نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: چگونه اثبات مي‌كنيد كه دنيا پوچ نيست؟

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    goll چگونه اثبات مي‌كنيد كه دنيا پوچ نيست؟

    پوچي دنيا دو معنا مي‌تواند داشته باشد، نخست آن معنا كه در متون ديني هم بر آن تأكيد شده، يعني اينكه دنيا پايدار نيست، سراي موقتي است که زندگي در آن جز تا آنجا كه براي تحصيل كمالات باشد، ارزش ندارد ... اين معنا از پوچي دنيا به قدري واضح است كه نيازمند هيچ گونه استدلالي نيست و متون وحياني هم بارها آن را مورد تأكيد و تأييد قرار داده‌اند.
    معناي دوم از پوچي دنيا، پوچي زندگي انسان و پوچي خلقت جهان است. اين همان معنايي است كه در اصطلاح غربي به «نيهليسم» شهرت دارد و دقيقاً در برابر ديدگاه اديان قرار گرفته است.
    پوچي در اين معنا با بي‌هدفي و بي‌ارزشي يكي است. زندگي پوچ است يعني طرح هستي، و از جمله، زندگي انساني، هدف و تصور معيني را دنبال نمي‌كند. عكس قضيه اين مي‌شود كه اگر زندگي هدفي داشته باشد پوچ نيست بلكه معنادار است. امّا چرا معناداري را با هدفداري يكسان قرار داديم؟ چون نگاه انسان به زندگي در يك تقسيم از سه صورت بيرون نيست:
    1. معتقد است كه زندگي هدفي دارد و آن هدف نيز، هدفي شايسته براي زندگي انسان است، يعني بزرگ، مهم، ارزشمند و قابل توجّه است.
    2. معتقد است كه زندگي انساني هدفي دارد امّا آن هدف شايسته نيست يعني هدفي حقير و بي‌ارزش است.
    3. معتقد است كه اصلاً زندگي انسان هدفي ندارد.
    به خلاف گزينه اول دو گزينه اخير نمي‌توانند توجيهي براي معنادار بودن زندگي خود پيدا كنند.
    امضاء




  2. تشكرها 3

    سابحات (02-02-2012), شهاب منتظر (17-12-2011)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    آنچه كه انسان معتقد است خود از دو حال بيرون نيست. يا در واقع نيز همان گونه است كه تصور مي‌كند يا نيست. مثلاً كسي که مي‌پندارد عالم هدفي ندارد، اگر در واقع، عالم براي هدفي ساخته شده باشد، زندگي او پوچ و بي‌معنا نيست امّا او مي‌پندارد كه پوچ است. بنابراين ميان پوچ انگاري و پوچ بودن، تلازمي وجود ندارد. از همين جا مي‌توان نتيجه گرفت كه ما با دو نوع پوچ انگاري روبرو هستيم: پوچ انگاري روان شناختي و پوچ انگاري فسلفي.
    پوچ انگاري روان شناختي در حقيقت يك بيماري رواني است و پوچ انگار به اين معنا يك بيمار رواني است. اينكه چه عواملي باعث بروز اين بيماري در انسان مي‌شود به بحث فعلي ما ربطي ندارد. شكست در زندگي، بحران‌هاي اجتماعي، زندگي ماشيني و ... همگي مي‌تواند جزء عوامل باشد. امّا آنچه مهم است اين است كه بحث با چنين انساني كاملاً بي‌فايده است. بايد او را درمان كرد چه از راه توجّه دادن به امور معنوي و يا تكنيك‌هاي روان شناسانه. پس طرف بحث ما پوچ انگار فلسفي است.
    پوچ انگار فلسفي يك بعد وجود شناختي دارد و يك بعد معرفت شناختي. در بعد وجود شناختي او به دو صورت با ما وارد بحث مي‌شود: الف) ادعا مي‌كند كه خلقت و عالم هستي و از آن ميان زندگي انسان هدفي را دنبال نمي‌كند. در اين ادّعا او بايد برهان بر نفي غايت مندي هستي اقامه كند. ب) گونه‌ دوم بحث او به اين صورت است كه از ما، براي اثبات غايت مندي هستي برهان مي طلبد پرداختن کامل به اين بحث در اين مجال كوتاه امكان ندارد. بنابراين به عنوان نمونه يك برهان از پوچ انگاران را مورد نقد قرار مي‌دهيم.
    امضاء




  5. تشكرها 2

    شهاب منتظر (17-12-2011)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    والتر ترنس استيس، يكي از پوچ انگاران دوران متأخر است. او در مقاله‌اش كه به فارسي به «در بي‌معنايي معنا هست» ترجمه گرديده، مدعي است كه علم نوين، چشم انداز انسان را نسبت به جهان دگرگون كرده است. تفسير علمي جهان به اينجا ختم گرديده كه جهان خلقت غايت خاصّي را تعقيب نمي‌كند. بنابراين ثابت كرده است كه مدّعيات اديان و برخي نظريات فلسفي غايت مدار، همانند نظريه افلاطون ديگر براي انسان امروز قانع كننده نيست. فقدان غايت، زندگي انسان را نيز بي‌معنا ساخته است.[1]
    در جواب ايشان به صورت مختصر مي‌توان گفت كه عمده اشتباه ايشان و امثالشان در اين است كه منابع معرفت را به دقّت بررسي نمي‌كنند. علم يكي از منابع معرفت است، امّا بدون شك، يگانه منبعِ معرفت نيست. امروزه تقريباً واضح گرديده كه برخي قلمروها در عالم هستي وجود دارد كه علم از تجزيه و تحليل آنها عاجز است. پرسش از غايت هستي شايد يكي از اين قلمروها باشد. چون توان علم منحصراً در حوزه ماديات و قوانين حاكم بر عالم ماده است. پس نسبت به مسائل خارج از قلمرو عالم ماده نبايد اظهار نظر نمايد.
    ثانياً نفي غايت حتّي نسبت به عالم ماده هم زماني ثابت مي‌شود كه يك استقراء تام صورت پذيرد. يعني كل عالم ماده با تمام خواص و ويژگي‌هايش بررسي گردد و سپس اظهار نظر، صورت پذيرد. در حاليكه به اعتراف خود دانشمندان طبيعي، تنها به بخش بسيار كوچك از اسرار عالم ماده پي برده‌ايم و نادانسته‌هايمان بسيار بيش از دانسته‌هايمان مي‌باشد.
    ثالثاً: آنچه را كه علم مدّعي كشفش مي‌باشد از حدّ يك فرضيه بالاتر نمي‌رود. فرضيه‌ها هميشه امكان تغيير دارند. بنابراين اگر بر فرض، انكار غايت، نتيجه تحقيقات كنوني باشد، تضميني وجود ندارد كه فردا باطل نگردد.[2]
    امضاء




  7. تشكر

    شهاب منتظر (17-12-2011)

  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    در گام بعدي ممكن است پوچ انگاران از ما بخواهند كه براي اثبات غايت مندي جهان خلقت و زندگي انساني استدلال نماييم. هر چند ادله اثبات معاد كه در كتب فلاسفه مسلمان نظير فارابي، ابن سينا، صدر الدين شيرازي و ... آمده است مي‌تواند پاسخي براي سؤال ايشان باشد[3]

    امّا به نظر ما، راه بهتر همان شيوه‌اي است كه قرآن در مواجه با دهريون و مادّه پرستان پيموده است و آن ارجاع ايشان به تدبّر در آيات خداوند است تا از اين راه ثابت شود كه خداوند حكيم است و بعد از اثبات حكمت او ثابت خواهد شد كه او از خلقت خودش هدف و غايتي دارد. در واقع برهان حكمت يكي از براهين استوار در ردّ پوچ انگاري مي‌باشد. محتواي برهان حكمت اين است: خداوند بارها در قرآن خودش را با وصف «حكيم» معرفي نموده است و حكيم يعني كسي كه از كارش، هدف و مقصدي دارد. اگر اين عالم زيبا و شگرف كه عجايب در جاي جاي آن قابل مشاهده است و اتقان و اِحكام در سراسرآن پيداست، هدف و مقصد معيني نداشته باشد، نمي‌توان گفت خداوند حكيم است.

    از نظر اسلام هدف زندگي، رسيدن به سعادت است و سعادت هم در يك جمله يعني: آرامش مطلق و رسيدن به مرحله‌اي كه انسان به تمام معنا از زندگي‌اش راضي باشد و هيچ رنج و كمبودي را احساس نكند. رسيدن به سرچشمه آرامش يعني رسيدن و پيوستن به موجود مطلق (خداوند) و از آنجا كه رسيدن به مطلق جز با تكامل انسان ميسر نيست مي‌توان نتيجه گرفت كه از نظر اسلام سعادت در گرو كمال است.
    امضاء




  9. تشكرها 2

    شهاب منتظر (17-12-2011)

  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    عضو حرفه‌ ای
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    753
    نوشته
    2,287
    تشکر
    4,554
    مورد تشکر
    7,562 در 1,896
    وبلاگ
    6
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    امّا سه نكته را نبايد فراموش كرد:
    1. اگر ديد انساني نسبت به زندگي به اين صورت باشد كه در بالا تصوير شد، اگر واقع بينانه به زندگي نظر كند، تصديق خواهد كرد كه در دنيا چنين چيزي تصوّر ندارد پس سرچشمه آرامش در دنيا نيست.
    2. انساني كه نسبت به زندگي نگاهي اين چنين داشته باشد، هيچ وقت پوچ انگار نخواهد شد، چون او نور را در انتهاي تونل مي‌بيند و نه در درون تونل. معناي زندگي آماده شدن براي تحصيل آن هدف بزرگ «آرامش مطلق» است.
    3. راه كشف آن هدف بزرگ و راه رسيدن به آن هدف بزرگ منحصراً با كمك وحي يافتني است. چون آن هدف بزرگ در عالمي قرار دارد كه به تعبير قرآن «ما از آن هيچ اطلاعي نداريم.»[4] و اگر عقل به تنهاي توان كشف آن هدف بزرگ را مي‌داشت، فرستادن پيامبران لغو و بيهوده بود.

    معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
    1. دين و نگرش نوين، والتر ترنس استيس، ترجمه احمد رضا جليلي.
    2. رضا اكبري، جاودانگي، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامي.
    3. فلسفه آفرينش، دكتر عبدالله نصري، فصل دوم، دفتر نشر معارف اسلامي.


    [1]
    . ر.ك: ملكيان، مصطفي، مقاله بي‌دليلي بي‌معنايي، فصلنامه نقد و نظر، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1382، شماره 31 ـ 32.
    [2]. نقد مفصل اين مقاله را همراه با نقد نظر يكي ديگر از پوچ انگاران معاصر، يعني تالس نيگل در همان شماره از مجله نقد و نظر مي‌توانيد مطالعه نماييد. اصل مقاله نيگل در شماره 29 و 30 همان مجله با ترجمه آقاي حميد شهرياري منتشر شده است.
    [3]. ر.ك: ابن سينا، الالهيات من كتاب الشفا، مقاله دهم، فصل اول.
    [4]. بقره/ 151.
    امضاء




  11. تشكرها 2

    شهاب منتظر (17-12-2011)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سوئيچ چيست و چگونه كار مي‌كند ؟
    توسط forooghi73 در انجمن آموزش
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 14-08-2015, 10:40
  2. ناسا زمين را جابجا مي‌كند!
    توسط nimazeo در انجمن علم نجوم
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 16-03-2014, 16:23
  3. حنجره دعوت‌كننده مسلمانان به وحدت حنجره الهی است
    توسط سابحات در انجمن اخبار قرآني
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 09-06-2013, 00:01
  4. من هم مقابله به مثل مي‌كنم !!
    توسط حور العین در انجمن خانواده
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-05-2010, 16:58
  5. مراقب باشيد چه مطالبي به اينترنت ارسال مي‌كني
    توسط ganjineh در انجمن مطالب متفرقه
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 22-10-2009, 20:28

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi