قابل تحقق است:
    1) مشاهده يا استماع امر الوهى در عالم مثال از طريق حواس پنجگانه كه برخى نمونه‏هاى وحى نبوى از اين قسم شمرده شده است .
    2) قرار گرفتن در معرض مستقيم الطاف ويژه الهى كه ممكن است‏براى عموم انسان‏ها در طول زندگى رخ دهد .
    3) تماس و برخورد با تجلى الهى در چهره مثالى و برزخى كه برخى از ملاقات‏هاى پيامبران با خداوند از اين قبيل بوده است .
    4) مشاهده برخى از امور نمادين، مانند اين حديث معروف پيامبر كه يكى از مكاشفات خويش را گزارش مى‏كند: «خود را در حال خوردن شير ديدم تا آن جا كه از ناخن‏هايم به جريان آمد . . . پس آن را به علم تاويل نمودم .»

    مكاشفات صورى همگى از قلب آدمى و در اثر هماهنگى حواس باطنى با حواس ظاهرى و در نتيجه رفع پرده و حجاب ماده از روى حواس ظاهرى تحقق مى‏يابند . البته اين نوع از مكاشفات گاه ممكن است جنبه منفى داشته نوعى مكر و استدراج الهى باشند .
    كشف معنوى در اثر مواجهه با گوهر حقيقت‏بدون پوشش مادى يا مثالى حاصل شده و از تجليات اسم عليم و حكيم الهى به شمار مى‏رود; در حالى كه كشف صورى از تجليات اسم سميع و بصير و امثال آن به اقتضاى نوع ظاهرى مكاشفه مى‏باشد .

    حدس به معناى كسب معارف بدون گذر از مقدمات منطقى ذهن و الهام به معناى انكشاف قلبى حقايق از انواع كشف معنوى است . قيصرى در قالب دو مفهوم وحى و الهام به تفاوت مكاشفات نبوى و غير نبوى توجه نموده است . وحى از خواص نبوت و وظيفه تبليغ از شروط آن دانسته شده است; اما الهام از خواص ولايت‏بوده، شرط تبليغ در آن اخذ نشده است . الهام بدون واسطه فرشته از جانب حق بر ولى افاضه مى‏شود; ولى در وحى به وساطت فرشته نياز است . بر اين اساس و همچنين با توجه به اشرف بودن مقام ولايت نسبت‏به مقام نبوت و رابطه عموم و خصوص من وجه ميان آن دو، الهام در مرتبه‏اى بالاتر از وحى قرار مى‏گيرد . به هر حال مكاشفات از ديدگاه قيصرى مراتبى دارد كه وحى يكى از آن مراتب است . مراتب مكاشفات براساس استعداد و قابليت افراد براى آن‏ها تعيين مى‏شود . در پايان وى با توجه به امكان دخالت‏شيطان در مكاشفات، آن‏ها را به دو دسته كلى تقسيم مى‏كند: كشف روحانى و كشف شيطانى . آن گاه براى شناخت و تميز اين دو كشف از يكديگر علايم و نشانه‏هايى را ارايه مى‏كند; گرچه معيار شناخت نهايى را در اختيار صاحب كشف مى‏داند و سپس صحيح‏ترين و كامل‏ترين نوع كشف را از آن پيامبران و اولياى كامل الهى مى‏شمرد كه جان‏هايشان به حالت اعتدال تام نزديك‏تر از ديگران است . (20)




  13. تشكر

    شهاب منتظر (27-12-2011)

  14. Top | #17

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    September 2011
    شماره عضویت
    1687
    نوشته
    1,326
    تشکر
    2,008
    مورد تشکر
    3,309 در 1,118
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    وحى در الهيات مسيحى


    وحى در كتاب مقدس به مثابه حقيقتى تاريخى مى‏باشد كه همچنان فراروى بشر در حال تجلى است . اين وحى در طول 15- 20 قرن در قالب وحى‏هاى متعدد به پيامبران بنى اسراييل شكل گرفته است . امروزه به ندرت ادعا مى‏شود كه وحى كتاب مقدس - به مانند تلقى ما از قرآن - همان سخنان خداوند است; بلكه اسفار اين كتاب همگى يا به دست كاتبان بعدى نگاشته شده‏اند و يا در قرون بعدى به آن‏ها دست‏يافته‏اند . با اين حال نكته مزبور (لااقل در نزد كاتوليك‏ها) به هيچ وجه از ارزش وحيانى آن نوشته‏ها نمى‏كاهد . فلسفه وحى از نظر كتاب مقدس در ارتباط تنگاتنگ با گناه ازلى بشر است كه او را از اراده الهى به دور نگاه داشته و لذا همواره نيازمند تعليم و تشريع است وحى كتاب مقدس، تنظيمات مختلف اجتماعى، سياسى، حقوقى، اخلاقى و بسيارى آداب و رسوم را شامل مى‏باشد كه بسيارى از آن‏ها موقتى بوده است كه همپاى حركت‏بشر، تغيير يافته و تجديد مى‏شوند . (21) وحى در عهد عتيق پديده‏اى نسبتا عرفى و معمولى است كه مكرر واقع شده و در هر دوره‏اى مجموعه‏اى از پيامبران راستين و دروغين را در كنار هم شاهد هستيم . اين دو گروه با يكديگر نزاع مستمر داشته تا آنجا كه گاه حتى پيامبر راستين نيز در اصالت نبوت خويش به شك و ترديد مى‏افتد . پيامبران دروغين معمولا از وسايل متعارف پيشگويى، مانند فال و طالع‏بينى، قرعه و تعبير خواب بهره مى‏گيرند; اما پيامبران راستين در تلقى وحى از ابزار خاصى بهره نگرفته و اساسا خود نمى‏دانند كه چگونه سخن خداوند را دريافت كرده‏اند . (22) آنان وحى را به دو شيوه‏رؤيت‏يا استماع دريافت مى‏كردند و گاه نيز رؤياهايى رازآلود مشاهده مى‏كردند كه براى فهم معناى آن به رازگشايى مى‏پرداختند .
    وحى در عهد جديد، معناى تازه‏اى به خود مى‏گيرد . اين پديده از نگاه مسيحيان يك حقيقت تاريخى تمام شده نيست; بلكه پروسه‏اى مقدس است كه با ظهور مسيح آغاز گشته و در پرتو راهنمايى‏هاى روح القدس به شاگردان مسيح و سپس به نهاد كليسا منتقل شده و با نفوذ به ژرفاى دل آدميان در قالب حقيقت ايمان به سرانجام خويش مى‏رسد . آن چه كه حقيقت مسيح و آموزه‏هاى اساسى مسيحيت را به شاگردانش آگاهانيد، نوعى وحى الهى بود كه از آن به وحى باطنى ياد مى‏شود . (23)
    بنابراين گرچه انجيل چيزى جز دست نوشته شاگردان عيسى نيست; اما در عين حال نوشته‏اى بشرى به شمار نرفته و ارزش و حيانى خود را حفظ كرده است . (24)




  15. تشكر

    شهاب منتظر (27-12-2011)

  16. Top | #18

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    September 2011
    شماره عضویت
    1687
    نوشته
    1,326
    تشکر
    2,008
    مورد تشکر
    3,309 در 1,118
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    جان هيك، سعى دارد ميان دو برداشت متفاوت از ماهيت وحى در انديشه مسيحى تمايز برقرار كند.

    1) نظريه زبانى: تلقى زبانى از وحى همان نظريه كلاسيك قرون وسطى است كه امروزه گرايش‏هاى سنتى‏تر در مذهب كاتوليك رومى نماينده آن بوده و برخى رويكردهاى محافظه‏كار پروتستانى نيز مدافع آن است . وحى بنا به اين تلقى، مجموعه‏اى از حقايق نمود يافته در قالب برخى احكام و گزاره‏ها است كه اراده اصيل و معتبر الهى را در قالب الفاظ به بشر انتقال مى‏دهد.

    دايرة المعارف كاتوليك از اين ديدگاه چنين تعبير مى‏كند: «وحى را مى‏توان به انتقال برخى حقايق از جانب خداوند به برخى موجودات عاقل تعريف كرد كه از طريق وسايطى، وراى جريان معمول طبيعت‏بروز مى‏كند» .

    2) نظريه غير زبانى: اين نظريه كه مذهب پروتستان و برخى رويكردهاى عرفانى، ايمان‏گرا و وجودگرا مدافع آن هستند از وحى، تعريفى عينى و تكوينى در قالب تجلى الهى ارايه مى‏دهند .
    بنابراين مضمون وحى، مجموعه‏اى از حقايق درباره خداوند نيست; بلكه او از راه تاثيرگذارى در تاريخ به قلمرو و تجربه بشرى راه مى‏يابد، در واقع اين خود عيسى و نه سخنان او و گزارش‏هاى شاگردانش از آموزه‏هايش است كه وحى خداوند به شمار مى‏رود; پس نه كتاب مقدس سخن خداوند است و نه الهيات مسيحى، دانش مبتنى بر سخن خداوند; بلكه كتاب مقدس تنها گزارشى از وحى الهى يا همان تجلى عيسوى است و الهيات مسيحى نيز تنها بيانگر كوشش‏هاى انسان براى شناخت معنا و اهميت‏حوادث وحيانى به شمار مى‏رود . اشاره به عبارتى از انجيل يوحنا براى فهم اين نظريه راه‏گشا است: «و كلمه جسم گرديد و ميان ما ساكن شد; پر از فيض و راستى و جلال او را ديديم; جلالى شايسته پسر يگانه پدر» (25)




  17. تشكر

    شهاب منتظر (27-12-2011)

  18. Top | #19

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    September 2011
    شماره عضویت
    1687
    نوشته
    1,326
    تشکر
    2,008
    مورد تشکر
    3,309 در 1,118
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    جان هيك، حضور و حيانى خداوند را در جهان هستى با كمك يكى از نظريات ويتگنشتاين در معرفت‏شناسى تبيين مى‏كند . يك تصوير سه بعدى در نظر بگيريد كه در نگاه نخست، تصويرى گنگ و بى‏معنا است; اما پس از اندكى دقت و تامل، ناگاه آن خطوط و اشكال نامنظم به صورت تصويرى كاملا مفهوم و معنادار در مى‏آيد . حضور خداوند در جهان هستى نيز اين گونه است; او نه در كنار ديگر پديده‏هاى طبيعى به صورتى مستقل در قالب پديده وحى به ظهور مى‏رسد; بلكه تاريخ وحيانى جهان به نوعى در طول و راستاى تاريخ طبيعى آن قرار دارد . به عبارتى ديگر تاريخ نجات‏بخش كه در كتاب مقدس تجلى يافته است، همان بستر انكشاف وحى خداوند در جهان طبيعت است . (26) بنابراين كتاب مقدس تنها معبرى براى رسيدن به وحى الهى مى‏باشد . كارل بارت، پايه‏گذار ارتودوكس نوين، به روشنى از اين ديدگاه تعبير مى‏كند: «خداوند يك سلسله دانش‏هاى غيبى مكشوف نمى‏سازد; بلكه خودش را مكشوف مى‏كند . وحى اصلى همانا شخص مسيح است; كلمة الله در هيات انسانى . . . كلام خدا تفتيش كننده همه اعصار است .» (27) ديدگاه معمر بن عباد از متكلمان مسلمان گذشته تا اندازه زيادى به نظريه غير زبانى مسيحيان نزديك است . (28)

    اين تلقى از وحى با برخوردارى از حالت فردگرايى، ايمان محورى، خردگريزى و واقعيت‏گرايى تا اندازه‏اى به مفهوم تجربه دينى نزديك مى‏شود . در واقع وحى را در ديدگاه غير زبانى مى‏توان نوعى تجربه دينى ناميد .




  19. Top | #20

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    September 2011
    شماره عضویت
    1687
    نوشته
    1,326
    تشکر
    2,008
    مورد تشکر
    3,309 در 1,118
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    وحى و تجربه دينى
    مفهوم وحى در زبان انگليسى از ريشه [ Reveal ] به معناى آشكار شدن امرى مجهول و پرده برداشتن از آن مشتق مى‏شود كه شباهت‏بسيارى با مفهوم مكاشفه در اصطلاح عرفان اسلامى دارد . (29)



    اين نحوه تلقى از رابطه با امور فرامادى در آيه‏اى از قرآن نيز به چشم مى‏خورد . خداوند در آيه 22 سوره ق از وحى به عنوان پرده‏بردارى از چشمان پيامبر ياد مى‏كند:
    «لقد كنت فى غلفة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد»



    اين تلقى از رابطه انسان با خدا از اختصاصات اديان ابراهيمى به شمار مى‏رود . خداى ابراهيم كه هر سه دين يهود، مسيحيت و اسلام، خود را به او منتسب مى‏دانند، بر او و ديگر پيامبران ابراهيمى منكشف مى‏شد و در مواجهه با آنان قرار مى‏گرفت و به روشنى و صراحت از اراده خويش پرده برمى‏داشت و آنان را فرمان مى‏داد و راهبرى مى‏نمود . به عبارت ديگر، رابطه يهوه با موسى و پدر آسمانى با عيسى و الله با محمد صلى الله عليه و آله از نوع «من - تويى‏» بود; نه همچون رابطه فيلسوفان در اديان طبيعى از نوع «من - اويى‏» و يا احساس فناى شخصيت‏هاى مقدس اديان وحدت وجودى در جهان هستى .

    سخن خدا با بشر در اديان ابراهيمى به صورت عنصرى اساسى درآمده و اين سه دين توحيدى را صبغه‏اى وحى محور بخشيده است . تجارب معنوى فراوانى در سنت مذهبى اين سه دين به چشم مى‏خورد كه مونولوگ و گاه ديالوگ خدا را با انسان صاحب آن تجربه، گزارش مى‏دهد . ظهور و انكشاف روشن و صريح خدا در مواجهه با پيامبران ابراهيمى در قالب حادثه‏اى اصيل و غير قابل انكار، زمينه مناسب‏ترى - در مقايسه با اديان طبيعى و وحدت وجودى - براى اطلاق واژه مفهوم تجربه بر آن فراهم آورده است; چرا كه مواجهه او رابطه‏اى كاملا شخصى و عينى و جزيى و زبانى پديد مى‏آورد و نوعى آگاهى قطعى و تهى از شك و ترديد بر جاى مى‏گذارد .
    اصطلاح تجربه دينى از دو واژه Experience به معناى تجربه، اثبات و آزمايش و Religious به معناى دينى و مذهبى تركيب يافته است . مفهوم تجربه از زمان آمپريست‏هاى قرن 17 و 18 انگلستان، نقش مهمى در فلسفه غرب داشته است . البته واژه Experience E در انگليسى جديد به ويژه از دوره جان لاك با نوعى توسع، بر هر پديده ذهنى و هر احساس درونى اطلاق مى‏شود; گرچه آزمايش و تكرار در آن نباشد . در واقع تجربه غير از معناى ادراك حسى در خصوص مجربات منطقى، به نوعى رهيافت روحى و درونى و نوعى وضعيت روانى نيز اطلاق شده و از بودن در متن يك واقعه حكايت مى‏كند . فيلسوفان دين نيز از مفهوم تجربه دينى، معناى خاص علوم تجربى را مد نظر ندارند; بلكه در صدد توجه به احساس و حالت دينى در مقابل تاملات دينى ذهن هستند . از همين روى شلاير ماخر، تجربه دينى را در تعبيرى ديگر انتباه دينى Religious Awareness مى‏نامد . (30) با اين حال استفاده از واژه تجربه در مقام تبيين رابطه معنوى انسان با خدا نشانگر واكنش دين‏داران براى دفاع از ايمان خويش در برابر جريان‏هاى حس‏گرا و شك‏گرا در دو سه قرن پيش مى‏باشد; همچنان كه مقابله با نگرش رسمى كليسا نيز تلقى مى‏شود كه ايمان را تنها در قالب خشك و بسته فلسفى - كلامى عرضه مى‏كرد .



    جريان ايمان و دين‏دارى در غرب كه در اثر ريزش بنيان‏هاى الهيات طبيعى به سبب تشكيك و ترديدهاى هيوم و انتقادات عرفت‏شناختى كانت‏به دنبال پايه‏هاى محكم ديگرى بود، با ظهور مكتب رمانتيسم به دست «شلاير ماخر» از پايگاه احساس و عاطفه براى خود بنيانى استوارتر از الهيات طبيعى يافت . شلاير ماخر كه در جريان ايمان و خروج آن از قلمرو تنگ ذهن فلسفى و كلامى به سوى افق فراخ احساس درونى بسيار كوشيد، به نوعى بنيان گذار مفهوم تجربه دينى به شمار مى‏رود . او از خدا نه به عنوان يك فرضيه ذهنى، بلكه به عنوان يك تجربه عينى براى شخص مؤمن ياد مى‏كرد . (31)



    انديشه او بعدها به دست ويليام جيمز، رودلف اتو، استيس و پراودفوت استمرار و گسترش يافت . (32)



    جان هيك، ويليام الستون و الوين پلانتينجا نيز مفهوم تجربه دينى را مورد بحث و كنكاش قرار داده‏اند .



    اين نحوه رويكرد به مقوله دين و ايمان تا اندازه زيادى به مفهوم علم حضورى در فلسفه و عرفان اسلامى نزديك است . عارفان مسلمان همواره ادعا داشته‏اند كه آن چه را فيلسوفان با ديدگان كور عقل از آن تصورى مبهم و مجمل دارند، آنان از ژرفاى جان مى‏بينند، مى‏شنوند، مى‏چشند و مى‏بويند و با همه احساس و همه هستى خويش در مى‏يابند . ماجراى ملاقات ابن سينا با ابو سعيد ابوالخير نمونه روشنى از اين ديدگاه را نشان مى‏دهد . (33) همچنين شطحيات معروف بسيارى از عرفا و متصوفه اسلامى از قبيل بايزيد بسطامى، حلاج، محى‏الدين و . . . كه به تكفير و مرگ بسيارى از آن‏ها انجاميد، با همين رويكرد قابل فهم و تحليل است .




صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi