تفسير در عصر جديد:
آنچه بيان شد گزارشى از فراز و فرود تفسير در ادوار پيشين بود. به باور محمد هادى معرفت تفسير در اين دوران همگام با پيشرفت ادب و علوم و معارف گسترش يافت و جوانب مختلف فهم معانى قرآن در همه زمينه ها شكوفاتر گرديد. البته ديرى نپاييد كه با ركود علم در جهان اسلام و افول تمدن اسلامى به ويژه پس از فتنه مغول، تفسير نيز از حركت باز ايستاد و بيشتر تفاسير به تلخيص يا شرح يا حاشيه تفاسير پيشين تبديل و فاقد هرگونه ابتكار و نوآورى قابل ذكرى شدند، هرچند برخى از اين اقتباس ها با ذوق لطيف و افزودن نكات ظريف انجام گرفته است. وى سپس نمونه هايى از هر دو نوع را ياد مى كند.[77]
گسترش علم و فلسفه، نيازهاى پيچيده جوامع براى راهيابى به معنويت و سعادت، دگرگون شدن لوازم و ابزار زندگى، درخواست از دين براى پاسخگويى به نيازهاى بشر و جامعه و باور به توان قرآن براى پاسخگويى به نيازمندى هاى بشر در همه اعصار از ويژگى هاى عصر حاضرند كه از قرن چهاردهم شروع مى شود[78]، از اين رو در عصر جديد تحولى بزرگ و همه جانبه در شيوه هاى تفسيرى و سبك هاى مختلف آن و روش هاى جديد در تفسير موضوعى پديدار شد.[79]
تاريخ تفسير در يك قرن اخير با نهضت هاى اجتماعى، به ويژه نهضت هاى اصلاح دينى در سراسر جهان اسلام همراه بوده است. نهضت نوخواهى و نوانديشى در عالم اسلام، خاستگاه و خواسته هاى دينى و نيز دنيوى داشته است. سلسله جنبان نهضت هاى اصلاح طلبى در جهان اسلام، مواجهه گسترده با فرهنگ غرب بوده است كه به شيوه مستقيم و غيرمستقيم بر ارزش ها و نگرش هاى جامعه اسلامى به ويژه و در درجه اول بر تحصيل كرده ها و روشنفكران اثر نهاده است. خصوصيت اصلى اين نهضت ها در اين بوده است كه اسلام را دين پويا و يك نظام كامل دينى و دنيوى و اخلاقى، سياسى، عبادى و اجتماعى مى ديده اند.[80]
تفسيرنگارى در قرن اخير نه فقط به سبب انبوه تفاسير با مكتب ها و مشرب هاى متفاوت بلكه به علت ياد شده و تحول ديدگاه تفسيرنويسى از ديدگاه فردى و اخروى به ديدگاه اجتماعى از هر قرن ديگر ممتاز است. بازگشت به قرآن و نهضت عظيم تفسيرنويسى در اين دوره بارزترين مشخصه انقلاب اصلاحى فراگير است[81]؛ براى نمونه سيد جمال الدين اسدآبادى و شيخ محمد عبده مقالات پرشور و برانگيزاننده خود را در نشريه العروة الوثقى به آيات قرآن و تفسير آياتى مستند مى كردند كه اهميت اجتماعى بيشترى داشت.[82]