صفحه 3 از 8 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 76

موضوع: ۩●^●۩ لاله خفته به کنج خرابه *ویژه نامه شهادت حضرت رقیه(س) * ۩●^●۩

  1. Top | #21


    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    970
    نوشته
    3,832
    تشکر
    10,277
    مورد تشکر
    7,609 در 1,949
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    shamee





    از خرابه تا ملکوت
    عبدالجبار بن زین العابدین الشكوئى در «مصباح الحرمین» مى نویسد:
    طفل سه ساله امام حسین علیه السلام شبى از شبها پدر را در عالم رویا دید و از دیدارش شاد گردید و در ظل مرحمتش آرمید ولی فلك ستیزه جو، این لحظه استراحت را براى آن صغیره نتوانست ببیند.
    چون آن محترمه از خواب بیدار شد پدر خود را ندید.
    شروع به گریه كردن كرد. هر چه اهل بیت علیهم السلام او را تسلى دادند آرام نشد. سبب گریه از او پرسیدند، آن مظلومه در جواب گفت:
    « أین أبى ایتونى بوالدى و قرّة عینى » ؛ كجاست پدر من ؟ بیاورید پدر مرا و نور چشم مرا.
    پس آن مصیبت زدگان دانستند كه آن یتیم پدر را در خواب دیده است ، هر چند تسلى دادند آرام نشد.
    خود اهل بیت نیز منتظر بهانه براى گریه بودند، لذا گریه سكوت شب را شكست . همه با آن صغیره هماواز شده مشغول گریه و زارى و ناله شدند. پس موهاى خود را پریشان نموده و سیلى بر صورتها مى زدند و خاك خرابه را بر سر خود مى ریختند، و صداى گریه ایشان چنان بلند گردید كه به گوش یزید پلید كافر رسید. (1)
    یزید سبب گریه اهل بیت علیهم السلام را پرسید و سر آن حضرت را به خرابه نزد آن صغیره فرستاد.
    وقتی اهل بیت دانستند كه سر امام حسین علیه السلام را آورده اند، تماما به استقبال آن سر شتافتند و سر امام حسین علیه السلام را از ایشان گرفته و اساس ماتم را از سر گرفتند، بویژه زینب كبرى علیهاالسلام كه پروانه وار به دور آن شمع محفل نبوت مى گردید.
    وقتی نظر آن دختر خردسال بر سر مبارك افتاد پرسید: ما هذا الراس ؟ (این سر كیست) گفتند: هذا رأس ابیك (این سر مبارك پدر توست).
    پس آن مظلومه،
    سر مبارك را از طشت برداشت و در برگرفت و شروع به گریستن نمود
    و گفت:




    امضاء



  2. تشكرها 7

    فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (29-12-2011), محمدی (29-12-2011), مدير اجرايي (17-12-2012), نرگس منتظر (19-12-2012), سابحات (29-12-2011), شكوه انتظار (29-12-2011), شهاب منتظر (18-12-2012)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #22


    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    970
    نوشته
    3,832
    تشکر
    10,277
    مورد تشکر
    7,609 در 1,949
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    یا ابتاه! من ذا الذی خضبک بدمائک؟
    )ای پدر! چه کسی تو را به خونت آغشته نموده است)

    یا ابتاه! من ذا الذی قطع وریدک؟ ) ای پدر! چه کسی رگ حلقوم تو را بریده است)
    یا ابتاه! من ذا الذی ایتمنی علی صغر سنی؟ ) ای پدر! چه کسی مرا در کودکی یتیم نموده است)
    یا ابتاه! من بقی بعدک نرجوه؟ ) ای پدر! پس از تو؛ به چه کسی امید داشته باشیم)
    یا ابتاه! من للیتیمة حتی تکبر؟ ) ای پدر! چه کسی برای یتیم است تا او بزرگ شود)
    یا ابتاه! من للنساء الحاسرات؟ ) ای پدر! چه کسی برای زنان حسرت‏کش باشد)
    یا ابتاه! من للارامل المسبیات؟ ) ای پدر! چه کسی برای بیوه‏زنان اسیر سرپرست باشد)

    یا ابتاه! من للعیون الباکیات؟ ) ای پدر! چه کسی برای چشمان گریان تسلی دهد)
    یا ابتاه! من للغریبات الضایعات؟ ) ای پدر! چه کسی برای زنان غریب و وامانده یاور باشد)
    یا ابتاه! من للشعور المنشورات؟ ) ای پدر! چه کسی برای موهای پریشان باشد)
    یا ابتاه! من بعدک؟ واخیبتاه ) ! ای پدر! چه کسی پس از توست؟ وای از ناامیدی)
    یا ابتاه! من بعدک؟ وا غربتاه) ! ای پدر! چه کسی پس از توست؟ وای از غریبی)
    یا ابتاه! لیتنی کنت لک الفداء) . ای پدر! ای کاش من فدای تو می‏شدم)
    یا ابتاه! لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیا) . ای پدر! ای کاش من قبل از این روز نابینا بودم)
    یا ابتاه! لیتنی وسدت الثری، و لا اری شیبک مخضباً بالدماء) . ای پدر! ای کاش من می‏مردم و محاسن تو را آغشته به خون نمی‏دیدم ) (2)
    مرحوم صدرالدین قزوینی در جلد دوم كتاب شریف «ثمرات الحیوة»، ‌به سند خود آورده است :
    حضرت رقیه سلام الله علیها لب خود را بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود :


    « الیّ،‌ الیّ، هلّمی، فأنا لك بالإنتظار » ( ای نور دیده!‌ بیا بیا به سوی من، كه من چشم به راه تو می‌باشم) ، ‌و در اینجا بود كه دیدند حضرت رقیه سلام الله علیها از دنیا رفت. (3)
    پس این مظلومه آن قدر گریست كه بیهوش شد. هنگامی که اهل بیت علیهم السلام آن مظلومه را حركت دادند، دیدند كه روح مقدسش از دنیا مفارقت كرده و در آشیان قدس در كنار جده اش فاطمه زهرا علیهاالسلام آرمیده است.

    پی نوشت:

    1) منتخب التواریخ، باب پنجم، ص 299.
    2) رمز المصیبة، جلد3، ص 327.

    3) سخن گفتن سر امام حسین علیه السلام در 120 محل،‌ ص 59 .
    فرآوری: امین
    بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


    منابع :

    رمز المصیبة، جلد سوم، آیت الله موسوی ده سرخی.
    ستاره درخشان شام حضرت رقیه علیهاالسلام، دختر امام حسین علیه السلام، حجة الاسلام شیخ على ربانى خلخالى.





    امضاء



  5. تشكرها 7

    فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (29-12-2011), محمدی (29-12-2011), مدير اجرايي (17-12-2012), نرگس منتظر (19-12-2012), سابحات (29-12-2011), شكوه انتظار (29-12-2011), شهاب منتظر (18-12-2012)

  6. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    378
    نوشته
    9,715
    تشکر
    5,211
    مورد تشکر
    11,680 در 5,265
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.صدای برادرم علی بن الحسین علیه السلام را می‌شنیدم که به عمّه‌ام زینب کبری سلام‌الله‌علیها فرمود : این همان لحظه‌ای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم علیه السلام تا قیامت کبری بر آن گریسته‌اند.من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه می‌خوردند. خودم صدای شیون آن‌ها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.خودم دیدم که دسته‌دسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمس‌وضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیه‌ی «یا ایتها النفس المطمئنّة اِرجِعی اِلی رَبِّكِ راضیة مَرضیّة فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی» را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.زمین و زمان ناله می‌کرد و کودکان می‌دویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون می‌چکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّه‌ام نداشتم. زمان به سختی می‌گذشت. قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت می‌ماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها‌ بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمی‌توانستم چشم از چشمان به خون نشسته‌ات بردارم.مرا به زور می‌کشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پاره‌پاره‌های وحی.کاش مانده بودم و غبار از چهره‌ات برمی‌گرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت می‌گشتم و در پرتو عشق تو می‌سوختم. قرار بر رفتن نبود. از پا‌های آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛ در گوشه‌ی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی نبرده‌اند، به برکت آمدنت آرام گرفته ام.من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.اما ای کاش زودتر می‌آمدی چون رقیّه‌ات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.دختر سه‌ساله‌ای که گرمی چشمانت او را متعالی می‌کرد.می‌گویند من « رقیّه‌ « ام، کسی که جهتش به سوی تعالی است. آری، از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بال ‌و پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظه‌ی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد. دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، باب‌الحوائجیم امضا شود.می‌خواهم مانند علی‎اصغر و علی‌اکبر علیهمالسلام، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کرده‌اند.
    امضاء



    جهان در حسرت آيينه مانده ست

    گرفتار غمي ديرينه مانده ست

    شب سردي ست بي تو بودن ما

    بگو تا صبح چند آدينه مانده ست؟


  7. تشكرها 6

    فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (29-12-2011), محمدی (29-12-2011), مدير اجرايي (17-12-2012), نرگس منتظر (19-12-2012), سابحات (29-12-2011), شهاب منتظر (18-12-2012)

  8. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    378
    نوشته
    9,715
    تشکر
    5,211
    مورد تشکر
    11,680 در 5,265
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    shamee


    سه سالگی‏ اش بر مدار عاشورا می‏چرخد.

    اتفاقی که طنین خنده‏های کودکانه‏اش را به غارت می‏برد.
    در عطش می‏ماند و می‏گدازد.

    فرات از چشمانش مهاجرت می‏کند.

    بی‏پناهی‏اش،

    در تمام بیابان‏ها تکثیر می‏شود.

    این سه سالگی اوست که در ویرانه‏ای کنار کاخ سبز،

    به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است.
    امضاء



    جهان در حسرت آيينه مانده ست

    گرفتار غمي ديرينه مانده ست

    شب سردي ست بي تو بودن ما

    بگو تا صبح چند آدينه مانده ست؟



  9. Top | #25

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,795
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,206 در 63,582
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    لحظه هاي بي قرار


    اين جا خرابه هاي شام، منزل گاه اهل بيت پيامبر(ص) است.

    رقيه با اسيران ديگر وارد خرابه مي شوند،

    اما ديگر تاب دوري ندارد. پريشان در جستجوي پدر است.

    امشب رقيه، فقط پدر و نوازش هاي پدر را مي خواهد.

    امشب رقيه(س) است و عمه،

    امشب رقيه(س) است و سر بابا،

    امشب ملائک آسمان از غم دختر حسين(ع) در جوش و خروشند،

    امشب شب وداع رقيه(س) و زينب(س) است.

    او در آغوش عمه، بوي پدر را به ياد مي آورد

    و دستان پر مهر او را احساس مي کرد.







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  10. Top | #26

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    1100
    نوشته
    763
    تشکر
    1,690
    مورد تشکر
    4,155 در 728
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض بانوی سه ساله!




    سلام بر آن بانوی سه ساله!

    بانویی که، در اوج کودکی، خستگی را خسته کرد!

    بر آن بانوی خردسالی!

    که به عشق دیدار مجدد پدر !

    تازیانه ها را به جان خرید!

    اما سرانجام با دیدن سر پدر !

    پر کشید ...

    و ما ندائی نداریم، جز این التماس که :

    یا رقیّه، اِشفَعِی لَنا فِی الجَنَّه !


  11. Top | #27

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,795
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,206 در 63,582
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    بابا!!! چه کسی محاسن تو را خونین کرده است؟!!؟

    بابا ! چه کسی رگاهای تو را بریده؟!!؟

    بابا!!؟ چه کسی مرا در این کودکی یتیم کرده است؟!؟

    بابا!! چه کسی یتیم را پرستاری کند تا بزرگ شود؟!؟

    بابا؟!؟ این زنان بی پناه را چه کسی پناه دهد؟!؟

    بابا؟؟ این چشمهای گریان،

    این موهای پریشان، این غریبان و بی پناهان را چه کسی دستگیری کند؟!!؟

    بابا؟ شب ها وقت خواب چه کسی برایم قرآن بخواند؟

    چه کسی با دستهایش موهایم را شانه کند؟!؟

    چه کسی با لبهایش اشک هایم را بروبد ؟؟ بابا؟؟!!؟

    چه کسی با بوسه هایش غصه هایم را بزداید؟؟

    چه کسی سرم را بر زانویش بگذارد؟

    چه کسی دلم را آرام کند؟؟!!؟

    کاش مرده بودم بابا ، کاش فدای تو میشدم،

    کاش زیر خاک میرفتم، ... بابا؟؟

    مگر نگفتند به سفر میروی ؟

    این چه سفری بود که میان سر و بدنت فاصله انداخت؟!!؟

    این چه سفری بود که تو را از من گرفت؟!!؟

    بابای من؟!!!

    چه کسی جرات کرد سرت را از تن جدا کند؟

    چه کسی جرات کرد دخترت را یتیم کند؟!!؟

    تو کجا بودی بابا وقتی ما را بر شترهای بی جهاز نشاندند؟

    تو کجا بودی بابا وقتی به ما سیلی زدند؟

    تو کجا بودی وقتی آب هم از ما دریغ کردند؟

    تو کجا بودی بابا وقتی برادرم سجاد را به زنجیر بستند؟

    تو کجا بودی بابا وقتی در بیابان های ترسناک شب رهایمان میکردند؟!!؟

    بابا تو کجا بودی وقتی در آفتاب سایه بانی را از ما مضایقه میکردند؟!!

    بابا تو کجا بودی وقتی مردم به ما می خندیدند؟

    تو کجا بودی بابا وقتی مردم از اسارت ما شادی میکردند

    و پیش چشمهای گریان ما می رقصیدند؟!!؟

    تو کجا بودی بابا وقتی عمه ام زینب سجاد را

    در سایه شتر خوابانده بود و او را باد می زد و گریه میکرد؟!!؟

    بابا تو کجا بودی وقتی عمه ام نماز های شبش را نشسته ی خواند

    و دور از چشم ما تا صبح گریه میکرد؟!!!؟

    تو کجا بودی بابا وقتی سکینه سرش را

    بر شانه های عمه می گذاشت و زار زار میگریست!!؟

    تو کجا بودی بابا وقتی از زخمهای غل و زنجیر سجاد خون میچکید؟!؟

    بابا تو کجا بودی وقتی همه ما فقط تو را صدا می زدیم؟!!!؟

    جان من فدای تو باد بابا !! که مظلومترین بابای عالمی

    بابا من میدونم که تو فقط بابای من نیستی ،

    بابای همه جهانی ، پدر همه عالمی ،

    امام دنیا و آخرتی، نوه پیامبری،

    فرزند علی و فاطمه ای، بابا من میدونم تو پدر سجادی ،

    و پدر امامان بعد از خودتی ، میدونم تو برادر عمه ام زینبی

    میدونم تو بابای همه کودکان جهانی و همه عالم نیازمند توست ،

    اما بابا !! الان من بیش از همه به تو محتاجم ،

    بیشتر از همه فرزند توام،

    بابا من دختر توام ، دردانه تو ام،

    هیچ کس به اندازه من غربت و یتیمی

    و نیاز به دستهای تو را حس نمی کند ،

    همه بدون تو هم ممکن است زندگی کنند ،

    اما بابا!! من بدون تو میمیرم،

    من ازهمه عالم به تو محتاجترم، بابا؟!!؟

    بی آب هم اگه بتوانم زندگی کنم، بی تو نمیتوانم

    تو نفس منی بابا ، تو روح و جان منی ،

    بی روح ، بی نفس ، بی جان ،

    چه کسی تا حالا زنده مونده؟!!؟

    بابا ؟؟!!!؟ بابا؟!!؟

    بیا و مرا هم ببر ...




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  12. Top | #28

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,795
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,206 در 63,582
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    گل نازدانه پدر

    رقيه اي مهتاب شب هاي الفت حسين!

    اي مظلوم ترين فرياد خسته!

    گلِ نازدانه پدر و انيس رنج هاي عمه!

    رقيه... رقيه کوچک!

    اي يادگار تازيانه هاي نينوا و سيل سيلي کربلا!

    دست هاي کوچکت هنوز بوي نوازش هاي پدر را مي داد،

    و نگاه هاي معصوم و چشمان خسته ات،

    نور اميد را به قلب عمه مي تاباند.

    رقيه... رقيه صبور!

    بمان، که بي تو گلشن خزان ديده اهل بيت،

    ديگر بوي بهار را استشمام نخواهد کرد،

    تو نوگل بهشتي و فرشته زميني،

    پس بمان که کمر خميده عمه،

    مصيبتي ديگر را تاب نخواهد آورد.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  13. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر افتخاری
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    378
    نوشته
    9,715
    تشکر
    5,211
    مورد تشکر
    11,680 در 5,265
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    shamee




    آه
    ای دوشیزه شب‏های شیون و شعر!

    از این پس بر آغوش خسته ویرانه‏ها،
    خوابِ پروانه‏هایی را می‏بینی که بر شاخه‏هایِ نازکِ احساست یخ می‏زنند.


    امضاء



    جهان در حسرت آيينه مانده ست

    گرفتار غمي ديرينه مانده ست

    شب سردي ست بي تو بودن ما

    بگو تا صبح چند آدينه مانده ست؟



  14. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    shamee







    زهرای کوچک شام

    ما در اینجا غریبیم

    نزدیک غروب آفتاب که می شد، مردم دمشق، دست کودکان خویش را می گرفتند و به تماشای بچه های امام حسین علیه السلام می آمدند و پس از آن راهی خانه می گشتند. روزی رقیه علیهاالسلام با دیدگان حسرت بار به آن جمع نگاه کرد.
    ناله ای دردناک از دل برآورد و روی به عمه اش زینب سلام الله علیها نمود و گفت: ای عمه! اینها به کجا می روند؟
    حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: ای نور چشمم! اینها رهسپار خانه و کاشانه خود هستند.
    رقیه علیهاالسلام گفت: عمه جان! مگر ما خانه نداریم؟! زینب سلام الله علیها فرمود: نه! ما در اینجا غریبیم و خانه نداریم. خانه ما در مدینه است
    .
    با شنیدن این سخن صدای ناله و گریه رقیه علیهاالسلام بلند شد و فریاد زد: «واغربتاه، واذلتاه، و اکربتاه» آه از غریبی، وای از محنت و زاری ما . (1)

    پای نیزه غریبی

    در كتاب بحرالغریب، ‌جلد دوم، ‌قریب به این مضامین آمده است:
    حارث كه یكی از لشگریان یزید بود گفت : یزید دستور داد سه روز اهل بیت علیهم السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانی شهر شام كامل شود.
    حارث می‌گوید: شب اول من به شكل خواب بودم،‌ دیدم دختری كوچك بلند شد و نگاهی كرد، دید لشگر از خستگی راه خوابیده‌اند وكسی بیدار نیست، اما فورا از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام كه بر درختی نزدیك خرابه دم دروازه شام آویزان بود.
    سپس‌ به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت،‌ تا چند مرتبه. آخرالامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه كرد و كلماتی فرمود و اشك ریخت. سپس دیدم سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت:
    « السلام علیك یا ابتاه! وامصیبتاه بعد فراقك، واغربتاه بعد شهادتك »
    بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود:
    « ای دختر من! ‌مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد،‌ و اسیریت به پایان رسید.
    ای نور دیده!‌ چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد. بر آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جزا و مزد او شفاعت را دربردارد ».
    حارث می‌گوید : من خانه‌ام نزدیك خرابه شام بود، از اینكه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهی آمد منتظر بودم كی از دنیا می‌رود، تا یك شبی شنیدم صدای ناله و فریاد از میان خرابه بلند است،‌ پرسیدم چه خبر است ؟ گفتند: رقیه سلام الله علیها از دنیا رفته است. (2)


    پی نوشت:
    1) داستان غم انگیز حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 40.
    2) حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 26.

    فرآوری: امین
    بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


    منابع:
    دویست داستان‌ از فضایل‌، مصایب‌ و کرامات‌ حضرت زینب‌ علیهاالسلام، عباس عزیزی.
    ستاره درخشان شام حضرت رقیه علیهاالسلام، دختر امام حسین علیه السلام، حجة الاسلام شیخ على ربانى خلخالى.





    امضاء


صفحه 3 از 8 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi