منابع مقاله:
قرآن در اسلام، طباطبائی ، سید محمد حسین؛
تفسیر و بیان الفاظ و عبارات قرآن مجید از عصر نزول شروع شده و شخص پیغمبر اکرم (ص) بتعلیم قرآن و بیان معانی و مقاصد آیات کریمه آن میپرداخته است چنانکه خدای متعال میفرماید: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم » (1) ترجمه:و نازل کردیم بر تو کتاب را تا برای مردم آنچه را برایشان فرو فرستاده شده بیان نمائی) .
و میفرماید: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة » (2) اوست-خدا است-که در امی ها پیغمبری از خودشان برانگیخت که آیات او را برایشان میخواند و ایشان را تزکیه میکند و کتاب و حکمت را به ایشان یاد میدهد و تعلیم میکند) .
و در زمان آنحضرت بامر وی جمعی بقرائت و ضبط و حفظ قرآن اشتغال داشتند که قراء نامیده میشدند.و پس از رحلت صحابه آنحضرت و پس از ایشان سایر مسلمانان بتفسیر قرآن اشتغال داشتند و تاکنون دارند.
یو- علم تفسیر و طبقات مفسرین
پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) جمعی از صحابه مانند ابی بن کعب و عبد الله بن مسعود و جابر بن عبد الله و ابو سعید خدری و عبد الله بن زبیر و عبد الله بن عمر و انس و ابو هریره و ابو موسی و از همه معروفتر عبد الله بن عباس بتفسیر اشتغال داشتند.
و روش شان در تفسیر این بود که گاهی آنچه از پیغمبر اکرم (ص) در معانی آیات قرآنی شنیده بودند در شکل روایت مسند نقل میکردند. (3) این احادیث از اول تا آخر قرآن جمعا دویست و چهل و چند حدیثند که سند بسیاری از آنها ضعیف و متن برخی از آنها منکر است و گاهی تفسیر آیات را در صورت اظهار نظر بی اینکه به پیغمبر اکرم (ص) اسناد دهند القاء میکردند.
متاخرین اهل تفسیر از اهل سنت این قسم را نیز جزء روایات نبوی در تفسیر میشمارند، زیرا صحابه علم قرآن را از مقام رسالت آموخته اند و مستبعد است که خودشان از خود چیزی گفته باشند.
ولی دلیلی قاطع بر این سخن نیست، علاوه باینکه مقدار زیادی ازین قسم روایاتی است که در اسباب نزول آیات و قصص تاریخی آنها وارد شده و همچنین در میان این روایات صحابی بسیاری از سخنان علماء یهود که مسلمان شده بودند مانند کعب الاحبار و غیره بدون اسناد یافت میشود.
و همچنین ابن عباس بیشتر اوقات در معنی آیات بشعر تمثل میکرد چنانکه در روایتی که از ابن عباس در سؤالات نافع بن ازرق نقل شده در جواب دویست و اندی سؤال باشعار عرب متمثل میشود، و سیوطی در کتاب (4) اتقان صد و نود سؤال از آنجمله را روایت میکند و با اینحال روایاتی را که از مفسرین صحابه رسیده نمی توان روایات نبوی شمرد و اعمال نظر را از صحابه نفی کرد.و مفسرین صحابه را اهل طبقه اول گرفته اند.
طبقه دوم جماعت تابعین هستند که شاگردان مفسرین صحابه میباشند مانند مجاهد (5) و سعید بن جبیر و عکرمه و ضحاک و ازین طبقه است حسن بصری و عطاء بن ابی رباح و عطاء بن ابی مسلم و ابو العالیه و محمد بن کعب قرظی و قتاده و عطیه و زید بن اسلم و طاوس یمانی.طبقه سوم شاگردان طبقه دوم میباشند مانند ربیع بن انس (6) و عبد الرحمن بن زید بن اسلم و ابو صالح کلبی و نظراء ایشان، و طریقه تابعین در تفسیر این بود که تفسیر آیات را گاهی در شکل روایت از پیغمبر اکرم (ص) یا صحابه نقل میکردند و گاهی معنی آیه را بی اینکه بکسی اسناد دهند، در صورت اظهار نظر ایراد میکردند، و متاخرین مفسرین با این اقوال نیز معامله روایات نبوی نموده آنها را روایات موقوفه (7) میشمارند و قدماء مفسرین باین دو طبقه اطلاق میشود.
طبقه چهارم طبقه اولین مؤلفین تفسیر است (8) مانند سفیان بن عیینه و وکیع بن جراح و شعبة بن حجاج و عبد بن حمید و غیر ایشان و از این طبقه است ابن جریر (9) طبری صاحب تفسیر معروف.
طریقه این طبقه نیز اینگونه بود که اقوال صحابه و تابعین را در صورت روایتهای معنعن در تالیفات تفسیری خود وارد میکردند و از نظراستقلالی خودداری مینمودند، جز اینکه ابن جریر طبری در تفسیر خود گاهی در ترجیح میان اقوال اظهار نظر میکند و طبقات متاخرین ازین طائفه شروع میشود.
طبقه پنجم کسانی هستند که روایات را با حذف اسناد در تالیفات خود درج کردند و بمجرد نقل اقوال قناعت نمودند.
بعضی (10) از علماء گفته اند که اختلال نظم تفسیر از همین جا شروع گردیده و اقوال زیادی درین تفاسیر بدون مراعات صحت و اعتبار نقل و تشخیص سند بصحابه و تابعین نسبت داده شده و در اثر این هرج و مرج دخیل بسیاری بوجود آمده و اعتبار اقوال متزلزل شده است.
ولی کسیکه با دقت در روایات معنعن تفسیر تدبر نماید تردید نخواهد داشت که درس و وضع در میان آنها نیز فراوان است، اقوال متدافع و متناقض تنها بیک صحابی یا تابعی بسیار نسبت داده شده قصص و حکایاتی که قطعی الکذب است در میان این روایات بسیار دیده میشود اسباب نزول و ناسخ و منسوخی که با سیاق آیات وفق نمیدهد یکی دو تا نیست که قابل اغماض باشد و از اینجا است که امام احمد بن حنبل (که خود قبل از پیدایش این طبقه بود) گفته است:سه چیز اصل ندارند:مغازی و ملاحم و روایات تفسیر، و از امام شافعی نقل شده که از ابن عباس نزدیک بصد حدیث فقط ثابت شده است.
طبقه ششم مفسرینی هستند که پس از پیدایش علوم مختلفه و نضج آنها در اسلام بوجود آمدند و متخصصین هر علم از راه فن مخصوص خود بتفسیر پرداختند:نحوی از راه نحو زجاج و واحدی و ابی حیان (12) که از راه اعراب آیات بحث نموده اند.بیانی از راه بلاغت و فصاحت مانند زمخشری (13) در کشاف.متکلم از راه کلام مانند فخر رازی (14) در تفسیر کبیر، عارف از راه عرفان مانند ابن عربی و عبد الرزاق کاشی (15) در تفاسیر خودشان.و اخباری از راه نقل اخبار مانند:ثعلبی (16) در تفسیر خود.و فقیه از راه فقه مانند قرطبی (17) در تفسیر خود و جمعی نیز تفاسیری مختلط از علوم متفرقه نوشتند مانند تفسیر روح البیان (18) و تفسیر روح المعانی (19) و تفسیر نیشابوری (20).
خدمت این طبقه بعالم تفسیر این شد که فن تفسیر را از حالت جمودو رکودی که در طبقات پنجگانه قبلی داشت بیرون آورده وارد مرحله بحث و نظر نمودند اگر چه کسیکه با نظر انصاف نگاه کند خواهد دید که در اغلب بحثهای تفسیری این طبقه نظریات علمی بقرآن تحمیل شده و خود آیات قرآنی از مضامین خودشان استنطاق نشده اند.