صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11

موضوع: هدف خداوند از آفرينش انسان و هستي چيست؟

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll هدف خداوند از آفرينش انسان و هستي چيست؟

    اين سؤال سابقة ديرينه‎اي داشته و مانند برخي از مسائل فقهي، براي همگان مطرح است. غالب مردم مايلند بفهمند كه هدف از آفرينش هستي چه بوده است؟ و پيش از بيان پاسخ تفصيلي لازم است به يك نكته اشاره شود و آن اين‌كه، پاسخ اين سؤال در گرو تفكيك بين دو اصل است:
    1. «فاعل = خدا» از آنجا كه خدا موجود كامل و بي‎نيازي است، كوچك‎ترين غرضي كه رفع حاجت از او كند، نداشته است.
    2. «فعل = كارهاي خدا»، پيراسته از عبث و لغو بوده و حتماً داراي هدفي است. و اين غايت مربوط به خود فعل است نه به فاعل.
    به عبارت كوتاه‎تر، «فاعل» فاقد «غايت (هدف) است و «فعل» داراي «غايت». تفاوت ميان اين دو جمله، بسيار وسيع است و عدم تفكيك ميان اين دو، پديد آورندة مسائلي از اين قبيل است.
    توضيح اين‌كه:
    كساني كه اين سؤال را مطرح مي‎كنند، فاعليت خدا را مانند فاعليت مخلوق پنداشته‎اند، زيرا همان طور كه انسان، دست به كاري نمي‎زند مگر به خاطر كمبودي كه در خود احساس مي‌كند و در رفع آن مي‎كوشد، به گمان اينان، خدايي كه كمال مطلق است و كوچك‎ترين كمبودي در او وجود ندارد، نيز بايد در اين خلقت غرض داشته باشد، چرا كه فقدان غرض، دليل «عبث» بودن است.
    در بحث شناخت صفات خداوند، بزرگ‎ترين سد و مانع همين مقايسه نادر است، لذا اصل اولي در اين بحث آن است كه ما بدانيم خداوند در هيچ چيزي به ما شباهت ندارد. ما موجودي هستيم از هر نظر محدود. و به همين دليل تمام تلاش‎هاي‎مان براي رفع كمبودهاي‎مان است. درس مي‎خوانيم، تا باسواد شويم و كمبود علم‎مان از بين برود، و دنبال كسب و كار مي‎رويم تا با فقر مبارزه كنيم، لشگر و نيرو تهيه مي‎كنيم تا كمبود قدرت‎مان را در برابر حريف جبران كنيم، حتي در مسائل معنوي و تهذيب نفس و سير مقامات روحاني، باز تلاش در جهت رفع كمبودهاست.
    ولي آيا آن وجودي كه از هر نظر بي‎نهايت است، علم و قدرت و نيروهايش بي‎انتها، و از هيچ نظر كمبودي ندارد. معقول است كاري براي رفع كمبودش انجام دهد؟
    از اين تحليل روشن به اين‌جا مي‎رسيم كه از يك سو آفرينش بي‎هدف نيست و از سوي ديگر اين هدف به آفريدگار باز نمي‎گردد، در اين‌جا به آساني مي‎توان نتيجه گرفت كه هدف حتماً و بدون شك چيزي مربوط به خود مخلوقات است. پس اگر در اين‌جا ميان «غرض فاعل» و «غرض فعل» تفكيك قائل شويم، قهراً مشكل خود به خود حل خواهد شد. و لذا چنين مي‎گوييم: از آنجا كه فاعل، غني مطلق و كمال محض است، هيچ نوع كمبود و نقصي در او راه ندارد، نمي‎توان براي او غرض و غايتي انديشيد. غرض براي فاعل، از آنجا كه قبلاً نيز متذكر شديم از مسئلة مقايسه سرچشمه مي‎گيرد. و اگر علماي كلام مي‎گويند: «افعال خدا معلل به اغراض نيست» مقصود صحيح از آن اين است كه بگوييم: غرض و غايتي كه به ذات خدا بازمي‎گردد در آن‌ها وجود ندارد، زيرا او كمال مطلق است؛ هيچ گونه كمبود و نقيصه‎اي در او راه ندارد تا درصدد رفع آن كمبود برآيد.
    ولي اين‌كه مي‎گوييم؛ براي آفريدگار جهان، هدف و غرضي نيست، غير از آن است كه بگوييم آفرينش هدف دارد و هدف‎دار بودن فعل، آن را از عبث و لغو بودن خارج سازد. هدف از آفرينش اين است كه هر موجودي را به كمال شايسته آن برساند، بدون آن‌كه در اين كار، نتيجه‎اي براي ذات پاك او وجود داشته باشد.
    آفرينش نوعي احسان و فيض از جانب خدا، نسبت به موجودات «ممكن» است؛ يعني آنچه كه امكان خلق شدن دارد، و مي‌باشد و خداوند به خلقت آن بخل نورزيده و دريغ نمي‌كند. چنين آفرينشي «حسن ذاتي» داشته و اقدام به چنين فعلي كه ذاتاً پسنديده است، جز اين كه خود فعل زيبا باشد، به چيزي ديگر نياز ندارد. زيرا نشانة جود و فضل اوست. به عبارت ديگر: خداوند متعال همان طور كه «واجب بالذات» است. «واجب من جميع الجهات» نيز هست، از اين رو محال است كه موجودي قابليت وجود پيدا كند و از ناحية او به وي افاضه وجود نشود. هر موجودي كه بالقوه امكان خلقت دارد، پهنة هستي قابليت و شايستگي برخورداري از فضيلت وجود را داشته و با لسان حال درخواست وجود طلب كمال مي‌كند. آفرينش جهان يك نوع پاسخگويي به اين امكان و استعدادهاي طبيعي و ذاتي اشيا بوده و در حقيقت به كمال رساندن آن‌ها است.
    او با آفرينش، وسايل كمال هر موجودي را در اختيار وي مي‎گذارد و ارادة حكيمانه‎اش بر اين تعلق گرفته است كه موجودات بي‎جان به صورت طبيعي و جبري به كمال خود برسند، در حالي كه ارادة حكيمانه او دربارة موجودي مثل انسان بر اين تعلق گرفته است كه از طريق اختيار و آزادي كمالاتي را كسب كند.
    نفي هدف براي آفريدگار، غير از آن است كه آفرينش «عبث» و لغو باشد. و يكي از نقاط افتراق مكتب مادي و الهي همين‎جاست.
    فلسفة مادي براي موجودات جهان و انسان، هدف و غرضي نمي‎انديشد. اگر از يك فيلسوف مادي سؤال شود كه جهان هستي براي چه هدف و غرضي پديد آمده است؟ در برابر اين پرسش عاجز و ناتوان است، زيرا جهان آفرينش را در ماده و پديده‎هاي مادي محصور ساخته است و به خداوند و جهان ديگر اعتقاد ندارد و در اين صورت هر چه در چهارديواري جهان ماده به گردش مي‎پردازد و هر چه در پديده‎هاي مادي به مطالعه و بررسي مي‎پردازد، تا بتواند در اين محيط براي آفرينش آن‌ها مخصوصاً انسان هدفي جست‌وجو كند، جز با حيرت و بهت و سرگرداني و احياناً سلب و نفي، با چيزي روبه‎رو نمي‎گردد. لذا در نهايت پاسخ مي‎دهد كه در آفرينش هستي هيچ هدف و غرضي در كار نيست.
    در حالي كه شخص الهي در اين مورد براي خلقت جهان آفرينش انسان كه فعل خداوند است، غايت و غرض مي‎انديشد كه نتيجة آن به تك‎تك موجودات جهان بازمي‎گردد. از اين رو الهيون، با قلب مطمئن و پيشاني باز و چهرة روشن براي تمام تحولات و حركت‎هاي زميني و كيهاني غرض مي‎انديشد، زيرا كه فعل خدا (نه ذات) او داراي هدف و غرضي است. قرآن مي‌فرمايد:
    «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ» آيا گمان مي‎كنيد كه شما را بيهوده (و بدون هدف و غرض) آفريده‎ايم و شما به سوي ما بازنمي‎گرديد.[1]
    با توجّه به اين مقدمه بايد ديد، غرض از آفرينش چيست؟ غرضي كه ماية تكميل آفريدگار نباشد، ولي در عين حال فعل او را از عبث و لغو بودن خارج سازد.
    هدف از آفرينش اين است كه هر موجودي را به كمال شايسته آن برساند، بدون آن‌كه در اين كار، نتيجه‎اي براي ذات پاك او وجود داشته باشد.
    اساساً اصل آفرينش يك گام تكاملي عظيم است، يعني، چيزي را از عدم به وجود آوردن و از نيست هست كردن و از صفر به مرحلة عدد رساندن است. بعد از اين گام تكاملي عظيم مراحل ديگر تكامل شروع مي‌شود: و تمام برنامه‎هاي ديني و الهي در همين مسير است.
    ممكن است اين سؤال مطرح شود كه، اگر هدف از آفرينش انسان به تكامل رساندن اوست، ولي جاي اين سؤال باقي است كه: هدف از اين تكامل چيست؟ سؤال با اين جمله روشن مي‌شود كه تكامل، هدف نهايي و يا به تعبير ديگر «غاية الغايت» است. توضيح اين‌كه: اگر از محصلي سؤال كنيم براي چه درس مي‎خواني؟ مي‌گويد: براي اين‌كه به دانشگاه راه يابم، باز اگر سؤال كنيم دانشگاه را براي چه مي‎خواني؟ مي‌گويد: براي اين‌كه في‎المثل دكتر يا مهندس ... و غيره شوم. مي‎گوييم: مدرك دكترا و مهندسي را براي چه مي‎خواهي؟ مي‌گويد: براي اين‌كه فعاليت مثبتي كنم و درآمد خوبي داشته باشم. باز مي‎گوييم: درآمد خود را براي چه مي‎خواهي؟ مي‌گويد: براي اين‌كه زندگي آبرومند و مرفهي داشته باشيم.
    سرانجام مي‎پرسيم زندگي مرفه و آبرومند براي چه مي‎خواهي؟ در اين‌جا مي‎بينيم لحن سخن او عوض مي‌شود و مي‌گويد: خوب، براي اين‌كه زندگي مرفه و آبرومندي داشته باشم، يعني همان پاسخ سابق را تكرار مي‌كند. اين دليل بر آن است كه او به پاسخ نهايي، و به اصطلاح به «غاية الغايت» كار خويش رسيده كه ماوراي آن پاسخ ديگري نيست، و هدف نهايي او را تشكيل مي‎دهد. در زندگي معنوي نيز همين طور است. وقتي گفته مي‌شود آمدن انبياء و نزول كتب آسماني و تكاليف و برنامه‎هاي تربيتي براي چيست؟ مي‎گوييم: براي تكامل انساني و قرب به خدا، و اگر سؤال كنند تكامل و قرب پروردگار براي چه منظوري است؟ مي‎گوييم: «براي قرب به پروردگار» يعني اين هدف نهايي است و به تعبير ديگر ما همه چيز را براي تكامل و قرب به خدا مي‎خواهيم امّا قرب به خدا براي خودش (يعني براي قرب به پروردگار).
    جهت اطلاع بيش‌تر مي‎توانيد به كتاب‎هاي زير مراجعه فرماييد:
    1. موسوي همداني، پاسخ و پرسش‎هاي ديني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ چهارم، ج 1، ص 202 ـ 211.
    2. محمد تقي مصباح يزدي، معارف قرآن (خداشناسي، كيهان‎شناسي، انسان‎شناسي) در يك مجلّد، قم: انتشارات مؤسسة امام خميني (ره)، ص 179 ـ 154.
    3. ناصر مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، چاپ دوازدهم، قم: مدرسة اميرالمؤمنين، ج 22، ص 398 ـ 389، ج 13، ص 372 ـ 376.
    --------------------------------------------------------------------------------
    [1] . سورة مؤمنون، آية 116.
    امضاء




  2. تشكرها 3

    مدير اجرايي (13-12-2012), نرگس منتظر (29-12-2011), شهاب منتظر (28-12-2011)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    276
    نوشته
    57
    تشکر
    53
    مورد تشکر
    295 در 54
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    باسمه تعالی

    پاسخ فوق یکی از جواب هایی است که به این سوال داده شده است. برای تقریب به ذهن مثالی را عرض می کنم

    شما وقتی به یک فقیر کمک می کنید دو مطلب به دست می آید. یک چیز این که وجدان شما آرام می گیرد آرامش پیدا می کنید . دلتون خوش می شه که به یک فقیر کمک می کنید. مطلب دوم این است آن فقیر هم به نان و آبی می رسد.

    پاسخی که دوست گرامی ما در پست قبلی نقل کردند از هدف خلقت , همین هدف دوم است. یعنی هدف از خلقت این است که انسان به نان و آبی (بخوانید کمال نهایی) می رسد.

    به زبان علمی فاعل غرض و هدف ندارد بلکه بر فعل او غایت و غرضی تعلق می گیرد. و آن رسیدن انسان به قرب و کمال نهایی است. خداوند کامل و بی نقص است و لذا افعالش سودی بر او ندارد ولی بر فعل سود و هدف و غرض تعلق می گیرد.



    ولی پاسخ های دیگری هم هست که در پست های بعدی نقل خواهم کرد

    والسلام
    ویرایش توسط صالح : 27-12-2011 در ساعت 22:28
    امضاء
    ما را ز جام باده ی گلگون خراب کن (khoc)زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
    -------------------------------------------------------------


  5. تشكرها 4

    مليکه (28-12-2011), مدير اجرايي (13-12-2012), نرگس منتظر (29-12-2011), شهاب منتظر (28-12-2011)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ضمن تشکر در پست قبل به این موارد اشاره شده است که برای ادراک بیشتر چکیده ی آن را خدمت دوستان ارایه می دهم

    الف -
    1 خداوند در هيچ چيزي به ما شباهت ندارد. ما موجودي هستيم از هر نظر محدود. و به همين دليل تمام تلاش‎هاي‎مان براي رفع كمبودهاي‎مان است.

    2آيا آن وجودي كه از هر نظر بي‎نهايت است، علم و قدرت و نيروهايش بي‎انتها، و از هيچ نظر كمبودي ندارد. معقول است كاري براي رفع كمبودش انجام دهد؟
    در نتیجه
    از يك سو آفرينش بي‎هدف نيست و از سوي ديگر اين هدف به تیازآفريدگار باز نمي‎گردد،
    در اين‌جا به آساني مي‎توان
    نتيجه گرفت كه هدف حتماً و بدون شك چيزي مربوط به خود مخلوقات است.

    او كمال مطلق است؛ هيچ گونه كمبود و نقيصه‎اي در او راه ندارد تا درصدد رفع آن كمبود برآيد. و بخواهد به آرامش برسد
    اینکه انسان از کار خود احساس نیاز بکند خاص نیاز انسان است برای ارضای خود



    ب - هدف از آفرينش اين است كه هر موجودي را به كمال شايسته آن برساند، بدون آن‌كه در اين كار، نتيجه‎اي براي ذات پاك او وجود داشته باشد.

    آفرينش نوعي احسان و فيض از جانب خدا، نسبت به موجودات «ممكن» است؛ يعني آنچه كه امكان خلق شدن دارد، و مي‌باشد و خداوند به خلقت آن بخل نورزيده و دريغ نمي‌كند. چنين آفرينشي «حسن ذاتي» داشته و اقدام به چنين فعلي كه ذاتاً پسنديده است، جز اين كه خود فعل زيبا باشد، به چيزي ديگر نياز ندارد. زيرا نشانة جود و فضل اوست.پس؟

    آفرينش جهان يك نوع پاسخگويي به اين امكان و استعدادهاي طبيعي و ذاتي اشيا بوده و در حقيقت به كمال رساندن آن‌ها است.

    او با آفرينش، وسايل كمال هر موجودي را در اختيار وي مي‎گذارد و ارادة حكيمانه‎اش بر اين تعلق گرفته است كه موجودات بي‎جان به صورت طبيعي و جبري به كمال خود برسند، در حالي كه ارادة حكيمانه او دربارة موجودي مثل انسان بر اين تعلق گرفته است كه از طريق اختيار و آزادي كمالاتي را كسب كند.

    هدف از آفرينش اين است كه هر موجودي را به كمال شايسته آن برساند،
    بدون آن‌كه در اين كار، نتيجه‎اي براي ذات پاك او وجود داشته باشد

    اساساً اصل آفرينش يك گام تكاملي عظيم است،
    يعني، چيزي را از عدم به وجود آوردن و از نيست هست كردن و از صفر به مرحلة عدد رساندن است.
    بعد از اين گام تكاملي عظيم مراحل ديگر تكامل شروع مي‌شود: و تمام برنامه‎هاي ديني و الهي در همين مسير است.

    در نهایت اینکه با توجه به مطالب فوق
    هدف آفرینش به وجود آوردن یک عدم در دنیای هستی است و تکامل مرحله به مرجله ی آن و رسیدن به تکامل نهایی است که برای آن به وجود آمده است








    امضاء




  7. تشكرها 3

    مدير اجرايي (13-12-2012), نرگس منتظر (29-12-2011), شهاب منتظر (04-01-2012)

  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    قرآن كريم هدف از آفرينش انسان را عبادت دانسته است;
    (وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ و الاِنسَ اِلاّ لِيَعْبُدوُن).
    در اينجا اين پرسش مطرح مى شود كه عبادت چه فايده اى براى بشر و خدا دارد؟ در قرآن نيامده كه انسان آفريده شده تا هر چه بيشتر بداند و بتواند، و هر وقت دانست و يا توانست به هدف خود رسيده است بلكه انسان آفريده شده تا خدا را پرستش كند و پرستش خدا هدف اوست.
    اگر انسان بداند و بتواند، ولى مسأله شناخت خدا كه مقدمه پرستش است مدنظر او نباشد به سوى هدف آفرينش خود گامى برنداشته و سعادتمند نيست
    . از اين رو در نگاه اسلام هدف اصلى از زندگى جز عبادت معبود، چيز ديگرى نمى تواند باشد.
    قرآن انسانى مى خواهد كه آرمانش فقط خدا باشد، و اهداف ديگر براى او جنبه مقدماتى داشته باشد. در اسلام همه چيز بر محور خدا مى چرخد، و هدف بعثت پيامبران و يا هدف زندگى در چرخه عبوديت اوست.
    قرآن كريم درباره اهداف پيامبران(عليهما السلام)مى فرمايد:
    (و داعياً إلَى الله بِإِذنِهِ و سِراجاً مُنيراً)

    و يا در آيه ديگر مى فرمايد:
    (...يُخْرِجُهُمْ من الظُلُماتِ إلى النُّور);
    از تاريكى ها به سوى نور هدايتشان مى كند. با توجه به نكات مذكور،

    روشن مى شود كه هدف از آفرينش انسان رسيدن به نور توحيد و عبودّيت الهى و رها شدن از ظلمت ها و تاريكى هاست;
    البته علم و دانش، قدرت و توانستن، استفاده بيشتر از مواهب طبيعت، رنج كمتر و لذت بيشتر، عدالت و... هر يك براى رسيدن به هدف اصلى و پايه اى جنبه مقدماتى دارد.
    در اينجا مناسب است به دو روايت اشاره شود.

    1ـ امام حسين(عليه السلام) مى فرمايد:
    (أَيُّها الناسُ! إنّ اللهَ جلَّ ذِكرُه ما خَلَق العبادَ إلاّ لِيَعرِفُوه، فَإذا عَرِفُوهُ عَبَدُوهُ فاذا عبدوه إسْتَغنَوا بعِبادتِه عَن عِبادةِ ما سواه);
    اى مردم! خداوند بزرگ، بندگانش را نيافريد جز براى اين كه او را بشناسند و پس از شناختن، او را پرستش نمايند و آنگاه كه او را عبادت كنند از بندگى غير او آزاد شوند.

    2ـ امام صادق(عليه السلام) در پاسخ پرسش جابر كه از فلسفه نهايى آفرينش سؤال مى كند چنين مى فرمايد:

    «هدف از آفرينش، لطف و كرم خداوند نسبت به تمام موجودات، حتى جمادات است.
    جابر: هدف خداوند از اين لطف چيست؟
    امام: آيا شما نمى توانى مقصود يك كريم را بفهمى؟
    جابر: در ميان مردم كمتر كسى است كه بدون مقصود كريم شود، گروهى هدفشان خودنمايى است.
    امام: خداوند خودنمايى نمى كند و تنها براى رسيدن موجودات به فيض، آنان را مى آفريند و به جز كرامت خداوند فلسفه ديگرى براى به وجود آمدن جهان وجود ندارد، زيرا اگر علت ديگرى وجود داشت و آن علت خدا را وادار و مجبور مى كرد كه جهان را بيافريند، همان علت، جاى خدا را مى گرفت و يك خداى مجبور را نمى توان خدا دانست.
    جابر: آيا ممكن است علتى وجود داشته باشد كه خداوند به آن علت جهان را آفريده، بدون اين كه آن علت خدا را مجبور كرده باشد؟ بر فرض خداوند براى اين كه قدرى، قدرت خود را تماشا كند درصدد آفرينش جهان برآيد و از اين جهت لذت ببرد؟
    امام: تماشا كردن و لذت بردن، طبيعت ما انسان هاست و نيازمندى ما را مى رساند اما خدا چنين نيست و از اين گذشته لذايذ تا حدود زيادى مستقيم يا غيرمستقيم، ناشى از جسم ماست و خدا جسم ندارد.
    جابر: آيا لطف خدا علت آفرينش نيست پس چرا لطف را بيان نكرديد؟
    امام: بله، ولى لطف علتى الزامى نيست، يعنى علتى نيست كه خداوند را مجبور به آفرينش كند و چون علت الزامى نيست وقتى موّحد مى گويد خدا از راه لطف جهان را آفريده چيزى برخلاف توحيد نيست.
    جابر: خداوند مى توانست از آفرينش جهان صرف نظر كند؟
    امام: بديهى است كه مى توانست.
    جابر: ولى او صرف نظر نكرد و آن را از راه لطف آفريد، پس خدا، نمى تواند از لطف خوددارى كند.
    امام: وقتى تو كسى را اكرام كنى، در صورتى كه آن اكرام وظيفه حتمى تو نباشد، آيا مجبور هستى؟
    جابر: نه.
    امام: خداوند هم بدون اجبار و از روى اكرام واقعى جهان را آفريد تا نعمت حيات را به موجودات بذل و عنايت كند و من بدون لطف چيزى را براى ايجاد جهان نمى بينم».
    بنابراين لطف و كرم خداوند در آفريدن موجودات و انسان و از سويى لطف ديگر خداوند در عبادت و بندگى او، هر دو موجب كمال و سعادت انسان و ساير موجودات مى گردد.
    امضاء




  9. تشكرها 3

    مدير اجرايي (13-12-2012), نرگس منتظر (29-12-2011), شهاب منتظر (04-01-2012)

  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    آزمایش و امتحان


    خداوند می‌فرماید : «الَّذی خَلَقَ المَوتَ و الحَیوةَ لِیَبلُوَکم ایُّکُم اَحسَن عملاً ؛
    او کسی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را آزمایش کند که کدامین نفر بهتر عمل می‌کند.» (سوره ملک _ 2)
    در این آیه مساله آفرینش ، آزمایش و امتحان انسانها از نظر حسن عمل به عنوان یک هدف معرفی شده است.
    علم و آگاهی

    خداوند می‌فرماید :
    «الله الَّذی خَلقَ سَبعَ سَمواتٍ و مِن الاَرضِ مِثلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الاَمرُ بَینَهُنَّ لِتَعلَموا انَّ الله کُلُّ شی‌ءٍ قَدیر و اِنَّ اللهَ قد اَحاطَ بِکُلِِّ شَیءٍ عِلما ؛
    خدا آن کسی است که هفت آسمان را آفرید و مانند آن آسمانها از زمین خلق فرمود و امر نافذ خود را بین هفت آسمان و زمین نازل کرد تا بدانید خدا بر هر چیز توانا و به احاطه علمی بر همه امور آگاه است.» (سوره طلاق _ 12)
    همانگونه که ملاحظه نمودید در آیه فوق علم و آگاهی از قدرت وعلم خداوندبه عنوان هدفی برای آفرینش ذکر شده است.
    رحمت الهی


    خداوند می‌فرماید :
    «و لَو شاءَ رَبُّکَ لِجَعلِ النَّاسِ اُمَّةً واحِدةً . . . اِلّا مَن رَحِمَ رَبُّکَ و لِذلِکَ خَلَقَهُم و تَمَّت کَلِمَةُ رَبُّکَ لَاَملَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الجَنَّةِ و النَّاسِ اَجمَعین ؛
    اگر خدا می‌خواست همه ملل و مذاهب خلق را یک امت می‌گردانید و لیکن دائم همه اقوام و ملل دنیا با هم در اختلاف خواهند بود مگر آنکس که خدا به رحمت و لطف خاص هدایت کند و برای همین آفریده شدند ... .» (سوره هود _ 119 و 118)
    طبق آیه فوقرحمت الهی هدف اصلی آفرینش انسان ذکر شده است.
    نتیجه گیری از آیات


    آیات مورد بحث تنها روی مساله عبودیت و بندگی تکیه می‌کند و با صراحت تمام آنرا به عنوان هدف نهایی آفرینش جنّ و انس معرفی می‌نماید. اندکی تامل در مفهوم این آیات و آنچه مشابه آن است نشان می‌دهد که هیچ تضاد و اختلافی در میان این آیات نیست
    در واقع بغضی هدف مقدماتی ، بعضی هدف متوسط و بعضی هدف اصلی و نتیجه‌اند.
    امضاء




  11. تشكرها 3

    مدير اجرايي (13-12-2012), نرگس منتظر (29-12-2011), شهاب منتظر (04-01-2012)

  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    276
    نوشته
    57
    تشکر
    53
    مورد تشکر
    295 در 54
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    نقل قول نوشته اصلی توسط مليکا نمایش پست ها
    ضمن تشکر در پست قبل به این موارد اشاره شده است که برای ادراک بیشتر چکیده ی آن را خدمت دوستان ارایه می دهم

    الف -
    1 خداوند در هيچ چيزي به ما شباهت ندارد. ما موجودي هستيم از هر نظر محدود. و به همين دليل تمام تلاش‎هاي‎مان براي رفع كمبودهاي‎مان است.

    2آيا آن وجودي كه از هر نظر بي‎نهايت است، علم و قدرت و نيروهايش بي‎انتها، و از هيچ نظر كمبودي ندارد. معقول است كاري براي رفع كمبودش انجام دهد؟
    در نتیجه
    از يك سو آفرينش بي‎هدف نيست و از سوي ديگر اين هدف به تیازآفريدگار باز نمي‎گردد،
    در اين‌جا به آساني مي‎توان
    نتيجه گرفت كه هدف حتماً و بدون شك چيزي مربوط به خود مخلوقات است.

    او كمال مطلق است؛ هيچ گونه كمبود و نقيصه‎اي در او راه ندارد تا درصدد رفع آن كمبود برآيد. و بخواهد به آرامش برسد
    اینکه انسان از کار خود احساس نیاز بکند خاص نیاز انسان است برای ارضای خود

    باسمه تعالي

    براي اين که نتيجه بگيريم «هدف خلقت مربوط به خلق است نه خالق» نيازي ندارد که بگوييم خداوند هيچ شباهتي با مخلوقات ندارد. همين که گفته شود او مطلق است و مخلوقات مقيد يا بگوييم او واجب الوجود است و مخلوقات ممکن الوجود کافي است . چون واجب الواجب واجب است از جميع الجهات يعني هيچ جهت نياز و نقصي در او راه ندارد.


    ولي دوست گرامي اين حرف صحيح نيست که خداوند هيچ شباهتي با ما ندارد. عدد صد اعداد نود هشتاد هفتاد و اعداد کمتر را در درون خود دارد. مقيد در درون مطلق وجود دارد. اگر مي گوييم «ليس کمثله شيء» بلافاصله مي گوييم و هو السميع البصير»

    خداوند سميع و عليم است به چه معناست؟ اگر معناي اين جمله را فهميدي يعني نوعي شباهت بين شما و خالق هستي وجود دارد و تو از طريق سميع بودن و بينا بودن و عليم بودن خود فهميدي که حق تعالي نيز سميع است و حقيقت سمع را دارد. بينا و عالم است و حقيقت علم نزد اوست. ما هم علم داريم ولي علم ما ناقص است او عالم است ولي علمش نامتناهي است. نامتناهي است يعني علم من را دارد علم بيشتر از من را نيز دارد. (چو صد آمد نود هم پيش ماست)


    دقت بفرمائيد.


    نکته ديگر که اين که واجب الوجود واجب است من جميع جهات سخن فلاسفه صدرايي است و فلاسفه دچار يک دگم و جزميت فلسفي هستند ولي اهل معرفت سخني برتر از اين دارند که در فرصتي ديگر بيان خواهم کرد.
    ویرایش توسط صالح : 29-12-2011 در ساعت 06:59
    امضاء
    ما را ز جام باده ی گلگون خراب کن (khoc)زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
    -------------------------------------------------------------


  13. تشكرها 5

    فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (29-12-2011), مليکه (19-12-2012), مدير اجرايي (13-12-2012), نرگس منتظر (29-12-2011), شهاب منتظر (04-01-2012)

  14. Top | #7

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط صالح نمایش پست ها
    باسمه تعالي

    براي اين که نتيجه بگيريم «هدف خلقت مربوط به خلق است نه خالق» نيازي ندارد که بگوييم خداوند هيچ شباهتي با مخلوقات ندارد. همين که گفته شود او مطلق است و مخلوقات مقيد يا بگوييم او واجب الوجود است و مخلوقات ممکن الوجود کافي است . چون واجب الواجب واجب است از جميع الجهات يعني هيچ جهت نياز و نقصي در او راه ندارد.


    ولي دوست گرامي اين حرف صحيح نيست که خداوند هيچ شباهتي با ما ندارد. عدد صد اعداد نود هشتاد هفتاد و اعداد کمتر را در درون خود دارد. مقيد در درون مطلق وجود دارد. اگر مي گوييم «ليس کمثله شيء» بلافاصله مي گوييم و هو السميع البصير»

    خداوند سميع و عليم است به چه معناست؟ اگر معناي اين جمله را فهميدي يعني نوعي شباهت بين شما و خالق هستي وجود دارد و تو از طريق سميع بودن و بينا بودن و عليم بودن خود فهميدي که حق تعالي نيز سميع است و حقيقت سمع را دارد. بينا و عالم است و حقيقت علم نزد اوست. ما هم علم داريم ولي علم ما ناقص است او عالم است ولي علمش نامتناهي است. نامتناهي است يعني علم من را دارد علم بيشتر از من را نيز دارد. (چو صد آمد نود هم پيش ماست)


    دقت بفرمائيد.


    نکته ديگر که اين که واجب الوجود واجب است من جميع جهات سخن فلاسفه صدرايي است و فلاسفه دچار يک دگم و جزميت فلسفي هستند ولي اهل معرفت سخني برتر از اين دارند که در فرصتي ديگر بيان خواهم کرد.

    با تشکر از رهنمودهای شما

    دوست کرامی با کمال احترام

    آن چه که از معنای توحید بر می آید این است که هیچ موجودی اعم از انسان و غیر انسان قابلیت تشابه با خداوند متعال را ندارد.
    در قرآن آیات زیادی بر عدم شباهت خالق و مخلوق دلالت دارند. برخی از این آیات عبارتند از:1. وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ: چیزى شبیه او نمى‏باشد.2. لَیسَ كَمِثْلِهِ شَی‏ءٌ: هیچ چیز مانند او نیست.3. فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: پس، براى خدا امثال (و شبیه‏ها) قائل نشوید! خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانید.


    اما این كه خداوند می‏فرماید:
    از روحم در آن دمیدم چنین نیست كه خداوند دارای روحی است که قسمتی از آن را در آدم دمیده باشد؛ زیرا لازمه‏اش آن است كه انسان شریك خدا باشد و اینكه روح انسان قسمتى از روح خدا باشد، در حالی که در جاى خود ثابت شده که ذات مقدس باری تعالی قابل تجزیه و تفكیك نیست تا قسمتى از آن به بدن حضرت آدم دمیده شده باشد. بلكه روح موجودی بوده از عالم امر که همانند سایر مخلوقات الاهی خلق شده و در كالبد انسان دمیده شده بود
    .


    ثانیاً: این كه خداوند، روح حضرت آدم را به خود نسبت داده و فرموده (مِنْ رُوحِی) نظیر نسبت دادن كعبه معظمه است به خود آنجا كه در بارۀ آن فرموده است: (بَیتِی) یعنى خانه من و یا همانند آنجایی است كه می فرماید: پیغمبر من؛ بنده من؛ بهشت من؛ آتش (دوزخ) من؛ آسمان من و زمین من؛ یعنی اضافه روح به خدا از باب اضافه تشریفی است به این معنا که خداوند در این نوع از اضافه، در صدد بیان شرافت روح است.
    امضاء




  15. تشكرها 3


  16. Top | #8

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    و در ادامه

    برای حلّ تعارض میان آیات فوق و آیات دمیده شدن روح خدا در انسان لازم است آیۀ" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" به طور کامل مورد بحث قرار گیرد تا علاوه بر روشن شدن مراد آیه تعارض ناشی از آن نیز از بین برود.خداوند متعال بعد از پرداختن به بدن انسان به روح انسان پرداخته و جملۀ "وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی"را بیان می کند. نفخ در لغت به معناى دمیدن هوا در داخل جسمى است به وسیلۀ دهان یا وسیله‏اى دیگر، ولى این لفظ را به طور كنایه در تأثیر گذاشتن در چیزى و یا القاء امر غیر محسوسى در آن چیز استعمال مى‏كنند، و در آیۀ شریفه مقصود از آن ایجاد روح در انسان است؛ زیرا خداوند منزّه از تنفس و جسمیت است.اما روح در لغت به چیزی گفته می‌شود كه مبدأ حیات است و با آن هر جانداری توان احساس و حركت ارادی پیدا می‌كند. روح انسانی همان چیزی است كه آدمی از آن به "من‌" تعبیر می‌كند و انسانیت انسان به آن است و ادراك‌، اراده و افعال انسانی را به واسطه بدن انجام می‌دهد. طبق آیۀ مباركۀ "وَ یسْئلُونَكَ عَن‌ِ الرُّوح‌ِ قُل‌ِ الرُّوح‌ُ مِن‌ْ أَمْرِ رَبِّی‌[15]، (و دربارۀ روح از تو می‌پرسند. بگو: روح از سنخ فرمان پروردگار من است)‌. روح از سنخ "امر" و از "عالم امر" است‌.[16]امّا این‌ كه "امر" چیست‌؟ قرآن كریم می‌فرماید: "إِنَّمَآ أَمْرُه‌ُ إِذَآ أَرَادَ شَیئًا أَن یقُول‌َ لَه‌ُ كُن فَیكُون‌ُ[17]؛ چون به چیزی اراده فرماید، كارش این بس كه می‌گوید: باش‌؛ پس بی‌درنگ موجود می‌شود.با این توضیح به اصل بحث و حل تعارض ادعایی می پردازیم:اولاً: این كه خداوند می‏فرماید: از روحم در او دمیدم چنین نیست كه خداوند دارای روحی باشد که قسمتی از آن را در آدم دمیده بود، زیرا لازمه‏اش آن است كه انسان شریك خدا باشند و اینكه روح انسان قسمتى از روح خدا باشد در حالی که در جاى خود ثابت شده که ذات مقدس باری تعالی قابل تجزیه و تفكیك نیست تا قسمتى از آن به بدن حضرت آدم دمیده شده باشد. [18] بلكه روح موجودی بوده عالم امر که همانند سایر مخلوقات الاهی خلق شده و در كالبد انسان دمیده شده بود.[19]
    ثانیا: اینكه خداوند، روح حضرت آدم را به خود نسبت داده و فرموده (مِنْ رُوحِی) نظیر نسبت دادن كعبه معظمه است به خود، آنجا كه در بارۀ آن فرموده است: "بَیتِی" یعنى خانه من و یا همانند آنجایی است كه می فرماید پیغمبر من؛ بندۀ من؛ بهشت من؛ آتش (دوزخ) من؛ آسمان من و زمین من[20]؛ یعنی اضافه روح به خدا از باب اضافه تشریفی است به این معنا که خداوند در این نوع از اضافه، در صدد بیان شرافت روح است.از حضرت باقر (ع) روایت شده: این كه خداوند آن (روح) را به خود نسبت داده و فرموده «من روحى» از آن جهت است كه برگزیدۀ خداوند بوده است.[21]شیخ صدوق (ره) در كتاب توحید و معانی الاخبار، از محمد بن مسلم روایت كرده كه گفت:من از حضرت باقر (ع) پرسیدم معناى این كلام خداى عز و جل كه مى‏فرماید: "وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" چیست؟ فرمود: روحى است كه خدا آن را اختیار نمود و خلقش كرد، و به خود نسبتش داد، و بر تمامى ارواح برتریش بخشید و به همین جهت دستور داد تا آن را بر آدم بدمند.[22]و در كافى به سند خود از محمد بن مسلم روایت كرده كه گفت: از امام باقر پرسیدم این كه روایت مى‏كنند كه خداى تعالى آدم را به صورت خود خلق كرده درست است؟ فرمود: صورت آدم صورت مخلوقى است حادث كه خداى تعالى آن را بر سایر صورت‏ها انتخاب نمود، و چون از سایر صورت ها بهتر بود به خودش نسبت داد، هم چنان كه كعبه را به خود نسبت داده و فرموده:" بیتى: خانه من"، روح را به خود نسبت داده و فرمود:" وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی"[23]. پس منظور از «مِنْ رُوحِی‏» بیانِ منشأ و ریشۀ روح انسان است كه از عالم بالاست، نه عالم خاكى.[24]نتیجه این که مراد از دمیده شدن روح خدا در آدم این است كه روح با عظمتی در انسان دمیده شده كه از طرف خداوند است، نه جزیی از ذات خدا، از این رو بین آیۀ "نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِی" و آیات سابقی که دال بر عدم شباهت خالق و مخلوق بود، تعارضی وجود ندارد.
    [15] اسرأ، 85. [16] نک، مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏12، ص 253‏. [17] يس، 82. 18] نک. نجفى خمينى، محمد جواد، تفسير آسان، ج ‏9، ص،56 چاپ اول، ‏نشر اسلاميه‏، هران، ‏1398 ق‏. [19] از امام صادق (ع) راجع به روحى كه خدا در كالبد حضرت آدم دميد جويا شدند، حضرت رمود: هذه روح مخلوقة. و الروح التى فى عيسى مخلوقة. يعنى اين روح حضرت آدم، روحى است كه آفريده شده است و نيز روح حضرت عيسى روحى بود كه آفريده شده است. الكافي، ج1، ص 133. [20] شيخ صدوق (ره)، ‏ اعتقادات، حسنى‏، سيد محمد على، ترجمه حسنى ص 9، چاپ اول، ‏نشر اسلاميه، تهران،1371 ش‏. [21] طبرسی، احتجاج، جعفرى‏، بهراد، ج ‏2، ص 160 ، چاپ اول‏، نشر اسلاميه‏، تهران،1381 ش‏ . [22] التوحيد، ص170، باب 27، ح 1؛ معاني‏الأخبار، ص 17و 16. [23] الكافي،ج1، ص 134؛ شيخ صدوق، توحيد ، ص 103، ح 18، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1398 هجرى قمرى (1357 شمسى)؛ نک: طباطبائی، محمد حسین، تفسير الميزان، موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج ‏12، ص 257، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم، قم، چاپ: پنجم‏، 1374 ش‏. [24] قرائتی، محسن، تفسير نور، ج‏10، ص: 126 ناشر: مركز فرهنگى درس هايى از قرآن‏، مكان چاپ: تهران‏، سال چاپ: 1383 ش‏.




    امضاء




  17. تشكرها 3


  18. Top | #9

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    276
    نوشته
    57
    تشکر
    53
    مورد تشکر
    295 در 54
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط مليکا نمایش پست ها
    با تشکر از رهنمودهای شما

    دوست کرامی با کمال احترام

    آن چه که از معنای توحید بر می آید این است که هیچ موجودی اعم از انسان و غیر انسان قابلیت تشابه با خداوند متعال را ندارد.
    در قرآن آیات زیادی بر عدم شباهت خالق و مخلوق دلالت دارند. برخی از این آیات عبارتند از:1. وَ لَمْ یكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ: چیزى شبیه او نمى‏باشد.2. لَیسَ كَمِثْلِهِ شَی‏ءٌ: هیچ چیز مانند او نیست.3. فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: پس، براى خدا امثال (و شبیه‏ها) قائل نشوید! خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانید.

    باسمه تعالی


    دوست گرامی به نوشته بنده دقت نکردید.

    منظور از این که در سوره توحید می فرماید خداوند کفو ندارد یعنی الهی مانند الله موجود نیست. الله به لسان فلسفی واجب الوجود است وجودش از ذاتش است لذا همتا و کفوی در عالم ندارد . به لحاظ عقلی وجود دو واجب الوجود بالذات در عالم محال و غیر ممکن است.

    در مورد آیه دوم که ذکر کردید لطف کنید تمام آیه را با هم بنویسید و آیه را قطعه قطعه نکنید . در پست قبلی توضیح دادم. آیه به صورت کامل این است "لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر" خداوند مثل و مانندی ندارد و او سمیع و بصیر است. یعنی در عین این که می گوید خداوند مثل ندارد ولی در عین حال می گوید او هم سمیع و بصیر است (که شما معنای آن را در وجود خود دارید و می فهمید)

    به عباراتی که می نویسم دقت کنید که دو مرتبه اشکال نکنید.

    اگر می گوییم خداوند وجود دارد یا عالم است یا بیناست یا حکیم است, این جملات چه مفهومی را می رسانند؟ آیا برای ما معنی دارند یا صرفا لقلقه زبان و گفتن الفاظ است؟ آیا مفهومی روشن برای ما دارند یا خیر؟

    اگر گفتید ما هیچ معنایی از این جملات نمی فهمیم خوب حق باشماست که خداوند هیچ تشابهی با موجودات عالم ندارد. یعنی خدا عالم است یک معنا دارد. انسان عالم است یک معنای دیگر دارد. در واقع عالم دو معنی دارد. به یک معنا بر خداوند اطلاق می شود که ما نمی دانیم چیست. و یک معنا بر انسان اطلاق می شود که می دانیم چیست.

    ولی اگر گفتید من می دانم خداوند عالم است یا موجود است به چه معناست. چون علم و وجود یک معنا دارد پس در واقع نوعی تشابه بین انسان و خداوند ایجاد شده است. هر دو وجود دارند یعنی هستی دارند . هر دو عالم هستند یعنی به گزاره هایی علم دارند

    راه شناخت خدا برای انسان از همین طریق است. من عرف نفسه عرف ربه نیز به همین معناست. هر کس نفس خود را شناخت خدا را می شناسد. خودشناسی خدا شناسی است. این ها همه از طریق همین تشابهات است


    بله ما منظورمان از تشابه تشابه کامل نیست. تشابه کامل غیر ممکن و محال عقلی است. چون تحقق دو واجب الوجود در عالم غیر ممکن است.


    در میان عالمان اسلامی برخی راه تشابه را طی کردند و حتی گفتند خداوند شبیه انسان است و بحث کردند که آیا مذکر است یا مونت!!!!

    برخی دیگر مثل معتزله گفتند ک خداوند هیچ سنخیتی با موجودات ندارد . خداوند در نهایت موجودات و فوق تصور ماست

    ولی شیعه به خصوص اهل معرفت و اهل عرفان می گویند که نه تشابه کامل و نه تنزیه کامل. راه میانه جمع بین تشبیه و تنزیه است. خداوند در عین این که از ما دور است و دست هیچ کس به او نمی رسد (مقام تنزیه ) در عین حال به ما نزدیک است . از رگ گردن به ما نزدیکتر است. هر جا هستیم با ماست (تشبیه). امیرالمومنین می فرمایند (بعد فلا یری و قرب فشهد النجوی). در قرآن می فرماید (هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله) تصور نکنید که خداوند فقط خدای در آسمان است و دست ما به او نمی رسد و تنزیهی صرف شوید بلکه او در زمین هم اله است با شماست و همراه شماست.


    والسلام
    امضاء
    ما را ز جام باده ی گلگون خراب کن (khoc)زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
    -------------------------------------------------------------


  19. تشكرها 4

    فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (05-01-2012), مليکه (18-02-2012), مدير اجرايي (18-02-2012), شهاب منتظر (04-01-2012)

  20. Top | #10

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط صالح نمایش پست ها
    باسمه تعالی


    دوست گرامی به نوشته بنده دقت نکردید.

    منظور از این که در سوره توحید می فرماید خداوند کفو ندارد یعنی الهی مانند الله موجود نیست. الله به لسان فلسفی واجب الوجود است وجودش از ذاتش است لذا همتا و کفوی در عالم ندارد . به لحاظ عقلی وجود دو واجب الوجود بالذات در عالم محال و غیر ممکن است.

    در مورد آیه دوم که ذکر کردید لطف کنید تمام آیه را با هم بنویسید و آیه را قطعه قطعه نکنید . در پست قبلی توضیح دادم. آیه به صورت کامل این است "لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر" خداوند مثل و مانندی ندارد و او سمیع و بصیر است. یعنی در عین این که می گوید خداوند مثل ندارد ولی در عین حال می گوید او هم سمیع و بصیر است (که شما معنای آن را در وجود خود دارید و می فهمید)

    به عباراتی که می نویسم دقت کنید که دو مرتبه اشکال نکنید.

    اگر می گوییم خداوند وجود دارد یا عالم است یا بیناست یا حکیم است, این جملات چه مفهومی را می رسانند؟ آیا برای ما معنی دارند یا صرفا لقلقه زبان و گفتن الفاظ است؟ آیا مفهومی روشن برای ما دارند یا خیر؟

    اگر گفتید ما هیچ معنایی از این جملات نمی فهمیم خوب حق باشماست که خداوند هیچ تشابهی با موجودات عالم ندارد. یعنی خدا عالم است یک معنا دارد. انسان عالم است یک معنای دیگر دارد. در واقع عالم دو معنی دارد. به یک معنا بر خداوند اطلاق می شود که ما نمی دانیم چیست. و یک معنا بر انسان اطلاق می شود که می دانیم چیست.

    ولی اگر گفتید من می دانم خداوند عالم است یا موجود است به چه معناست. چون علم و وجود یک معنا دارد پس در واقع نوعی تشابه بین انسان و خداوند ایجاد شده است. هر دو وجود دارند یعنی هستی دارند . هر دو عالم هستند یعنی به گزاره هایی علم دارند

    راه شناخت خدا برای انسان از همین طریق است. من عرف نفسه عرف ربه نیز به همین معناست. هر کس نفس خود را شناخت خدا را می شناسد. خودشناسی خدا شناسی است. این ها همه از طریق همین تشابهات است


    بله ما منظورمان از تشابه تشابه کامل نیست. تشابه کامل غیر ممکن و محال عقلی است. چون تحقق دو واجب الوجود در عالم غیر ممکن است.


    در میان عالمان اسلامی برخی راه تشابه را طی کردند و حتی گفتند خداوند شبیه انسان است و بحث کردند که آیا مذکر است یا مونت!!!!

    برخی دیگر مثل معتزله گفتند ک خداوند هیچ سنخیتی با موجودات ندارد . خداوند در نهایت موجودات و فوق تصور ماست

    ولی شیعه به خصوص اهل معرفت و اهل عرفان می گویند که نه تشابه کامل و نه تنزیه کامل. راه میانه جمع بین تشبیه و تنزیه است. خداوند در عین این که از ما دور است و دست هیچ کس به او نمی رسد (مقام تنزیه ) در عین حال به ما نزدیک است . از رگ گردن به ما نزدیکتر است. هر جا هستیم با ماست (تشبیه). امیرالمومنین می فرمایند (بعد فلا یری و قرب فشهد النجوی). در قرآن می فرماید (هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله) تصور نکنید که خداوند فقط خدای در آسمان است و دست ما به او نمی رسد و تنزیهی صرف شوید بلکه او در زمین هم اله است با شماست و همراه شماست.


    والسلام
    از توضیحات خوب شما ممنونم
    امضاء




  21. تشكرها 2

    مدير اجرايي (18-02-2012), شهاب منتظر (14-12-2012)

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi