بازگشت موسی
هنگامی که موسی از طور سینا بازگشت، دید که قومش گوسالهپرست شدهاند. موسی از قوم خشمگین شد و به هارون گفت مگر تو جانشین من در قوم نبودی؟ پس چرا گذاشتی که قوم گوسالهپرست شوند؟
هارون گفت ای برادر، مرا سرزنش نکن، چون من تنها بودم مرا ضعیف شمردند و به حرف من گوش نکردند. حتی نزدیک بود خودم را نیز بکشند.
سپس موسی پرسید چه کسی این گوساله را ساخت؟ گفتند سامری.
پس موسی او را خواست و گفت: چرا فتنه در میان قوم انداختی و آنها را گمراه کردی؟ سامری گفت: به چیزی که دیگران به آن پی نبردند پی بردم و مشتی از رد پای فرستاده(جبرئیل) برداشتم و آن را در پیکر گوساله انداختم و نفس من بر من چنین فریبکاری کرد.
سپس موسی رو به سوی آسمان کرد و گفت: خدایا اگر گوساله را سامری ساخت، پس چه کسی او را به سخن در آورد؟
ندا آمد که ای موسی، من او را به سخن آوردم. پس موسی گفت: این جز آزمایش تو نیست هر که را بخواهی به وسیلهٔ آن گمراه و هر که را بخواهی هدایت میکنی.
ندا آمد که چون قوم را به هارون سپردی، این شد. آیا نمیدانستی که باید قوم را به خدا بسپاری تا در پناه باشند؟
خداوند آن دو قوم را (که گوسالهپرست نشدند) شامل رحمت خود گرداند و آنان جدا از دیگران کنار کوه قاف، در نعمت و خوشی زندگی میکردند.
منابع: سوره طه آیه 96
تفسیر نمونه، ج ۶ ص ۳۷۲
تفسیر المیزان ج ۱۴ ص299
سوره اعراف، آیه 155