مسمع بن عبد الملك گويد: «روزى خدمت امام صادق (علیه السلام) بوديم و انگور مىخورديم. نيازمندى آمد و چيزى خواست. امام (علیه السلام) خوشهاى انگور به وى داد.
نيازمند گفت: نيازى به اين ندارم پول بدهيد! امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزى ديگران را زياد كند.
نيازمند رفت و دوباره باز آمد و گفت: همان خوشه انگور را بدهيد. امام چيزى به او نداد و فرمود: خداى روزىات را زياد كند.
سپس نيازمند ديگرى آمد. امام (علیه السلام) سه دانه انگور به وى داد. نيازمند گرفت و گفت: سپاس خداى را كه اين روزىام كرد.
امام فرمود: صبر كن، پس دو دستخود را پر از انگور كرده، به او داد.تهيدست انگورها را گرفت و گفت: سپاس خدايى را كه اين روزىام كرد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: بمان. سپس پولى كه حدود بيست درهم بود، به او داد. نيازمند گرفت و گفت: خدايا، تو را سپاس. اين تنها از طرف تو است.
امام فرمود: بمان. سپس پيراهن خود را به او بخشيد و فرمود: اين را بپوش! مرد تهيدست پيراهن را گرفت، پوشيد و گفت: سپاس خدايى كه مرا پوشاند... . اى ابا عبد الله، خدايت پاداش نيك دهد. جز اين براى امام دعاى ديگرى نكرد و ما گمان كرديم كه اگر امام را دعا نمىكرد همچنان به او چيز مىبخشيد.»
امام (علیه السلام) همچنين از محصول باغهاى خود نيز به نيازمندان، رهگذران و همسايگان مىبخشيد. امام باغى به نام چشمه «ابى زياد» داشت كه سالانه چهار هزار دينار درآمد داشت. آن قدر از آن مىبخشيد كه تنها چهارصد دينار باقى مىماند.
اين باغ ماجرايى شگفت دارد. يكى از ياران امام (علیه السلام) به وى گفت: «شنيدهام در باغ چشمه ابى زياد كارى شگفت مىكنى، دوست دارم از زبان شما بشنوم.»
امام فرمود: «آرى، چون خرماها مىرسد، فرمان مىدهيم ديوارهاى باغ را سوراخ كنند تا مردم وارد شوند و از ميوه آن بخورند;» و نيز فرمان مىدهم «ده ظرف خرما، كه بر سر هر يك ده نفر مىتوانند بنشينند، آماده كنند و چون ده نفر بخورند، ده تن ديگر بيايند و هر نفر يك مد خرما مىخورند.»
سپس فرمان مىدهم به تمام همسايگان باغ، از پيرمرد و پيرزن و مريض و كودك و زن و همه كسانى كه توانايى آمدن نداشتهاند، يك مد خرما بدهند. سپس مزد باغبانان و كارگران و سرپرستان باغ را مىدهم و باقيمانده محصول را به مدينه مىآورم و بين نيازمندان و آبرومندان به اندازه نيازشان تقسيم مىكنم; و در پايان از چهارهزار دينار، چهارصد دينار برايم باقى مىماند.
امام صادق (علیه السلام)، افزون بر اين بخششها، بسيار ميهمانى مىداد. شاگردان، پيروان خويشاوندان، غريبان و رهگذران را به ميهمانى مىخواند و اطعام مىكرد. خانهاش منزلگاه غريبان و مسافران بود.
ميهمانى دادن را بسيار دوست داشت. اطعام را از آزاد كردن بنده بهتر مىدانست. او به پيروانش سفارش مىكرد كه خويشان و همسايگان و دوستان خويش را اطعام كنند. امام (علیه السلام) به اندازهاى ميهمانى مىداد كه مىتوان گفت، بيشتر اوقات ميهمان داشت. مردم مىگفتند: «جعفر بن محمد به اندازهاى مردم را اطعام مىكند كه براى خانوادهاش چيزى باقى نمىماند.»
امام صادق (علیه السلام) وقتى نمىخواست كسى را به خانه ببرد، تعارف نمىكرد. چون ميهمانان بر سر سفره مىنشستند، تعارف مىكرد كه بيشتر بخورند و هر چه بيشتر مىخوردند، شادمانتر مىشد. گاه خود از ميهمانان پذيرايى مىكرد. و كارهاى آنها را انجام مىداد، سر سفره گوشتها را جدا مىكرد و در برابر ميهمانان مىگذاشت. خود براى ميهمانان غذا مىنهاد و حتى به دستخود براى آنها لقمه مىگرفت.
بسيار اتفاق مىافتاد كه وقتى مجلس درس و مناظره تمام مىشد، موقع غذا خوردن بود. شاگردان و حاضران در محفل را نگه مىداشت و با آنها غذا مىخورد. در مقابل ميهمانان بسيار خوشرو و خوشرفتار بود. و فقير و غنى را باهم دعوت مىكرد.
گاه به ميهمانان غذاى بسيار لذيذ مىداد و گاه غذاى ساده و معمولى. در پاسخ يكى از ياران در اين مورد، فرمود: من به اندازه توانم غذا مىدهم. چون خداى روزى زياد برساند، طعام نيكو مىدهم; و چون روزى كم برسد، با غذاى معمولى اطعام مىكنم. چون ميهمانى مىداد غذايش هم خوب بود و هم زياد. ميهمانان را بزرگ مىداشت و از حضور آنها اظهار شادمانى مىكرد.
به هنگام آمدن ميهمانان، به آنها خوش آمد مىگفت و در باز كردن و وانهادن بارشان به آنها كمك مىكرد. هنگام رفتن ميهمانان، در بستن بار و بنه به آنها كمك نمىكرد و خدمتكارانش را نيز از كمك كردن به آنها باز مىداشت. چون سبب را مىپرسيدند مى فرمود: ما خاندانى هستيم كه ميهمانان را بر رفتن از منزلمان يارى نمىدهيم.