مقدار تفسير پيامبر(صلى الله عليه وآله) از قرآن:
به باور برخى، قرآن كريم از آن رو كه به زبان عربى به گونه اى روشن نازل شده، مفردات، تركيب ها و شيوه بيانش براى عربى زبانان كاملا روشن بوده است[15]؛ ولى روشن است كه اولاً همه صحابه در درك و فهم زبان يكسان نبوده اند.[16] ثانياً به گواهى نصوص تاريخى، برخى از صحابه در
فهم واژه ها و مقاصد برخى آيات در مى مانده اند.[17] ثالثاً با توجه به شيوه بيانى ويژه قرآن، تعيين مصاديق برخى آيات براى صحابيان دشوار بود و نيازمند توضيح پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند.[18]
به طور كلى فهم تفصيلى و روشن همه آيات براى صحابيان ميسر نبوده است و به ناچار بايد به پيامبر(صلى الله عليه وآله) مراجعه مى كردند. به علاوه امكان شناخت بسيارى از آيات مجمل و كلّى قرآن كريم به ويژه در حوزه احكام، بدون تفسير و تبيين پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى صحابه ميسر نبوده است، چنان كه چگونگى انجام نماز، حج، روزه و مقدار زكات را از پيامبر(صلى الله عليه وآله) دريافت مى كردند[19]، با اين حال مفسران درباره مقدار آياتى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن ها را تفسير كرده بر يك نظر نيستند؛ برخى رسالت تبيين و توضيح پيامبر درباره آيات قرآن را به آيات مجمل و متشابه منحصر دانسته اند[20]؛ امّا اين نظر از سوى برخى مفسران نادرست معرفى شده است.[21]
ديدگاه ديگر از آن ابن تيميه است. او بر اين باور است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) همه آيات الهى را تفسير كرده است. وى در اين باره به آيه 44 نحل / 16 و نيز كوشش صحابه در فهم قرآن و مراجعه مكرر به پيامبر(صلى الله عليه وآله) در كنار آياتى كه نشانه لزوم تدبّر در قرآن است استناد مى كند، چرا كه تعقّل در مضامين قرآن جز با فهم آن ميسّر نيست.[22] ذهبى با نقد ديدگاه ابن تيميه معتقد است كه مستندات وى نمى تواند مدعايش را ثابت كند، زيرا اين ادله بيش از اينكه نشان دهند كه پيامبر مشكلات و دشوارى ها را بيان مى كرده است دلالتى ندارد.[23] در مقابل اين ديدگاه كسانى همچون ابوالعباس احمد بن خليل خويى (م. 374 ق.) بر اين باور بوده اند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) جز اندكى از آيات را تفسير نكرده است.[24]
به هر حال همه روايات تفسيرى منقول از پيامبر را كه سيوطى در الاتقان نقل كرده كمتر از 250 روايت است كه به تصريح وى بسيارى از آن ها نيز ضعيف يا منكر و نامقبول است[25]؛ امّا روشن است كه احاديث پيامبر در تفسير محدود به رواياتى كه سيوطى گزارش كرده، نيست، افزون بر اينكه احتمالا سخن سيوطى و ابوالعباس شمس الدين خويى ناظر به رواياتى است كه صريحاً به تفسير آيه اى از آيات قرآن مى پردازند.امّا اگر رواياتى را كه در تفسير آيات به كار مى آيند و به گونه اى ابهام آيات را برطرف مى كنند و به ويژه آنچه از طريق اهل بيت(عليهم السلام) از پيامبر نقل شده ملحوظ داريم، اين روايات بسيار فراوان تر خواهند بود. بر اين نكته نيز بايد تأكيد كرد كه سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، اعم از قول و فعل مى تواند در تفسير قرآن به كار آيد.
سخن شافعى نيز كه گفته است تمام آنچه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بدان امر كرده، چيزهايى اند كه از قرآن دريافته است و نيز تأكيد سيوطى بر اينكه تفصيل شريعت در سنت، تفسيرى است بر معانى و اهداف و مقاصد قرآن[26]، در همين راستا قابل توجه و توجيه است.
در اين ميان شهيد محمد باقر صدر با تأكيد بر اينكه از يك سو فهم اجمالى قرآن در بر آوردن هدف اين كتاب الهى بسنده نبوده و از سوى ديگر فهم صحابه از قرآن گسترده نبوده، معتقد است كه نقش هدايتگرى قرآن جز با تبيين و فهم معانى و مقاصد قرآن به طور گسترده، ايفا نمى گردد، بر اين اساس وى با استناد به برخى روايات معتقد است پيامبر قرآن را در دو سطح تفسير كرده است: يكى در سطح عموم و بر اساس نيازها و درخواست هاى عمومى جامعه، و ديگرى تفسيرى شامل و كامل در جهت تربيت كسانى كه بايد مرجعيت فكرى و دينى جامعه را بر عهده مى گرفتند.[27]
شاهد اين دوگانگى تفسير به ويژه قسم دوم آن اخبارى اند كه بيان مى كنند پيامبر(صلى الله عليه وآله)، تنزيل و تأويل و محكم و متشابه قرآن را به على(عليه السلام) عرضه كرده است.[28] وى همچنين براى اثبات اين دو سطحى بودن بر تفسيرهاى دقيق و گسترده اى كه اهل بيت(عليهم السلام) از پيامبر نقل كرده اند تأكيد م ىورزد.
در اين باره روايتى كه مى گويد: در دست سلمان، مقداد، ابوذر و برخى ديگر تفسيرهايى از آيات الهى بوده كه در اختيار ديگران نبوده قابل توجه است. در اين روايت امام على(عليه السلام) در پاسخ راوى بيان مى كند كه صحابيان در انديشه و پرسش از حقايق يكسان نبوده اند.[29]