صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16

موضوع: آرايشگاه مجازي

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض آرايشگاه مجازي

    پیش درآمد

    بسم رب المزکّی و المطهّر


    اینقدر که به آرایش مو و پوست و لباست اهمیت می دهی همینقدر هم به فکر آرایش روح و دل و جانت هستی؟
    اگر هستی که ترا زهی سعادت! دست ما را هم بگیرید!
    اگر هم که مثل من دلت آکنده از سیاهی و روحت انباشته از پلیدی است، بیش از این غم آنچه از دستت رفته را نخور، نخست با ناامیدی وداع کن و نبوسیده بگذارش کنار؛ آنگاه خدا رو شکر کن که هنوز زنده ای و تا دمی فرو می آید و می رود فرصت جبران داری.
    از قافله خوبان جا مانده ای، بسیار خوب! این چاره دارد. کافی است دست دلت را بگذاری در دست کیمیاگرانی چون پیامبر و اهل بیت علیهم السلام.
    نشنیده ای که آن پیامبر آب و آیینه فرمود: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.
    با کلام جان بخشش می فرماید: آمده ام تا بذر کرامت های اخلاقی را در زمین دلها بکارم و باغبان کشتزار وجود آدمیان باشم، تا مبادا آلاف و علوف هرزه ای در گوشه و کنار این مزرع آباد کرده الهی بروید.
    هر فضیلت اخلاقی به مثابه یک آرایه ای روحی است، لباسی بر قامت جان که وجود آدمی را از زشتیها و پلشتیها می پیراید و به خوبیها و کرامت ها می آراید.
    حیف نیست خلعتی را که خدا و اهل بیت علیهم السلام برای زینت ارواح من و تو دوخته اند دیگران بپوشند.
    این پنجره به مثابه یک آرایشگاه اخلاقی مجازی است که به روی مشتریان همیشگی مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام گشوده شده است.


    جسم ناقص الخلقه را شاید بتوان با آرایش و پیرایش ظاهری پوشانید اما نقص عضو روح ناقص الخلقه را چگونه می خواهی برطرف کنی؟
    گفتم روح ناقص الخلقه. ملا نقطی اگر نگاه کنی شاید بگویی مگر می شود رب الارباب که دمنده ارواح در اجسام بشر است، برای کسی کم بگذارد و همه مستحقان را به یک چشم ننگرد؟




    امضاء

  2. تشكرها 9


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    این اصطلاح را اولین بار در نوشته های استاد اخلاق، سید محمد شجاعی خواندم. استاد در نوشته ای معرفت آموز گفته بود:

    «ناقص الخلقه‌ها در رحم مادر، حركت و رشد ناآگاهانه‌ای داشته‌اند كه منطبق با نظام زیستی دنیا نبوده است. بنابراین، اگر آن‌‌چه كه برای زندگی ابدی آخرتی نیاز داریم، در رحم دنیا كسب نكنیم، هنگام مرگ (تولد به برزخ) تولد سالمی نخواهیم داشت.
    در دنیا و آخرت قوانینی حاكم است كه هر كس آن‌ها را رعایت كند، از عذاب در امان است وگرنه مشمول عذاب خواهد شد.
    مثلاً در دنیا قانون طول موج وجود دارد. پس كسی كه ابزار گوش را در رحم مادر تهیه نكرده، نمی‌تواند صداها را از طریق امواج بشنود. كسی كه چشم تهیه نكرده، ابعاد رنگ‌ها، زیبایی‌ها و... را درك نمی‌كند. كسی كه دست و پا تهیه نكرده در عذاب است. اما همان‌گونه كه جنین تا وقتی كه در رحم مادر بود، عذاب نمی‌كشید، انسان هم تا وقتی كه در دنیا به سر می‌برد، عذاب آخرت را نمی‌كشد. دلیلش این است كه جنین در شرایط زیستی رحم، نیازی به ابزارهای دنیایی نداشته است... روحی كه ناقصالخلقه به آخرت منتقل شود و ابزار منطبق با شرایط زیستی آخرت را در دنیا تهیه نكند، تا ابد زندگی پر عذابی دارد. اما روحی كه با ابزارهای منطبق با اصول زیستی آخرتی پیوند خورده، تا ابد با شادی و نشاط زندگی می‌كند»
    نگاه نکته سنج و تعبیر لطیفی است. شاید آدمهای دور و برت را که خوب نگاه کنی این نقصان روح را از ظواهر رفتارشان دریابی. براستی حلقه گمشده عصر ما، اخلاق است.

    هر فضیلت اخلاقی به مثابه یک آرایه ای روحی است، لباسی بر قامت جان که وجود آدمی را از زشتیها و پلشتیها می پیراید و به خوبیها و کرامت ها می آراید.


    اینجا اما در پی آرایشیم، آراستگی روح و جان به به خلعت فضایل اخلاقی و دیبای سلوک قرآنی.

    این پنجره به مثابه یک آرایشگاه اخلاقی مجازی است که به روی مشتریان همیشگی مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام گشوده شده است.
    در خاتمه باید بگویم که مبنا و طراز ما در این نگاره های سلسله وار، کتاب گرانسنگ "تحلیه" تالیف استاد اخلاق، کریم محمود حقیقی از شاگردان عارف ربانی آیت الله نجابت است، که می کوشد سلوک قرآنی را با زبانی هنرمندانه و بیانی ادیبانه به تصویر کشد.

    نوشته ی: شکوری_کارشناس گروه دین و اندیشه تبیان


    امضاء

  5. تشكرها 7


  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    شستشو در برکه اخلاق


    اشاره:

    اینجا اما در پی آرایشیم، آراستگی روح و جان به به خلعت فضایل اخلاقی و دیبای سلوک قرآنی.
    این پنجره به مثابه یک آرایشگاه اخلاقی مجازی است که به روی مشتریان همیشگی مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام گشوده شده است.
    مبنا و طراز ما در این نگاره های سلسله وار، کتاب گرانسنگ "تحلیه" تالیف استاد اخلاق، کریم محمود حقیقی از شاگردان عارف ربانی آیت الله نجابت است، که می کوشد سلوک قرآنی را با زبانی هنرمندانه و بیانی ادیبانه به تصویر کشد.

    به نام آن ربّ که همه پیرایش ها و آرایش ها از اوست و او خود ذاتی مطهّر و جمیل است و خواهد که بندگانش را به پاکی و جمال و زیبایی برساند و هر چند بدین صفات مقرّب شویم بدان ذات مقرّب گشته ایم.
    باری ای عزیز! اگر در این رهگذر که پیامبران و صالحین پشت سرنهادند با ما هم سفری، از گذشته خاطراتی داری که با نفس و شیطان سازش داشتی، و در هوی و هوس غوطه می خوردی؟ سپاس دار خدا را که بر اینها پشت کردی و با خدای خویش آشتی نمودی.
    مزرع دل را خار و خس ریشه دوانیده بود؛ تو همه را از بن برکندی و در این سرزمین، انقلابی به وجود آوردی؛ خاکش زیر و رو کردی؛ اکنون به حمدالله از آن خار و خس اثری نیست؛ ولی دانی که اینجا باران رحمت می بارد، و نسیم حیات و زندگی می وزد؟ تو اگر در این سرزمین نهالی نشانی، بوته گلی نپروری؛ صحرا را بی درخت و گیاه، بی لذت بینی.
    خواهم که در این دفتر با هم آیین گل نشانی آموزیم؛ و طریق نهال پروری دانیم، تا بوستان و گلستان سازیم و به جاوید برآن نازیم.
    آبگیر را از لجن و لای بزدودی، آبهای آلوده را بیرون ریختی، اکنون تمام سطح آبگیر پاک است؛ ولی دانی که آبگیر چون خالی بود دل را صفایی ندهد؛ باید آب را برانیم تا در آبگیر ریزد و جان را از برکت آن صفا خیزد.
    با تو گفته بودم که حرکت به سوی بزرگی است که همه بزرگی ها از اوست او مالک الملوک است؛ او بر آسمانها و زمین سلطنت میراند. به درگاه چنین بزرگی جز با آرایش جان و دل نتوان بار یافت؛ و در این دفتر سخن از این آرایش است.

    ویرایش توسط عهد آسمانى : 27-01-2012 در ساعت 11:50
    امضاء

  7. تشكرها 6

    *آیه های انتظار* (28-01-2012), ║✿║خادم زهرا║✿║ (04-03-2012), مدير اجرايي (27-01-2012), نرگس منتظر (27-01-2012), صافات (27-01-2012)

  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    تو چون از آلایش ها پاک به درآمدی، به راه رستگاری افتادی که:

    قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا(الشمس/9) وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا(الشمس/10)
    «به تحقیق رستگار شد آن که خویشتن بپیراست و بی بهره ماند آنکه خویش را در تباهی نهاد».

    ارسال انبیاء را، هدفی بود آن هدف تزکیه نفوس و سپس آشنایی با معرفت است که تو اولی را پشت سر نهادی پس بدان که:
    هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَكِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ(الجمعة/2)
    «اوست که برانگیخت در امی ها رسولی را از ایشان، می خواند برایشان آیاتش را و پاک می سازد ایشان را؛ و می آموزد به ایشان کتاب و حکمت را؛ به راستی که در پیش بودند در گمراهی آشکار».
    دیگر آنکه بر بهشت جاودان بدر آمدی، بهشت خلد بر تو مبارک باد.
    جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ مَنْ تَزَكَّى(طه/76)
    «آن بهشت های جاوید که بر آنها نهرها جاریست جاودانند در آن و آن پاداش آن کس است که پاک شد.»
    این نعمت عظیم، فضل خدای کریم بود بر تو. بر این راه بمان تا بر بساط تجلی ذات و صفات درآیی. اگر لطف خدای با تو نبود کی توانی بر این منزل اندر آبی.
    ... و َلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ یزَكِّی مَنْ یشَاءُ ... (النور/21)
    «و اگر نبود فضل خدا و رحمتش بر شما، هیچکس از شما پاک نمی شد ولی خدا پاک می کند هر که را بخواهد».
    دانی گروهی را خدا در آخرت ننگرد و سخن نگوید و پاک نسازد و در درد فراق همی سوزند. از قرآن بشنو:
    ... أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَلَا یكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا ینْظُرُ إِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَلَا یزَكِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ(آل عمران/77)
    «آنان را در آخرت هیچ بهره نیست و خدا با ایشان سخن نگوید و به ایشان ننگرد و روز رستاخیز پاکشان نسازد و مر ایشان را عذابی دردناک است».
    تو را پس شکر باید که از اینان نیستی؛ بر این دولت هر چند سپاس داری اندک است.
    هم اکنون کمر بربند که راه در پیش است و صبح طالع می گردد و نسیم بامدادی می وزد و ساربان ندای الرحیل سرداده؛ مرکب رهوار آماده ساز و لگام و افسار محکم بربند و پای بر رکاب گذار که منازل بسیار در پیش داریم.




    ادامه دارد...


    امضاء

  9. تشكرها 6


  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    مشرک در آخرت حسابرسی نمی شود!


    زهدورزی
    زهد به معنی بی میلی و بی رغبتی است. قرآن درباره کاروانیانی که یوسف(ع) را یافتند، می فرماید:

    حال که معنای زاهد را یافتی، باش تا در ماسوای محبوبیت زاهد باشی؛ و زاهد ممکن است دارا بود معذالک در دل زاهد. و بسا فقیر بود و در دل آزمند. غرض آنکه، مال در دست داری نه در دل و خدا بر دل داری نه به زبان.
    هر چه در دل جای گرفت، زنجیری بر آن بست؛ تو چه دانی که این زنجیر با دل چه کند؟ و جان از این غلها چه بیند؟
    این زنجیرهاست که روزی بر تو این چنین دست افشاند.
    امیال و علاقه ها نهال هایی است که در دل می نشانی؛هر چند بیش ماند، ریشه بیش دواند تا به آنجا که مزرع دل را فرا گیرد. در این مزرع، یاد خدا چون نشیند؟ و توجه چون باشد؟ دل را هلاک اینجاست!
    و در این زمینه بس آیه بینی.
    هر چند توانی دل از این هرزه ها پاک داری، آرامش را در آن بیشتر بینی.



    سرزمین دل را مالک باش؛ هر گوشه اش به کسی مسپار.
    "صاحبدل" آن زنده دل است که صاحب دلش جز یاد خدای نبود که خدا غیور است و در خانه خود که دل مومن است، تاب غیر ندارد.
    پس همی دان که آرامش در کمی خواهش است؛ بر خلاف آنچه مردم می پندارند!
    درنگر تا معصوم با هشام بن حکم چه می فرماید:
    "خردمند با کم و کاست دنیا با دریافت حکمت راضی است از این روست که ایشان در کسب خود سود برند به راستی خردمندان تجملات مباح دنیا را کنار زدند. از این روست که ایشان در کسب خود سود برند. تا چه رسد به گناهان؛ با اینکه ترک دنیا فضیلت است و ترک گناهان حتم است "

    امضاء


  11. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    باز از زهد بشنو


    رهی بس دراز در پیش. مرکبی از خستگی ریش.از این بیش، بار بر او از چه نهی که تو را به منزل نرساند!

    دل گه بند خانه؛ زمانی به تهیه توش و دانه؛ گه سر مست جانانه؛ گاه در کم و بیش به چون و چانه؛ که به ناگاه بیند طی شد زمانه و پر شد پیمانه!
    بشنو از امام موسی بن جعفر که چه می فرماید:
    "ای هشام! خردمندان به دنیا بی رغبتند و به آخرت مشتاق؛ زیرا دنیا خود جوینده ای است که آن را جویند و آخرت را هم خواهان هاست. هر که خواهان آخرت شود، دنیا خود به دنبال او رود. تا روزی مقدر او بپردازد و هر که جویای دنیا شد، آخرت حق خود از او خواهد و ناگهانش مرگ فرا رسد و دنیا و آخرتش را تباه سازد."
    به خدا اگر پرده از جمال دنیا برگیرند، مالش را مار و گلشنش را خار و طاووسش را لاش خوار بینی و از هم اکنون بدان بی رغبت و زاهد گردی.
    تو که در این جهان اگر حسابت را حسابرسی آید، از بی کسی فریاد زنی و رنگ بازی، چگونه است که از توقف کنار میزان آخرت با دیناری و از حسابرسی یوم حساب باک نداری؟
    امام علی بن الحسین علیه السلام می فرماید:
    "ای بندگان خدا! بدانید که برای مشرکان میزانی برپا نشود و نامه عملی به میان نیاید و همانا بی حساب یکجا به دوزخ روند. نصب میزان و نشر نامه های اعمال برای اهل اسلام است."
    بکوش تا از دنیا نیاز برگیری؛ و هر چند در نیاز قناعت کنی، سبک روح تر و چالاکتر. و از آنچه هم داری، دل برکن تا بدانجا که در فقدانش ناراحت نشوی.
    به خدا اگر پرده از جمال دنیا برگیرند، مالش را مار و گلشنش را خار و طاووسش را لاش خوار بینی و از هم اکنون بدان بی رغبت و زاهد گردی.


    از جناب امیرالمومنین پرسیدند که زهد چست و زاهد کیست؟
    فرمود: " تمام است معنی زهد در این آیت:
    طبعا چنین کسی در آرامش دائمی است؛ کوه دیگرانش کاه نماید و همچون بید به هر بادی نلرزد. طوبی خوشی او.
    از مولی الموحدین علی بن ابی طالب علیه السلام یاد دار:
    مردم سه دسته اند: زاهد، صابر و راغب و اما "زاهد" آن است که اندوه شادی از دلش رخت بر بسته؛ نه به چیزی از دنیا شاد شود و نه به چیزی که نیابد یا از دست دهد، غمگین؛ او آسوده خاطر است.
    و اما "صابر" آن است که آرزوی دنیا را در دل دارد و چون به چیزی از آن دست یابد، خود را به یکسو کشد از ترس بدسرانجامی.
    اما"راغب" و مشتاق به دنیا باک ندارد که از چه راهی به دست آید حلال یا حرام؛ و باک ندارد که برای آن آبروی چرکین کند و خود را هلاک سازد".
    سالک را سزد که زهد از کف ننهد و اگر باورش نشود، گوش بر سخن محمد حبیب خدا(ص) نهد که فرمود:
    "هر آن کس که در دنیا زهد گزیند، معصیت ها بر وی سهل آید"
    در دنیا زاهد باش تا خدایت دوست دارد.




    منبع: تحلیه، کریم محمود حقیقی
    فرآوری: جهرمی زاده
    امضاء


  12. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    دوری از معاشرت های بی جا

    بخشی از تشویش خاطر، مربوط به معاشرتهای بی جاست که وقت بکُشد و عمر بر باد دهد و فرصت از دست ببرد.

    درهر شبانه روز بنگر چند به معاشرت هایی گذشت که ولو در آن معصیتی نبود، سودی هم نبود.

    به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت
    نه کسی نعوذ بالله که در او صفا نباشد
    (سعدی)
    ساعتها در جنجال و سرگرم قیل و قال و جالب اینجاست که چون در خلوت هم آمدی، با خود از آنچه آنجا بود، همی آوری و درباره آنچه گفته آمد و شنیده شد، می اندیشی و یا با کسان آن سخن ها می گویی.




    عمر اگر مادام چنین گذرد، برگوی حاصل آن چیست؟!
    رنجه ای از بی احترامی! ملولی از کلامی! زیدم نکرد سلامی! تا چند در این خامی؟!
    نمازم نیز! ذکرم نیز! همه به این افکار مشوش گذرد. پس آرامش و فراغت کجاست؟
    از این معاشرتها کم کن. به خلوت و اندیشه پرداز. نگویم به غاری درآی؛ گویم به کاری درآی. کاری مثبت، نه عمر کشی.
    معاشرت آن کس را سزاوار بود که نوری افزاید؛ چراغ معرفتی روشن کند؛ پندی دهد؛ اندرزی شنود؛ غمی برد، انسی آورد.
    غلط کرد آن کس که گفت از این معاشرتها روی بازپیچ.
    گویمت جاهل، جهل آفرین است و کدر، کدورت بخش. سیه دل را سیه کاری بود. و اهل معصیت را جز آتش افروزی کاری نبود. پس:
    «و آنان را که دینشان را به بازی و لهو گرفتند و حیات این جهان آنها را بفریفت و پند ده به آن تا مبادا سرافکنده شود فردی از آنچه به دست آورده است که نیست او را جز خدا نه دوستی و نه شفاعت کننده ای.»
    بر گوی:
    که بهترین یار و همدم اوست. تو اگر لذت انس با او یافتی، از هر مأنوسی ببری و به انس او پردازی. در شب معراج بشنو تا خدا با پیامبرش چه گفت:
    «... قلب او را پر از عشق خود کنم تا بدان جا که دلش سراسر متوجه من شود. از دنیایش فارغ سازم و به آخرتش پردازم؛ و همچون محبّین دیگر خود، منعمش سازم. سپس چشم و گوش قلبش را بازسازم تا ببیند و بشنود؛ بنگرد به جلال من؛ سپس لذتهای دنیا را دشمن دارد. چنین بنده ای از مردم فرار کند و عزلت را برگزیند»
    گه چون قصاب در تو دمند تا خودبینت کنند.
    گه با شوخی و هزل به لغوت کشند تا شیرینت کنند.
    گه با درشتی و خشونت بر تو تازند تا غمگینت کنند.
    گه همرازت شوند تا به غیبت، انبازت کنند.
    گه دنیای خود بر تو نمایند تا با حسرت و غم، دمسازت کنند!
    گه به وقت نماز از راز و نیاز بازت دارند و گه دری از معصیت بر تو گشایند.
    آخر این چه دمسازی است؟! و این وقت کشی ها چه بازی است؟! بنگر بر این حدیث از موسی بن جعفر (ع) تا چه می شنوی!؟
    « ای هشام! صبر بر تنهایی، نشانه قوّت عقل است. هر که از خدا خردمندی گرفت، از دنیا و دنیاداران گوشه گیرد و بدانچه نزد خداست بپردازد. خدا انیس و وحشت و یار تنهایی و اندوخته روز حاجت و عزت دهنده اوست بی خاندان.»
    دانم که تو امروز آنجایی که شیطان به معصیت نفریبد و به لغوت نخواند. این نیرنگ باز داند که با هر کسی چگونه دمسازی کند. با تو گوید برخیز! صله رحم است. اگر عقلت گوید در این مجلس لغو است، وقت کشی است، شیطانت گوید تو خود موضوع مجلس را به عهده گیر؛ سخن گو تو باش؛ یکی را شاید به راه آری. جوابش گوی با اینان تاکنون چند بار گفته ام؛ چند بر منبر و وعظ و خطابه نشسته ام و چند نتیجه گرفته ام؟! تا وعظ و عبرت را خوار نکنی، که به جانت سوگند که نه تنها نور بر مجلسشان نبری، که کدورت بس با خود آوری.
    «ای گروندگان! بر شما باد نفس هایتان. آن که گمراه شد، زیانی به شما نمی رساند زمانی که خود هدایت یافته باشید. بازگشت همه شما به سوی خداست. پس بر آنچه کردید، خبر می دهد شما را.»
    کاش آنچه با دیگران می تنیدی، بر خود می جهیدی. اندرزها را کمی با خود ده و عبرت ها را پیش پای خود نه. نکند از اصحاب این آیه باشی که فرمود:
    «و مباشید همانند آنان که خدا را فراموش نمودند؛ پس خدایشان خودشان را از یادشان برد. اینانند فاسقان.»



    امضاء

  13. تشكرها 3


  14. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    چند دیدی که در اندیشه بیست سال دیگر فرزندش هست ولی به یاد شب اول قبر خویش، که بسا بس نزدیکی است، نیست! ای اف بر این غلفت! حسرتی واپس غفلت! غفلتی واپس ظلمت! و ظلمتی واپس مشقت!

    معاشرت آن کس را سزاوار بود که نوری افزاید؛ چراغ معرفتی روشن کند؛ پندی دهد؛ اندرزی شنود؛ غمی برد، انسی آورد.
    پس ای عزیز جانی! بکوش تا قدر دقایق عمر نیکو دانی؛ به ویژه اگر سن تو از چهل گذشته که در سراشیبی. این دم واپسین را با دست و دندان گیر و بر نفس، سخت چندان گیر که تمنای وقت کشی و هرزه درایی نکند. نگاهی بر جیب افق افکن! خورشید عمر در آستان غروب آمد. برای تیرگی شام چراغی افروخته ای؟ از شعرم قصه ای به خاطر آمد تا از حال زارم با تو سخن گفته باشم. این قصه برخوان:
    به مرداد مه، یخ فروشی به سوز بنالید کز سر بشد نیم روز خریدار کم بود و سرمایه رفت به سر آفتاب آمد و سایه رفت همه مایه را در گذر آب برد شکیبم ز تن وز دلم تا برد به این آب نانی به دستم نماند به بی آبیم روزگاران نشاندبه دست تهی چون به منزل شوم؟ به سوی کسان بینوا چون روم؟ چو شورید حالم بر این مرد زاربه غم خواری خویشم افتاد کار که من نیز سرمایه دادم به باد به بی مایگی چون توان زیست شادچو ره توشه در کف نه و مایه نی شب سرد و تاریک و کاشانه نی چه سود است رفتن در آن منزلم که از گریه آید دو پا در گلم امیدم تویی ای تو فضلت عمیم گدا را نپرسد کس الاّ کریم بسی بی تمنی تو دادی نعیم به هر دم نسیم از تو دادم شمیم به عمری به انعام خود کرده ایم از این خوان نعمت بسی خورده ایم مران خوشه چین زانکه بی خوشه است به خوان کرم جای بی توشه است مران آشنا، کاشنای توایم به خوان کرم بی نوای توایم عزیزان ره آشنایان دهند کریمان به خوان بینوایان برند به باب کرم حلقه بر در زنیم گدا را که دریابد الاّ کریم (مولف)
    و چون در بحث معاشرت، در کتاب تحلّی و تزکّی سخن رفت، بیش از اینت تکرار نکنم. گفته شد برای فراغت و آسایش و جمعیت خاطر مقدماتی را شاید، از زهد و دوری از معاشرت بی جا سخن گفته شد. سومین انگیزه فراغت را (در نوشتار آتی) دریاب.


    منبع: تحلّی، تالیف کریم محمود حقیقی
    فرآوری: شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان
    امضاء


  15. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    این شماره: فضیلت صمت و سکوت



    «ما یَلفِظُ مِن قولٍ اِلاّ لَدَیهِ رَقیبٌ عَتید» 1
    « بیرون نیفکند از دهن هیچ سخنی إلاّ آن را که نزد آنست نگهبانی آماده.»
    و چون است که بر این نگهبان نهراسی و بر سخنت نیندیشی؟!
    اگر اندیشیده سخن گویی، گفتار خواه و ناخواه کوتاه شود که خوبان کم گویند و گزیده و از اندکشان جهان پر، تو نیز اگر خواهی با ایشان باشی.
    کم گوی و گزیده گوی چون دُر تا ز اندک تو جهان شود پُر (نظامی)



    پیامبر که درود خدا بر او باد:
    «هرگاه شخصی را خاموش و موقّر دیدید، به او نزدیک شوید، حکمت به وی آموخته شده است.»


    و در کافی از زبان امام رضا علیه السلام آمده است:
    «از نشانه های فهم، بردباری و دانش و خاموشی است. به راستی که خاموشی دری است از درهای حکمت. خاموشی دوستی آورد و آن راهنمای هر خوبی است.»
    بسا از جمله ای که در جمعی گفتی و بس روزها سرگرم مانی و از فراغت باز ایستی.
    بسا از گفتنی صد شِنفتن یابی.
    بسا از کلامی هزار پیامی شنوی.
    بساز از گشایش بحثی، جمعی را به جنجال کشی.
    لب بر هم نه و از هزار فتنه در امان مان!
    سخن کز دهان ناهمایون جهد چون ماری است کز خانه بیرون جهد
    نگه دار از او خویشتن چون سِزد که نزدیکتر را سبکتر گزد (اسدی طوسی)
    امام صادق علیه السلام فرمود که لقمان با پسرش گفت که ای فرزند! اگر پنداری سخن از نقره است، به راستی که خموشی از طلاست. تو ندانی که لذت انس و حزن و محبت و معرفت و تفکر درنخواهی یافت الاّ با سکوت.
    این خبر از زبان محمد علیهم السلام بشنو:
    «زبانت را نگه دار که این دستگیری است که از خود می نمایی.»
    سپس فرمود: «هیچ بنده ای حقیقت ایمان را نشناسد تا زبان خود را در بند نیاورد.»

    نسخه ای را وقتی برای خود تجویز نمودم که بسیار سخنم از حنجره بر لب نرسید و تعطیل ماند. دانی آن نسخه ارزشمند بچه بود؟ هر چه را فصد گفتن آمد، با خود گفتم: به تو چه؟ دیدم ای شگفتا! بسیار کلام است که اصلاً به من مربوط نیست. فضولی است، لغو است و لهو است. ای عزیز! همگی کار بس داریم. رها کن حرف دیگران را؛ کار خود را باش که مسیح علیه السلام فرمود:
    «جز در ذکر خداوند، سخن بسیار نگویید؛ زیرا آنان که جز در ذکر سخن بسیار گویند، دلهاشان سخت است و خود نمی دانند.» این زبان بس فتنه گر است. او را بپای که همه اعضاء بدن تو از آن در هراسند.
    فرمود رسول خدا علیه السلام:
    «روزی نباشد جز آن که هر عضوی از اعضاء تن در برابر زبان کُرنش کند و گوید خدا را! مبادا فردای قیامت من برای تو عذاب کشم.»
    تو معرفت و حکمت خواهی، تا اهل مراقبه و تفکر باشی. هیچ کدام این مقامات با جنجال و قیل و قال نسازد. بنگر به فرموده پیامبر که درود خدا بر او باد:
    «هرگاه شخصی را خاموش و موقّر دیدید، بدون نزدیک شوید، حکمت به وی آموخته شده است.»
    از ابوذر است که می فرمود:
    «ای دانشجو! به راستی که این زبان کلید خیر و شرّ است. زبانت را مُهر کن چنان که بر طلا و نقره ات مُهر می نهی.»




    امضاء

  16. تشكرها 3


  17. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    و از امام رضا علیه السلام نقل شده است که:


    «هر مردی در بنی اسرائیل می خواست عابد شود، بیش از ده سال خاموشی می گزید.»
    اگر این عادت بر تو مستولی شده که دهانت بدون اذن قلبت به سخت پردازد، گوش دار تا نسخه دیگر نویسم! این عادت از زبان بازگیر و تا ملولش نیابی، عادتی دیگر بدو آموز.
    عادتش ده مادام به ذکر مشغول شود که این عضله سرخ روی با همه چالاکیش، به دو کار نتواند پرداخت. بشنو که این نسخه را از نزد معصوم ششم امام صادق علیه السلام دارم.
    «زبان خود را به وسیله اشتغال به ذکر، از آنچه خداوند منع نموده بازدارید؛ همچون گفتارهای بیهوده و ناحقی که سرانجام اهلش، خلود در دوزخ است، به دعا بچسبید؛ زیرا مسلمانان برای انجام حوائج خود وسیله ای بهتر از دعا و زاری به درگاهش ندارند.»
    وهمی دان که خاموشی گاه برای جلوگیری از لغزش و گناه بُوَد که این در خور هر سالک و مبتدی بُوَد و زمانی خاموشی از ادب حضور بود؛ همچون خاموشی در قرائت کلام محبوب که فرمود:
    «وَ اِذا قُرِیءَ القُرآن فَاستَمِعُوا لَهُ وَ اَنصِتُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُون»2
    «و چون قرآن خوانده شود، بدان گوش دارید و خاموش باشید؛ شاید که شما را رحمت کنند.»
    و یا در حضور عالم و عارف که تا خاموش و ساکت نباشی، بهره نبری و همه این خاموشی ها وسیله ای بود تا تو را در حضور محبوب برد؛ آنجا که حضور و شهود بر تو ظاهر شود و خواه و ناخواه خاموش شوی که این مقام، مقام هیبت است.
    «وَ خَشَعَتِ الاَصواتُ لِلرَّحمنِ فَلا تَسمَع اِلاّ هَمساً.3
    «و پست همی شود آوازها برای خداوند بخشنده. پس نشنوی مگر آواز آهسته».
    امید که مقام اول، بدین مقامت کشاند که اول را تا نیاوری، خدایت به این مقام نرساند. و باش که ادب سکوت را نه تنها در ظاهر که در باطن نیز رعایت کنی که بسا در بیرون اهل سکوتی و در درون یک دنیا جنجال داری. در جنجال بیرون، به خلوت درون توان آمد؛ ولی در غوغای درون، به کجا پناه بری؟
    و ما را در این مقال سر این است که آن غوغای درون خاموش کنیم و جنجال آن بنشانیم تا تو را جمعیت و حضوری دست دهد. در پایان بشنو از مصباح الشریعه کلام امامت را از زبان امام صادق علیه السلام:
    «خاموشی شعار پژوهندگانی است که می خواهند در حقایق آفرینش و شگفتی هایش سیر کنند و آن کلید راحتی دنیا و آخرت است و در آن رضایت خداست و سبکی حساب و مصونیت از گناهان و لغزشهاست. خاموشی را خداوند پوششی بر جاهل و زینتی برای عالم قرار داده. در خاموش، هوی کارسازی ندارد و تربیتی برای نفس و شیرینی عبادت و زوال سختی دل و داشتن عفاف است.
    پس از هر سخن اضافی زبانت را بر بَند؛ به ویژه آنگه که اهل سخن نیابی. بگو برای خدا و درباره خدا. ربیع بن حیثم کاغذی در پیش روی داشت و هر چه می گفت، در آن می نوشت. بعد سخنان خوب و بد را بازشناسی می کرد و سپس با خود می گفت: آه! آه! که خاموشان نجات یافتند. یکی از اصحاب پیامبر سنگ ریزه ای زر زبان می گذاشت. هر آن وقت می خواست ذکر خدا کند، آن را از دهان بیرون می آورد و سخن می گفت. بیشتر صحابه پیامبر مانند غریق نفس می کشیدند و در سخن همچون بیماران بودند. به راستی که انگیزه هلاک خلق، کلام و رهایی ایشان در سکوت است. پس ای خوش به حال آن کس که معرفت عیب و حسن سخن و علم سکوت و فوائد آن را دارد. چه، این از اخلاق انبیاء و شعار اصفیاء است. هر آن کس دانش ارزش کلام را دانست، بیشتر اوقات در خاموشی است و هر آن کس ارزش خاموشی را باز داند، سخن گفتن و سکوتش همه عبادت بود و بر این عبادت، کسی جز خداوند بزرگ آگهی ندارد.»

    فرآوری: شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان


    1- سوره ق، آیه 18.
    2- سوره اعراف، آیه 204.
    3- سوره طه، آیه 108.
    امضاء

  18. تشكرها 4


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi