انواع تفسير عرفانى:
از آنجا كه عرفان به دو نوع نظرى و عملى قسمت مى شود تفسير پژوهانى چون ذهبى تفسير عرفانى را به دو نوع تفسير فيضى ـ اشارى (عملى) و تفسير مبتنى بر عرفان نظرى، تقسيم كرده اند[7]؛ اما از نظر آية الله معرفت، اين تقسيم صحيح نيست، زيرا تفاوت اين دو نوع تفسير تنها به شدت و ضعف تأويلات آن هاست نه چيز ديگر.[8]
در تفسير فيضى ـ اشارى، عارفان، آيات قرآنى را بر معنايى مغاير با مفاهيم ظاهرى و به مقتضاى اشارات پنهانى و رمزى تأويل مى كنند. در اغلب موارد تفسير بر اساس اين روش تلاشى است براى جمع بين ظاهر و باطن يا شريعت و حقيقت. اگر تأويل قرآن در شيوه تفسيرى فيضى ـ اشارى با ظاهر كتاب و سنت مخالفت نداشته باشد پسنديده است.[9]
از همين روست كه زرقانى براى تفسير اشارى شرايطى قائل است.[10] ذهبى اساس اين شيوه تفسيرى را مجاهدت و رياضت نفسانى عارفان دانسته كه محصول آن كشف و شهود عرفانى است و نيل به معانى باطنى قرآن از رهگذر همين كشف يا شهود پديد مى آيد.[11]
تفسير مبتنى بر عرفان نظرى، تحت تأثير مكتب و آثار عرفانى ابن عربى (م. 638 ق.) به و يژه آموزه وحدت وجود پديد آمد. صدرالدين قونوى (م.673 ق.) شاگرد و پسر خوانده ابن عربى، و عبدالرزاق كاشانى (م. 730 ق.) در تفسير قرآن از روش ابن عربى پيروى كردند.
تفسير عرفانى به لحاظ روش و رويكرد تأويلى با برخى مشرب هاى فلسفى و كلامى همچون مشرب شيعى وجه اشتراك دارد.[12] از نظر تفكر شيعى، ضرورت تأويل را نمى توان انكار كرد؛ اما مصداق بارز آگاهان به تأويل آيات، بر مبناى روايات صحيح و موثق، اهل بيت(عليهم السلام) و راسخان در علم اند.
هدف اصلى در اين شيوه تفسيرى، تطبيق انديشه هاى عرفان نظرى همچون وحدت وجود با آيات قرآن است.[13]
در كنار اين رويكرد تأويلى، شيخ اكبر به نوع ديگرى از تفسير پايبند است كه آن تفسير اشارى ـ رمزى است. عارفانى چون ابن عربى فهم خود را از قرآن كريم نوعى الهام و معرفتى وحى گونه تلقى مى كنند. اگر در تفسير ابن عربى از روش تفسير اشارى سخن مى رود دقيقاً همين مفهوم مراد است.
ابن عربى تنزيل اصلى قرآن بر پيامبر را از سوى خداوند دانسته، به موازات آن تنزيل فهم آن بر دل مؤمنان نيز به باور او از ناحيه خداوند است. ابن عربى فهمى از قرآن را معتبر مى داند كه خداوند بر اهلش ارزانى مى كند.
در چنين نگرشى وى از سخن بايزيد بسطامى كه گفته بود «حدثني قلبى عن إلهى» اثر پذيرفته بود. ابن عربى جريان افاضه الهى را مستمر دانسته، معتقد است فيض الهى و بشارت هاى روحانى هرگز پايان نمى پذيرند.[14] ابن عربى ادعا مى كند هرچه بر زبان اهل حقيقت (عارفان و صوفيان) از معانى اشارى قرآن جارى مى شود در واقع شرح مراد خداوند است. به نظر او اينكه اهل باطن معنايى را كه از آيه ها به دست مى آورند اشارات مى نامند نه تفسير براى تقيه است، چون از علماى ظاهرى و فقيهان مى هراسند.[15]