شرایط نسخ
از تعریف یاد شده برخی از شرایط نسخ روشن گردید.این شرایط عبارتند از:
وجود تنافی میان ناسخ و منسوخ و عدم امکان جمع آنها،اختصاص نسخ بهاحکام شرعی اعم از تکلیفی و وضعی و نیز عدم تبدل موضوع مانند تبدل حالتاختیار به حالت اضطرار یا حاضر به مسافر و غیره،که هر گونه تغییر حکم در این گونهموارد از حیطه مساله نسخ بیرون است،زیرا هر موضوعی حکم خود را دارد و باتبدل موضوع،حکم آن تغییر میکند و این گونه تبدل حکم را نبایستی نسخ نامید،چنان چه برخی به این اشتباه رفته و بسیاری از موارد تخصیص یا تبدل موضوع را درزمره منسوخات آوردهاند.
اضافه بر موارد مذکور،در این جا یک شرط قابل توجه است و آن عدم تقییدحکم سابق به قید زمانی صریح است.چه اگر حکم سابق از اول مقید به قید زمانیباشد،با سر آمدن زمان،حکم سابق پایان مییابد و نیازی به نسخ مجدد نیست.ولیاین نکته نباید فراموش شود که قید زمانی باید صریح باشد و اگر ابهام گونه به پایانزمانی حکم اشاره شود،از مورد بحثبیرون است،زیرا حکم سابق به جهت ابهامدر پایان زمانی هم چنان اقتضای دوام را خواهد داشت تا حکم مجدد(ناسخ)صادرگردد و تعریف یاد شده بر آن صادق است،زیرا ابهام در قید زمانی موجب میگرددتا اصل حکم هم چنان استوار بماند تا از جانب شرع،تبیینی صادر گردد و آن ابهامبه صورت مشخص در آید و تا این تبیینی از جانب شارع نیامده،حکم سابق کما کاناستوار خواهد بود.مثلا آیه و اللاتی یاتین الفاحشة من نسائکم فاستشهدوا علیهن اربعة منکم فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهن سبیلا را ازاین موارد میتوان شمرد.در ارتباط با این آیه باید توجه داشت که در ابتدای اسلام،درباره زنانی که مرتکب فحشا میگردیدند، (3) دستور آمد تا آنان را در خانه نگاه دارند واز بیرون آمدن آنان تا موقع فرا رسیدن مرگ جلوگیری کنند یا آن که خداوند راهدیگری نشان دهد.عبارت او یجعل الله لهن سبیلا گر چه اشارت دارد به آن که حکمیاد شده برای همیشه نیست و دیر یا زود حکم دیگری جای گزین آن میگردد.ولیاین اشارت،حالت ابهام دارد و مشخص نگردیده آن حکم دیگر چه موقع صادرخواهد شد.لذا تا حکم جدید نیامده حکم سابق قابل تداوم بوده و باید مورد عملقرار میگرفت.تنها با آمدن حکم جدید(جلد یا رجم)حکم سابق مرتفع گردید.اینهمان ویژگی نسخ است که در این جا وجود دارد.
حقیقت نسخ
آن چه گفته شد تعریف ظاهری نسخ است.بر حسب این تعریف نسخ تبدیلحکم سابق استبه حکم لاحق که این تبدیل بر حسب متعارف حاکی از تجدید نظراست،زیرا مشرع حکم سابق را به گونه مطلق صادر کرده استبه گونهای که ظهور درتداوم داشته است.ولی اکنون و با ملاحظه شرایط پیش آمده،در اطلاق حکم سابقتجدید نظر نموده جلوی آن را گرفته و حکم تازهای که موافق شرایط موجود باشدصادر میکند و گرنه در صورتی که شارع قصد تجدید نظر داشت میبایست از اولپیش بینی کرده،حکم سابق را مقیدا صادر مینمود،نه به طور مطلق،و صدور حکمسابق به صورت مطلق،مبین یک گونه جهل به پیش آمدها است که شایسته علم ازلیالهی نیست،علمی که فراگیر همه چیز است!
آری نسخ بدین معنا،در تشریعات وضعی(که بر دست انسانها صورتمیگیرد)امری طبیعی است.انسان نمیتواند تمامی پیش آمدهای آینده راپیش بینی کند.از این رو،نسخ به معنای حقیقیاش-که تجدید نظر است-دربارهتشریعات آسمانی،صورت معقولی ندارد.
پس نسخ در شرایع الهی،نسخ ظاهری است.یعنی بر حسب ظاهر مردم گمانمیبرند که نسخی صورت گرفته در حالی که واقعا چنین نیست و خداوند از اول وهمان موقع که حکم سابق را تشریع نمود میدانست که آن حکم تداوم ندارد ومدت دوام آن محدود است و سرآمد اجل آن نزد خداوند مشخص بوده،صرفا وفقمصالحی از بیان مدت آن خود داری شده که به موقع و هنگام سر رسید اجل آن بیانمیگردد.این-اصطلاحا-تاخیر بیان تا وقتحاجت است که از نظر اصولیون خالیاز اشکال است آن چه مورد اشکال میباشد تنها تاخیر بیان از وقتحاجت است.بااین بیان میتوان گفت که در واقع،نسخی در کار نیستبلکه خداوند از ماننخستحکم سابق را به صورت محدود تشریع نموده ولی حد و نهایت آن را بیاننداشته که در موقع خود بیان میدارد.