بي شک يکي از پر شکوه ترين اين صحنه ها در سوره توبه به تصوير در آمده است، آن جا که خداوند توطئه اي بسيار پيچيده و حساب شده و در عين حال پر خطر را به پيامبر خود گزارش مي دهد: «و الذين اتخذوا مسجداً ضراراً و کفراً و تفريقاً بين المومنين و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفن ان اردنا الا الحسني و الله يشهد انهم لکاذبون» ( توبه،107). مفاد آيه گزارش فعاليت گروهي از منافقان است که با ساختن يک مسجد، کمينگاهي را براي دشمنان پيامبر فراهم آورده اند که در آن به دنبال رسيدن به اهدافي چون ضربه زدن به پيکره جامعه اسلامي، محو آثار ايمان و گسترش کفر و ايجاد تفرقه در ميان مؤمنان هستند. طبيعي است که دانستن اين خبر، موجي از نگراني و ناآرامي را در دل مخاطب منتشر مي کند و او را به مقابله اي فوري وا مي دارد. اما در اين ميان، دستورالعمل قرآن سخت بر مباني جهان بيني خود استوار است و خدا محوري اين جهان بيني، اين ايمان را به مخاطب القاء مي کند که خدا بر همه اراده ها و قدرت ها احاطه دارد، بنابراين انتظار دارد که پيامبر و مؤمنان ابداً ترسي به خود راه نداده و با توکل به خداي خود، به وظايف ديگري بپردازند و از رفتارهاي هيچان زده و به دور انديشي خدا محورانه بپرهيزند.
بر همين مبناست که مي بينيم، تنها دستور خدا در مقابله با اين توطئه و فتنه پردامنه چنين است: «لا تقم فيه ابداً لمسجد اسس علي التقوي من اول يوم احق ان تقوم فيه فيه رجال يحبون ان يتطهروا و الله يحب المطهرين* افمن اسس بنيانه علي تقوي من الله و رضوان خير ام من اسس بنيانه علي شفا جرف هار فانهار به في نار جهنم و الله لا يهدي القوم الظالمين» (توبه،109-108؛ براي آگاهي از شأن نزول اين آيات و نظرات تفسيري نک: بيضاوي، 171/3-174؛ قرطبي،266/8-253؛ و قس: طبري،33/11-22 سيوطي، 337/4-336).
برخلاف آنچه در برخي از گزارش هاي نادرست تاريخي نقل شده است، تنها دستوري که خداوند در واکنش به توطئه ساخت مسجد ضرار در مدينه به پيامبر(ص) مي دهد، اين است که ايشان در آن مسجد پا نگذارد «لا تقم فيه ابدا» و تأکيد مي کند که از آن جا که به نتيجه رسيدن هر طرحي نيازمند هدايت خداوندي است، آنچه طراحان توطئه مسجد ضرار در سر پرورانده اند، چون بنايي است که بر پايه سستي استوار است و در آتش جهنم سقوط خواهد کرد، و در صورتي که برخورد درستي با آن بشود، آن توطئه به نتيجه نخواهد رسيد.
اين مسئله را مي توان در آيات ديگري نيز يافت، آن جا که قرآن به مؤمنان اين نکته را
متذکر مي شود که اگر به خدا ايمان داشته باشند، کسي توان ضربه زدن به آن ها را ندارد: «و ان تصبروا و تتقوا لا يضرکم کيدهم شيئا ان الله بما يعملون محيط» ( آل عمران، 120)؛ «يا ايها الذين آمنوا عليکم انفسکم لا يضرکم من ضل اذا اهتديتم... » (مائده،105 براي تفسير اين آيه، به عنوان مثال نک: بيضاوي،373/2)؛ «و لو لا فضل الله عليک و رحمته لهمت طائفه منهم ان يضلوک و ما يضلون الا انفسهم و ما يضرونک من شيء» (نساء،113؛ براي آگاهي از نظرات تفسيري نک: بيضاوي،251/2؛ قرطبي،381/5).
در همين فضاي حضور بي قيد و شرط و تام و تمام خدا است که قرآن با اصرار مي خواهد به مخاطب خود که در معرض توطئه ها قرار گرفته است، بياموزد که کيد و نقشه دشمنان، هر چند کوه را به لرزه درآورد، توان مقابله با کيد و نقشه خدا را ندارد: «و قد مکروا مکرهم و عندالله مکرهم و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال: (ابراهيم: 46) و اين کيد خدا است که حاکم بر هر کيد ديگري است: «و مکروا و مکرالله و الله خير الماکرين:» (آل عمران،54)، «و قد مکر الذين من قبلهم فاتي الله بنيانهم من القواعد» (نحل،26) «و مکروا مکراً و مکرنا مکراً و هم لا يشعرون» (نمل،50) بر همين اساس است که نمي توان از پيامبر اکرم (ص) به عنوان کسي که عميقاً تحت تأثير اين جهان بيني خدا محور قرآن است، انتظار داشت که در ماجراي مسجد ضرار، الگويي ديگري جز ناديده انگاشتن رفتار منافقان اتخاذ کرده باشد؛ چرا که هر رفتاري جز ناديده انگاشتن توطئه منافقان هراسي است که قرآن بارها آن را در صورت ايمان به خدا، بي اساس خوانده است: «و قد مکروا مکرهم و عند الله مکرهم و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال» (ابراهيم،46) در دوره هاي بعدي، کساني که يا از اين جهان بيني و ايمان عميق بهره نداشتند و يا به دنبال خدشه وارد کردن به نگاه مؤمنانه پيامبر به پديده هاي اطراف خود بوده اند، مواجهه مؤمنانه و زيرکانه پيامبر اکرم (ص) با مسجد ضرار را تحريف، و با رواياتي جعلي رفتار ايشان را با منافقان در مسجد ضرار، رفتاري هراس آلود و شتاب زده توصيف کردند، حال آنکه قرآن تنها متضمن اين نکته است که پيامبر اکرم(ص)، در آن مسجد حاضر نشدند و همين عدم حضور ايشان، آن بنيان را به آسيبي عميق براي خود آن ها تبديل کرد: «لا يزال بنيانهم الذي بنوا ريبه في قلوبهم الا ان تقطع قلوبهم... » (توبه،110)
پيامبر اکرم(ص) تنها بر اساس ايمان به خدايي که در قرآن معرفي مي شود، توانست، از خشونت با منافقاني که پنهاني به دنبال نابودي پيامبر و آيين او در شبه جزيره بوده اند، بپرهيزد، بلکه- آن چنان که امام صادق(ع) نيز يادآور مي شوند- با آن ها صميمانه و دوستانه رفتار کند. (نک: طبرسي، جوامع الجامع، 80/2، راوندي،342/1) اين الگوي
رفتاري جز از کسي که عميقاً به خداي قرآن، ايمان داشته باشد، غير ممکن است.
آنچه بيان شد، تنها در صدد ارائه اين نکته بود که در جهان بيني قرآن، خدا در مرکز همه امور قرار دارد و همه چيز، در راستاي اراده و خواست او حرکت مي کند. در اين راستا، اجمالاً يادآور شد که قرآن در جا انداختن اين تفکر و ارائه اين جهان بيني از چه حوزه هاي معنايي بهره برده و چگونه بر محوريت خدا در همه امور تأکيد کرده و ذهن انسان را به جهاني باز نموده که خدا در آن، از نجواي نجواگران آگاه است( اشاره به آيه 7 سوره مجادله) و همه چيز را در قبضه اختيار خود دارد.
از زاويه اي ديگر، در قرآن، با خدامحوري ويژه اي روبرو خواهيم شد؛ به اين معنا که حضور الهي در قرآن چنان فراگير است که تصور «الله» از بالا بر همه قرآن فرمانروايي دارد. پس، براي يک محقق که در صدد تجزيه و تحليل حوزه هاي معنايي موجود در قرآن است، در گام هاي نخستين، کاملاً آشکار خواهد شد که مفهوم الله بر ساخت معناشناسي همه کلمات کليدي قرآن عميقاً سايه افکنده است. (ايزوتسو،119)، طوري که زاويه اي از انديشه قرآن را نمي توان بدون ارتباط با مفهوم «الله» مورد تجزيه و تحليل قرار داد.
پس ازآن چه گفته شد، در قسمت بعد به جهان بيني قرآن وارد مي شويم و به بررسي جايگاه انسان در اين جهان بيني مي پردازيم.
پينوشتها:
1- کارشناس ارشد علوم قرآن و حديث.
نشاني الکترونيک:
gaffari.m@gmail.com
*تاريخ دريافت مقاله: 1388/10/7
تاريخ پذيرش مقاله:1388/12/11
منبع:نشريه علوم و معارف قرآن کريم، شماره 5.