اگر روشن شود كه علم چيست تقريباً جواب اين سؤال هم روشن مي گردد.
علم فقط فرا گرفتن مشتي اصطلاحات نيست. در روايات آمده كه « العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء» علم نوري است كه خداوند در قلب هر كسي كه بخواهد مي اندازد.
حقيقت علم نور است و راهگشا. اگر فرا گرفتن چيزي، در انسان نور ايجاد كرد و راه را به او نشان داد، علم است و الا ظلمت خواهد بود. انساني كه علم داشت مانند كسي است كه در شب تاريك، چراغي در دست دارد. اين فرد، راه را واضح و روشن مي بيند و به مقصد نزديك مي گردد.
امام علي عليه السلام مي فرمايد: علم امام عقل است و عقل تابع اوست.(ميزان الحكمة 13683). همه انسان ها داراي عقل هستند اما اگر علم سودمند نباشد عقل، تشخيص دهنده مصلحت خود نيست بلكه بايد علم، روشنگري نمايد تا عقل از او تبعيت كرده و حركت كند و به قرب خداوند برسد.
اگر علمي، شناخت و معرفت ما را نسبت به خالق هستي و شئونات و صفات او بالا برد، علم است.وگرنه خيري در آن نيست. يك اعرابي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پرسيد: يا رسول الله رأس علم چيست؟ پيامبر فرمود:شناخت خداوند.آن هم شناخت حقيقي. بعد پرسيد:« شناخت خداوند.آن هم شناخت حقيقي.» چيست؟ پيامبر فرمود:اين كه بداني او بدون مثل و بدون شبيه و بدون شريك است و اين كه او واحد ، احد، ظاهر، باطن، اول، آخر، بدون همتا و بدون نظير است. اين حق معرفت اوست. (ميزان الحكمة، باب علم)
با اين تفاسيري كه از علم شد معلوم گشت كه اصل علم كه همان معرفت خداي سبحان است خود بخود مايه كمال و تقرب است.
آيا رشته هاي دانشگاهي هم مي تواند باعث تقرب باشد؟
ممكن است كسي علوم حوزوي را هم نخوانده باشد اما داراي اين علم (شناخت حقيقي خداوند) گردد. مرحوم شيخ رجبعلي، يك خياط بود اما در اين راه گوي سبقت را از بسياري ربوده بود.ممكن است فردي مهندس، دكتر و يا ... باشد اما از همان علم خود در جهت كمال بهره ببرد بدين ترتيب كه با آگاهي يافتن از اسرار هستي، معرفتش نسبت به حضرت حق بيشتر گردد. يك پزشك وقتي عجايب خلقت انسان را مي بيند و از طرفي عجز و ناتواني انسان ها را در درمان بسياري بيماري ها مشاهده مي كند، بايد بانگ برآورده و به بزرگي خدا اعتراف كند و الله اكبر بگويد. شخصي ممکن است از علم شيمي آن چنان خدا را بشناسد که از مطالعه کتاب هاي ديني نشناسد. از آن جا كه علوم تجربي محض، ما را تجربي بار مي آورد و ممكن است از خداوند دور شويم بايد در كنار اين علوم، مطا لعاتي در مورد خداشناسي و تفكر در اين امور را ضميمه كار خود نماييم.
پس آن چه مهم است شناخت کيمياي هستي و مركز آفرينش است. بعضي از علوم و رشته ها- مانند الهيات- مستقيم درباره اين موضوع بحث مي کنند و ساير علوم تجربي به صورت غير مستقيم قدرت و خالقيت خداوند را آموزش مي دهند.
در نگاه كلى قرآن، هر علمى كه انسان را به دنياپرستى سوق دهد و به چنگال ماديات بسپرد و هدف نهايى او را تنها وصول به ماديات قرار دهد، چيزى جز ضلالت و گمراهى نيست پس علوم غيردينى نيز مىتواند نقشآفرين بوده و موجبات سعادت آدمى را فراهم كند.
اين در صورتى است كه هدف تلقى نشود، بلكه وسيله پيشرفت و رسيدن به كمال باشد. از طرف ديگر علوم دينى نيز اگر طالب آن قصد رسيدن به دنيا را داشته باشد، موجب بدبختى انسان مىشود.
علوم مختلف دانشگاهي مثل گياه پزشكي، زيست شناسي و... از دو جهت نافع اند، يکي اينکه راهي هستند براي معرفت آفاقي خداوند و ديگر اينکه بشر براي ادامه حيات خود به آن ها نياز دارد. اين دو دليل باعث شده است که تحصيل اين علوم از نظر ديني براي عده اي كه از عهده آن بر مي آيند واجب و لازم باشد و بعنوان يك وظيفه شرعي تلقي مي شود، علاوه بر آنكه انسان با نيت خدايي همه امور را مي تواند به عبادت تبديل كند حتي راه رفتن و آب خوردن را.
بنابراين دروس دانشگاهي که در جهت حل مشکلات علمي و عملي افراد و جامعه قرار دارند، نه تنها علم لاينفع نيست بلکه علومي هستند که در خدمت به جامعه و مردم است و کساني که به قصد کمک به مردم و کسب رضايت خداوند و خدمت رساني به افراد جامعه، به تحصيل آن علوم مي پردازند، عمل آن ها نه تنها پسنديده، بلکه در برخي موارد واجب مي شود. چند نكته مهم در مورد علم و اثرات کمال آفرين آن:
1- کمال انسان در علم و عمل است. براي رسيدن به کمال بايد با دو بال علم و عمل پرواز كرد. علم بدون عمل و تقوا، انسان را زمين مي زند همان گونه كه پرنده با يك بال به زمين مي خورد. علم بدون عمل همان علمي است كه امام خميني فرمود: العلم هو الحجاب الاكبر. البته عمل بدون علم نيز راه به جايي نمي برد و باعث گمراهي انسان مي شود.
2- علم، بينش و معرفت مي آورد، معرفت نيز يقين را ازدياد مي بخشد و ثمره يقين اخلاص است. اخلاص با كمال رابطه مستقيم داشته بلكه اخلاص عين كمال است.
3- خداوند در قرآن مي فرمايد: «قل هل يستوى الذين يعلمون والذين لايعلمون...؛ [اى پيامبر!] بگو: آيا كسى كه عالم است با كسى كه نمىداند برابر است؟ از اين آيه معلوم مي گردد كه عالم و غير عالم در كمال و تقرب نيز با هم برابر نيستند.
4- طلب علم بر هر مسلماني واجب است و فرا گرفتن علم در صورتي که با انگيزه الهي همراه باشد, به خودي خود كمال زا است، ولي چون کمال انسان صرفا در سايه علم به سرانجام نمي رسد، از جهتي مي توان گفت: علم وسيله است نه هدف؛ علم زمينه و انگيزه عمل و رفتار را در انسان ايجاد مي کند و اين دو با هم كمال انسان را تامين مي کنند و و دنيا و آخرت او را آباد مىسازند.
5- عالمي که به علمش عمل مي کند؛ از عابدي که علم ندارد؛ بسيار برتر است تا آن جا كه فرموده اند « عالم ينتفع بعلمه افضل من عباده سبعين الف عابد»؛ عالمي که علمش مورد استفاده قرار گيرد از هفتاد هزار عابد برتر است. (ميزان الحكمة، ح13418)
زيرا علم، ديد انسان را وسعت مي بخشد و بر روي تمام حركات انسان اثر مي گذارد. از طريق معرفت است که تمام حركات و سكنات انسان، خدايي مي شود و .... .پيامبر فرمود: قسم به خداوندي که جان محمد (ص) در دست او است يک عالم بر شيطان سخت تر و دشوارتر از هزار عابد است چون عابد براي خود کار مي کند(و تنها خود را حفظ مي کند) ولي عالم علاوه بر خود براي ديگران نيز کار مي کند (ديگران را نيز نجات داده و هدايت مي کند).( ميزان الحكمة ح13431 )
6- خشوع و خشيت که کمال عملي انسان است, ثمره علم و آگاهي است. «انما يخشي الله من عباده العلماء» از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مي خشيت دارند (فاطر, آيه 28)