پيش از بررسى نظريه مزبور به زيربناهاى فلسفى آن اشاره مىكنيم:
1) فلاسفه مشاء بر مبناى اصل وحدت واجبالوجود از جميع جهات و قاعده سنخيت علت و معلول بر اين باور بودند كه صدور بيش از يك معلول از خداوند محال است . قاعده مشهور الواحد به اين مطلب اشاره دارد: «الواحد لايصدر منه الا الواحد» (9) آنان نام نخستين آفريده را عقل اول گذاشتند و سپس از آنجا كه در عقل اول به دليل حالت امكانى آن، دو حيثيت (حيثيت ذاتى و حيثيت انتساب به علت) متصور بود، براى او دو معلول فرض مىكردند كه معلول برخاسته از حيث انتساب به علت را عقل دوم و معلول برخاسته از حيثيت ذاتى عقل اول را فلك اول ناميدند . بر همين اساس سلسله دهگانه عقول و سلسله نه گانه افلاك پديد مىآمد . عقل دهم از ديدگاه آنان علت نهايى ديگر پديدههاى جهان آفرينش و مامور تدبير امور آنها به شمار مىرفت; از اين روى به آن عقل فعال نيز مىگفتند; زيرا همه استعدادهاى وجودى به سبب او به فعليت و تحقق مىرسند . (10)