نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو كوشا
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    115
    نوشته
    202
    تشکر
    1,712
    مورد تشکر
    1,051 در 224
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست




    یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست


    سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران

    می‌خواهم از جور زمانه بگویم ، می‌خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده‌ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره‌ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته‌ام.

    مولای من می‌دانی چند سال است انتظار می‌کشم. از وقتی سخن گفته‌ام و معنای سخن خود را فهمیده‌ام انتظارت را می‌کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده.
    خسته‌ام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم. چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می‌دانی چند نوجوان هم سن و سال من آواره‌اند؟ چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش.

    چند پیش بود که خوابت را دیدیم گفته بودی می‌آیی و به اندازه تمام سال های نبوده ات با من حرف می زنی و به درد دل من گوش می‌دهی اما تا خواستی بگوئی کی و کجا؟، از خواب پریدم و از آن شب به بعد دیگر نمی خوابم. راستش می‌ترسم. می‌ترسم بیائی و من خواب باشم. می‌ترسم بیائی، همه تو را ببینند و تنها من از دیدنت محروم بمانم. هنوز هم می ترسم...

    حس می‌کنم با این که شبهاست خواب به چشم ندارم اما در خواب غفلتم. بیا و بیدارم کن. بیا و هشیارم کن. بیا و همه جهانیان را از خواب غفلت بیدار کن. همه به خواب سنگین جهل فرورفته اند و صدای مظلومان و دل شکستگان را نمی‌شنوند. خودت بیا و همه ما را از این کابوس جهانی نجات بده.

    ای منجی عالمیان ، جهان در انتظار توست مسافر من! نیستی تا ببینی مردم روز میلادت یعنی رمز عشق پاک چه می‌کنند! چگونه بغض سنگین خود را در گلو نگه داشته اند و انتظار می کشند. منتظرند تا کی بیاید و جهان را از عدل پرکند. کسی بیاید و به این جهان بی اساس پایان دهد بیا تا بعد از این در کوچه های غریب شهر روز میلادت را با بودنت جشن بگیریم و خیابان‌های تاریک و ظلمات را با نور بودنت چراغانی کنیم. بیا و ببین مردم روز آمدنت چه می‌کنند؟

    روز جمعه، روز خودت، روز منتظرانت به سراغ حافظ رفتم تا با فالی دلِ شکسته و سینه‌ی زخمی‌ام را مرهمی باشم. می‌دانی چه آمد؟

    یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور....

    نه؛ غم می‌خورم؛ غم می‌خورم بخاطر روزهایی که نبوده‌ای تا لحظات تلخ غم را کنارم باشی. غم می‌خورم به خاطر روزهایی که به یادت نبوده‌ام و با گناه شب شده‌اند. همان روزهایی که در تقویم خاطره‌ها در منجلاب گناه و زشتی با قلم جهل ثبت کرده‌ام.

    بهترین روز تنها روز ظهور توست. کی می‌آید؟ کی می‌شود که با قلم عقل و راستی بر صفحه دل حک کنم و با صدای بلند فریاد بزنم و به گوش جهانیان برسانم.«بهترین روز ، روز ظهور مولاست»

    با تمام جهل و مستی تصمیم گرفته‌ام دفترچه رزوگار را با پاک کنِ مهر و عطوفت پاک کنم و از اول با نام تو روزگار را آغاز کنم. هنوز در نخستین صفحات آن مانده‌ام و مطلبی برای نوشتن ندارم. تا پایان نوشتن انتظارت می‌کشم.

    دیوانه مسلمانی که در روزهای انتظار هزار بار به دیوانگی‌اش ایمان می‌آورد....






    امضاء


  2. تشكرها 7


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    عضو كوشا
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    115
    نوشته
    202
    تشکر
    1,712
    مورد تشکر
    1,051 در 224
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    بگذار این بار بی پرده صدایت کنم در این واویلای پرده دری
    بابای من !
    بگذار التماس دستهایت را کنم، در این شهرآشوب یتیمی
    بابای من !
    زیر این آوار های تجاوز، قصه های مکرر انفجار ، چه بگویم این بار ؛ که توان دل نوشته ام نیست ، مجال درد و دلم نیست ، از این غافلان حرمت شکن .
    آقای من !
    سالها میگفتم :تنهایم ، اسیرم ، خسته ام ...
    میگفتند :
    « هو الطرید الفرید الوحید » او آواره ی رانده شده ی تنهای یکتاست .
    اما مگر زیر بار می رفت ، این دل نابسامان! مگر قرار می گرفت ، این سر سوداگر پر اندیشه !
    اما این بار ، اینجا ، میان بهت نگاه های من و تو ، نه جای دل بونه گیر است ، نه سر سودپرست سیاست پیشه ، که شکوه کند از بی خانگی و بی پناهی.
    آدم این جا تنهاست. اینجا خانه ای ویران است. نمی شنوم ! صدای گریه ی نوزاد نرگس را می گویم که میان نهیب انفجار ها گم شده. نمی بینم ! جا پای قدمهایت را میگویم که میان رد تانک های نظامی محو شده.
    این بار ، اینجا ، گوئی تمام سقف های بالا سرمان فروریخته. انگار پشت و پناه تنهایی لرزیده و فروریخته. گل دسته ها را می گویم . سقف گنبد سرداب را می گویم .خانه ات را میگویم. پناهم را می گویم. حریمت را می گویم . هرم داغ نفسهایم را می گویم. آه دلت را می گویم ،که هیهات اگر زبانه کشد . هیهات اگر به دامن ابلیس های این سرزمین برسد ، که خاکسترشان هم به باد نخواهد رسید.
    خانه تان ویران باد که آواره کردید گل خانه ی چشم های شیعه را .
    سرگردان شود روزگارتان، که سرگردان مان پسندیدید .
    قرا از دلتان دور باد که نفهمیدید قرار بی قراری هایمان را ، در تکیه به درو دیوار این خانه ، این حرم . این پناه.
    من در میان خانه ها به خانه های لیلی مرور می کنم. این دیوار و آن دیوار (آنها) را می بوسم، دوستی و محبّت خانه ها دل مرا نبرده، بلکه دوستی آن افرادی که در آن خانه ها ساکن بوده است، دل مرا برده است.








    امضاء


  5. تشكرها 2


  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    عضو كوشا
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    115
    نوشته
    202
    تشکر
    1,712
    مورد تشکر
    1,051 در 224
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    بسم الرب المهدي و بسم الرب المنتظر


    از پروانه خواستم, راز سخن گفتن با گلها را برايم بگويد. پاسخ داد: سخن گفتن با گلها به چه کارت ايد؟

    گفتم: سراغ گلي را مي جويم. مي شناسي اش؟؟؟ گفت: کدامين گل تو را اينچنين بي تب و تاب کرده است؟

    گفتم: به دنبال زيباترينم. گفت: گل سرخ را مي گويي؟

    گفتم: سرخ تر از ان سراغ ندارم. گفت: به عطر کدامين گل شبيه است؟

    گفتم: خوشتر از ان بوي ديگري نمي شناسم. گفت: از ياس مي گويي؟



    گفتم: سپيد تر از ان نيز نمي دانم. گفت: در کدامين گلستان مي رويد؟



    گفتم: در ان صحرا گلستاني که از شرم ديدگانش هيچ گل ديگري نمي رويد.



    به ناگاه ديدم پروانه, بي تاب تر از من ناارامي مي کند......... از اين گل و ان بوته,

    گفت: اسمش چيست که اينگونه از ادميان دل برده است؟ گفتم به زيبايي نامش نديدم.

    گل نرگس را مي گويم. مي شناسي اش؟؟؟ به ناگاه ديدم پروانه,

    بالهايش به روشني شمع مي درخشيد. گويي شعله از درون,

    توان رفتن نداشت... به سختي خود را به روي باد نشاند و از مقابل ديدگانم دور شد.......

    اري.... او گل نرگس را يافته بود. شراره هاي وجودش خبر از ان گل زيبا مي داد........

    اينک دوباره من ماندم و اين نام اشنا و غريب.......
    در صحراهاي غربت, تا ادينه اي ديگر, به انتظار نشسته ام,
    تا شايد به همراه پروانه اي, به ديار اشنايت قدم گذارم.......







    امضاء


  7. تشكرها 2


  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    عضو كوشا
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    115
    نوشته
    202
    تشکر
    1,712
    مورد تشکر
    1,051 در 224
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    بيا بيا که دل عاشقان برفت از دست................................بيا بيا که چه بسيار غم به دل نشست


    بيا که فصل دراز خزان و غم تا کي................................بکش تو از دل محبوب تيرها با شست


    امام صادق فرمود:


    قائم ما که بر کعبه تکيه کند ميگويد:


    چه خوش باشد که بعد از انتظاري......به اميدي رسند اميدواران


    جمــال الـله شـود از غيـب طـــالع......پديدار آيـد انـدر بزم ياران


    همــي گويـد منــم آدم منــــــم نوح......خليــــل داورم قربان جانان


    منـم موســي منم عيســي با مريـم......منــم پيـــغمبر اخر زمانـــان


    منــم مولا علـــي شاه ولايـــــت...... منم سبطين وهريک ازامامان


    از اغاز بشريت به وجود و ظهور مصلح کل ومنجي جهان بشريت، از زمان پيغمبران بزرگ و در کتابهاي اسماني بشارت داده شده است


    ((در زبور بعد از ذکر تورات نوشتيم،بندگان شايسته ام ،وارث حکومت سراسر زمين خواهد شد))

    مهدي ما در سحر جمعه نيمه شعبان سال 255 در سامرا متولد شد

    حضرت حکيمه خواهر امام هادي (ع) در ادامه ماجراي ولادت اقا چنين ميگويد: نوري را مشاهده کردم ديده ام را خيره کرد مهدي را ديدم که رو به قبله سجده کرده سپس دستش را بلند کرده و ميگويد:

    به يکتايي خداوند گواهي ميدهم ،و گواهي ميدهم که جدم پيامبر رسول خداست وپدرم امير مومنان است .سپس هر يک از امامان را شمرد تا به خود رسيد و پس از خواندن اياتي از قران ،زبور و انجيل اين ايه را خواند:


    ((ما ميخواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم ،و انان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم - و حکومتشان را در زمين پا برجا سازيم ،و به فرعون و هامان و لشگريانش انچه را از انها "بني اسراييل" بيم داشتند نشان دهيم"قصص/5و6"))


    بر اساس روايات حضرت مهدي (ع) داراي نامها و القاب زيادي است


    او مهدي است چرا که او به سوي حق و عدالت اشکار و نهان ،هدايت ميشود


    او قائم است زيرا به بزرگترين قيام در تاريخ بشريت دست ميزند.قيامي که سراسر ان عدالت و حق و خداپرستي است


    اومنتظر است زيرا که مردم همواره در انتظار ظهورش هستند


    اوصاحب الامر است زيرا که او امام بر حقي است که اطاعتش به عنوان ولي امر مطابق ايه "59 نسا"واجب است

    اوحجت است زيرا حجت خداوند بر جهانيان ميباشد و خداوند به وسيله او حجت را برجهانيان تمام کرد

    اوبقيه الله است چرا که باقيمانده و عصاره ماندگار پيامبران و امامان و اولياي خداست

    اومنتقم است چرا که انتقام خون حسين(ع) و مظلومان را از ستمگران خواهد گرفت


    امضاء


  9. تشكرها 2


  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    عضو كوشا
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    115
    نوشته
    202
    تشکر
    1,712
    مورد تشکر
    1,051 در 224
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    آه ای خلیج تبدارمهمانسرای نمدار
    ای کوچه قدیمیای چشمهای غمدار

    ای کوچه خاطراتمهد نزول ابیات
    ای گلشن غمزدهچرا می بارن چشات؟

    ای سینه پر از تبای خون چکیده از لب
    ای گویای خاموشغم ها تو کن فراموش

    ای دستهای بی تابای چشمهای پر آب
    با درد های بسیارنرو به رویای خواب

    ای فصل تازه غمای موسم پر از هم
    ای دور از محبتیونس به دریای غم

    ای شکوه رهاییای گوشه جدایی
    ای درد پوش پر درد به من بگو کجایی؟

    ای چشمهای نالانای پوشیده از عریان
    ای خیس تر ز بارانای در فراق یاران

    اینجا برای مردممیخونم از غم و درد
    شاید بشه دوبارهدل بشه بی هم و درد

    شاید بشه دوبارهبازم بارون بباره
    تو کوچه دل مناسم تو رو بیاره

    ای با خبر ز دردمبگو که من چه کردم؟
    از همه من دل بریدمتا دل و پیدا کردم

    بگو مگه ستارهرنگای دیگه داره؟
    بگو مگه دل منجز تو دوایی داره؟

    چرا رفتی ز پیشم؟دارم دیوونه میشم
    من و تنهام گذاشتیدارم خموده میشم

    می گم خدا خدایابرس به داد قلبم
    نمیتونم بمونم با قلب پر ز دردم

    دیگه تو یاد شبهاماسمت نمیره از یاد
    اسم قشنگ تو بازمیپیچه باز توی باد

    رویای با تو بودنمثل چشمه زلاله
    به رویاهام نگاه کنمثل چشات زلاله

    کمونی تر ز ماهمدلم پر از آتیشه
    غصهء بی تو بودنبرام عین آتیشه

    تو سر سرای قلبماسم تو رو نوشتم
    میخوام بدونی که توموندنی ای تو قلبمچ

    دلم سرای دردهاین ناله یه مرده
    همون که با دیدنتواست شده یه برده

    ای تو گل بهارمبی توئه دل زارم
    داد میزنه دل منبیا گل بهارم

    بیا به پیش من بازدلم داره میگیره
    بهونه چشاتوچشام داره میگیره

    باز یه دل شکستهیه گوشه ای نشسته
    بازم یه قلب تبدارتنها بازم نشسته

    باز تو خیال و رویاسپر از غما و درداس
    بازم میون مردماین دل تنهای تنهاست

    بازم صدای گریه اشبه گوش من میرسه
    میگه تنهای تنهاستکی مرگ من میرسه؟

    باز دلش و شیکوندنبازم که خیسه چشماش
    از دست فاصله هاخون میریزن ز چشماش

    کی غمشو میبینه؟کی درداشو میدونه؟
    کدوم قلندر شبراز اونو میدونه؟

    عینم فدای مادرت سلام الله علیها
    قلبم تپان...پر تب زبان

    قالی تعال ... بحیدرک علیه السلام
    رب و اله العاشقین

    حب و دلیل مطلعین
    یا منجی الکل الامور

    قالی تعال بالعالمین
    صاحب عزای کربلا

    یا صاحب هم و بلا
    فخر اله ... ابن الکمان علیه السلام

    قالی تعال بالمصطفی صلوات الله علیه و آله و سلم
    یا شاهد کل شهودیا مطلع کل طلوع

    سعی و صفا...حق منا
    قالی تعال بالمجتبی علیه السلام
    عشق و وفای فاطمه سلام الله علیها

    صبر و صفای کامله
    شد حجت ابن العسگری

    عجل الله تعالی فرجه الشریف
    مولا تعال مولا تعال





    امضاء


  11. تشكرها 2


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi