نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: حکایتی شیرین از توسّل به قرآن

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    284
    نوشته
    13,853
    تشکر
    35,205
    مورد تشکر
    35,978 در 11,463
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض حکایتی شیرین از توسّل به قرآن


    حکایتی شیرین از توسّل به قرآن



    بیشتر ما در شرایطی که اوضاع به نظرمان خیلی بحرانی آمده مخصوصا در روزهای درس و مدرسه و وقت درس پس دادن توسلاتی از عمق جان داشته ایم که اکثر آن ها هم کارگر افتاده اند و از شرایطی که مطلوبمان نبوده رهایی یافته ایم. اینک حکایتی نقل می کنیم از توسلی که نتیجه ای شیرین داشت برای کودکانی که پناهی جز قرآن نیافته بودند!





    سال 1350، در كلاس دوم ابتدایی درس می‌خواندم، مدیری بسیار سخت‌گیر و خشن داشتیم. حرف اول و آخرش كتك بود، آن هم با زدن چوب در كف و پشت دست. برای آنكه بچه‌ها بیشتر درس بخوانند، ساعات تعطیلی و پس از مدرسه هم كسی حق ندارد از خانه خارج شود و بازی كند. خودش از شهر آمده بود و چون فاصله شهر با روستا زیاد بود، ایام هفته را همان جا می‌ماند.
    ما كه برایمان مشكل بود ساعات تعطیلی را همیشه در خانه بمانیم، عصر جمعه‌ای خطرها را به جان خریدیم و با یكی از دوستان با هزاران دلهره و اضطراب قدم در كوچه‌ها گذاشتیم، به بركه بزرگ آبی كه در وسط روستا بود رسیدیم. زمستان بود و آن بركه لبریز از آب باران بود. در عالم كودكی خود غوطه‌ور شده بودیم و با یك دنیا شادی سنگهای كوچك و صافی را برسطح آرام آب پرت می‌كردیم و از اینكه سنگها از روی آب می‌پریدند، احساس خوشحالی و مسرّت خاصی می‌كردیم. كم كم دلهره دیدار مدیر كه معمولاً به گشت زنی در محیط روستا مشغول بود، از سرمان بدر رفته بود آن چنان غرق دربازی بودیم كه حتی باد سرد زمستانی را نیز بر چهره خود احساس نمی‌كردیم.
    ناگهان تمامی این صحنه‌های رؤیایی با دیدن مدیر كه سوار بر دو چرخه‌ای بود، همچون كوه‌یخی در جلو دیدگانمان آب شد. سنگها از دستمان افتد و نفسها در سینه‌هامان حبس گردید. مدیر نگاهی به ما كرد و گفت: «فردا بهتون می‌گم» و ركاب زنان از كنار ما دور شد. ما كه می دانستیم در پس این سخن كوتاه چه مصیبتی نهفته است، وحشتزده و مضطرب و در حالی كه دستهامان از انجام هركاری كوتاه بود، رو به سوی خانه نهادیم. حتّی به پدر خود نیز نمی‌توانستیم برای وساطت و شفاعت مراجعه كنیم، چون آنها اعتقاد داشتند كه هرچه آموزگار می‌گوید، درست است و كتكهای او برای ما بسی سودمند.
    یك لحظه به دوستم گفتم، برویم خانه و از قرآن مدد بطلبیم. با هزاران امید گامها را تندتر كردیم. آفتاب نزدیك بود كه اشعه طلایی خود را از دیدگان پنهان دارد. قرآن قدیمی وگرد گرفته را از طاقچه برداشتیم و جلوی روی خود قرار دادیم، با دلی شكسته و محزون همراه با صداقت و پاكی كودكانه دستهای خود را روی قرآن گذاشتیم و شروع به التماس و تضرّع نمودیم. آن شب را با هراضطراب و دلهره‌ای كه بود سپری كردیم.


    هرچند آن موقع معنا و مفهوم آیه: «اَمَّن یجیبُ المُضطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیكشِفُ السُّوء» را نمی‌دانستم؛ ولی بی‌تردید آنچه كه جلوه‌گر بود، صحنه‌ای واقعی از چاره جویی یک «مضطرّ» به درگاه خدای «كاشف السوء» بود و دست لطفی بود كه از سرا پرده غیب بسوی بنده خردسال و بی‌پناه و درمانده‌اش بیرون آمده بود


    فردا صبح مدیر وارد كلاس شد. اولین هدیه‌اش نثار كردن چوب خدمت دانش آموزانی بود كه روز قبل آنها را در محیط دهكده مشاهده كرده بود. چوب مجازات بردست متخلّفین با شدت هرچه تمامتر اصابت می‌كرد. صحنه كلاس چیزی جز گریه و اشك و سرخی كف دست و التماس و وحشت نبود. ما دو نفر كه در ردیف عقب‌تر نشسته بودیم. هر لحظه خود را برای سوزش و درد چوبها آماده می‌كردیم. تا اینكه سرانجام مدیر به ما رسید، دیگر رمقی برایمان نمانده بود.اما ناباورانه دیدیم كه بدون هیچ عكس‌العملی از كنار ما رد شد. نگاهی به دوستم انداختم، لبخند رهایی جرأت نداشت برلبان كودكانه‌ام نقش ببندد، با هرحركت مدیر، باخود می‌گفتم، نكند دوباره یادش بیاید و سراغ ما را بگیرد. ولی لطف قرآن كار خودش را كرده بود. آن موقع بود كه ـ در همان دنیای كودكی ـ عظمت قرآن بیش از پیش برایم روشن شد. فهمیدم اگر كسی واقعاً از عمق درونش و با توجهی خالصانه به قرآن پناه آورد، قرآن او را مدد خواهد كرد.هرچند آن موقع معنا و مفهوم آیه: «اَمَّن یجیبُ المُضطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیكشِفُ السُّوء» را نمی‌دانستم؛ ولی بی‌تردید آنچه كه جلوه‌گر بود، صحنه‌ای واقعی از چاره جویی یک «مضطرّ» به درگاه خدای «كاشف السوء» بود و دست لطفی بود كه از سرا پرده غیب بسوی بنده خردسال و بی‌پناه و درمانده‌اش بیرون آمده بود. از‌آن روز توجه‌ام به قرآن بیشتر شد. انیسم قرآن گردید و تا این زمان كه خود به بچه‌ها قرآن می‌آموزم، بدون شك كمكها و هدایتهای الهی و قرآنی را ضامن سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت مؤمنان می‌دانم. مهم عبرت گرفتن است. فاعتبروا یا اولی الابصار.



    بخش قرآن تبیان

    منبع: بشارت، مهر و آبان 1377، شماره 7.
    امضاء





    خیلی ازیـــــــــــــخ کردن های ما ازســـــــــــــرما نیســـــــــــــت…
    لحـــــــــــــن بعضــــــــــــــیها
    زمســــــــــــتونیــــــ ـــــه …
    ----------------------------------------------------------------

    به یکدیگر دروغ نگوییم......

    آدم است ....

    باور می کند،

    دل میبندد....


  2. تشكرها 2

    مدير اجرايي (13-02-2012)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ (62) يا كسى كه دعاى مضطر را اجابت مى ‏كند و گرفتارى را برطرف مى ‏سازد، و شما را خلفاى زمين قرار مى ‏دهد، آيا معبودى با خداست؟ كمتر متذكر مى‏ شويد! آرى در آن هنگام كه تمام درهاى عالم اسباب به روى انسان بسته مى ‏شود كارد به استخوانش مى‏ رسد، و از هر نظر درمانده و مضطر مى ‏گردد، تنها كسى كه مى‏ تواند قفل مشكلات را بگشايد، و بن‏بستها را بر طرف سازد، و نور اميد در دلها بپاشد، و درهاى رحمت به روى انسانها درمانده بگشايد، تنها ذات پاك او است و نه غير او. از آنجا كه اين واقعيت به عنوان يك احساس فطرى در درون جان همه انسانها است، بت پرستان نيز به هنگامى كه در ميان امواج خروشان دريا گرفتار مى‏شوند تمام معبودهاى خود را فراموش كرده، دست به دامن لطف اللَّه مى‏زنند همانگونه كه قرآن مى ‏گويد: فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ: هنگامى كه سوار كشتى مى‏شوند خدا را مى‏خوانند در حالى كه پرستش را مخصوص او مى ‏دانند (عنكبوت- 65). سپس مى ‏افزايد: نه تنها مشكلات و ناراحتيها را بر طرف مى سازد بلكه شما را خلفاى زمين قرار مى‏دهد (وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ). آيا با اينهمه معبودى با خدا است؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ). ولى شما كمتر متذكر مى ‏شويد و از اين دلائل روشن پند و اندرز نمى ‏گيريد (قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ)
    امضاء


  5. تشكر

    مدير اجرايي (13-02-2012)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi