نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: ▌ღ •:*¨`*:•. ღ▌ عینکی برای قدر شناسی ▌ღ •:*¨`*:•. ღ▌

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    ghalb. ▌ღ •:*¨`*:•. ღ▌ عینکی برای قدر شناسی ▌ღ •:*¨`*:•. ღ▌



    عينکي براي قدرشناسي!


    از دريافت آن هديه عجيب و استثنايي بيشتر از دو سه ماه نمي گذرد؛ هديه اي که نگاه مرا به زندگي کاملا عوض کرد. دوستي آن را در يک بسته بندي زيبا به من داد و گفت: «عينک جادويي مبارکت باشد!» فکر کردم شوخي مي کند. عينک را گرفتم و تشکر کردم. حتي وقتي آن را به چشم زدم هيچ چيز عجيب و غريبي در آن پيدا نکردم. دوستم گفت: «بايد چند ساعت با آن به اطراف نگاه کني، آن هم به آدم ها، آن وقت خودت مي فهمي چرا عجيب و جادويي است...» ، اين را گفت و از من جدا شد.

    من آن را به چشم زدم و از خانه خارج شدم. در دقايق اول متوجه چيز غيرعادي و عجيبي نشدم، اما بالاخره خاصيت جادويي عينک نمايان شد و من در خيابان با کمال تعجب ديدم از سمت چپ بدن زني که دست دختر پنج، شش ساله اش را در دست داشت چيزي شبيه به يک رشته نوراني، به سمت راست بدن دخترش وصل شده است! اول خيال کردم اشتباه مي بينم. عينک را درآوردم و شعاع نوراني ناپديد شد و وقتي آن را دوباره به چشم زدم، باز هم همان شعاع طلايي رنگ ظاهر شد.

    اين شعاع، علامت چه بود؟ نمي دانستم، اما مدت زيادي طول نکشيد تا بفهمم شعاع طلايي رنگ ميان دو نفر علامت اين است که آنها همديگر را واقعا دوست دارند.

    در تمام روزهايي که عينک را به چشم مي زدم و با آن به مشاهده مردم مشغول مي شدم، چيزي که برايم عجيب بود، اين بود که ديدن شعاع به اين پررنگي به ندرت اتفاق مي افتاد، چون بيشتر شعاع هايي که مي ديدم ضعيف و کم رنگ بودند...

    بعدش، همان اتفاقي افتاد که حتما مي توانيد حدسش را بزنيد؛ تصميم گرفتم عينک را روي خودم امتحان کنم! آن را به چشم زدم و جداگانه از تک تک اطرافيانم درخواست کردم با من به جلوي آيينه بيايند. آنها از درخواست من متعجب مي شدند، اما با اين وجود همکاري مي کردند. واقعا عجيب و در آن زمان برايم دردناک بود. هيچ شعاعي، بله هيچ شعاعي بين من و آنها وجود نداشت!! حتي شعاع ضعيفي هم به چشم نمي خورد!

    اما آيا واقعا هيچ علاقه يا عشقي که حقيقي باشد، بين من و اطرافيانم وجود نداشت؟ آيا تصور من از کيفيت ارتباطم با ديگران، در تمام اين سال ها کاملا غلط بود؟ لحظاتي که گمان مي کردم، عشق ورزيده يا دوست داشته ام يا رشته هاي عميق دوستي، من و فرد ديگري را به هم پيوند داده، همه توهماتي بيش نبودند؟ يا شايد هم عينک، خاصيت جادويي اش را جلوي آينه از دست داده بود؟

    من اين سوالات را بارها و بارها از خود پرسيدم. واقعا شوکه شده بودم... حتي وقتي توانستم افکار را جمع و منظم کنم، باز هم ترديد عميقي نسبت به احساس خودم درباره ديگران و بالعکس، احساس ديگران درباه خود من، برايم باقي ماند. خيلي فکر کردم و بالاخره آخرين نتيجه اي که گرفتم اين بود: احتمالا هرگز معناي حقيقي دوست داشتن و دوست داشته شدن را نفهميده ام!

    نتيجه اي که البته دردناک بود، طي چند روز که انگار چند ماه طول کشيد، سوالات ديگري هم ذهنم را اشغال کرد: وقتي دوست داشتني در کار نباشد فايده زنده بودن و زندگي کردنم چيست؟!

    آنچه تاکنون آن را عشق و محبت تصور مي کردم، در حقيقت چه بود؟ وابستگي؟ نياز؟ نياز ديگران به من و وابستگي من به ديگران؟ گرچه هنوز دل به اين خوش داشتم که شايد اشکال، از عملکرد عينک در جلوي آينه است، اما سعي کردم بيشتر عمق حس خودم را بررسي کنم. واقعيت تلخي بود، اما واقعا معناي عشق حقيقي را نمي دانستم و از عشق جز چند شعار و جملاتي کليشه اي چيزي بلد نبودم.






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكرها 5

    مدير اجرايي (13-03-2012), نرگس منتظر (12-03-2012), شهیده (14-03-2012), شهاب منتظر (11-03-2012)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    چند روز در اين افکار دست و پا زدم، حال عجيب و گيج کننده و حتي دردناکي بود، درست مثل آن بود که توفاني وحشتناک بر سرزمين وجود من فرود آمده باشد، توفاني که خيلي چيزها را در درون من شکست يا فروريخت... سرانجام توفان به پايان رسيد و آرامش حکمفرما شد.

    در اينجا در پي توضيح يا بررسي آنچه بر من گذشت، و بيشتر دروني هم بود نيستم، چون اين تجربه، تجربه اي است کاملا شخصي که هم توضيح آن مثل هر تجربه دروني ديگر سخت است و هم اينکه براي هر کس ممکن است به شکلي متفاوت به تجربه درآيد، بلکه بيشتر قصد دارم به نتيجه آن اشاره کنم که درک جديدي از واقعيت موجود به دست مي دهد.

    اولش احساس شخص بيماري را داشتم که دوران نقاهت را مي گذراند، اما به تدريج احساس جديدي به سراغم آمد. حسي شبيه به آزاد و رها شدن؛ احساس عميقي از بودن. بودن بدون اين که به چيزي دلبسته يا وابسته باشم؛ بي احساس عشق يا تنفري!فقط چيزي در عمق وجودم که گاه به دلم چنگ مي انداخت و من اوايل، معناي چنگ انداختنش را نمي فهميدم.

    باز هم چند روز گذشت تا اين بذر جديد سر از خاک وجودم بيرون آورد. احساسي جديد که با نگاه کردنم به هر کس يا هر چيز، جان تازه اي مي گرفت و تشديد مي شد. احساسي که البته عشق نبود و شايد شبيه به قدرشناسي بود، نوعي قدرشناسي شديد نسبت به همه چيز، همه چيزهايي که در اطرافمان هستند و بي ادعا و بدون سر و صدا به ما خدمت مي کنند و اسباب زنده ماندن و رشد کردن، بودن و ماندن مان را فراهم مي آورند، حتي به چيزهايي که حضورشان چنان بديهي شده که ديگر به حساب نمي آيند.

    قدرشناسي نسبت به کوه، به درخت، به تمام کارگرهاي شهر که خانه هايمان را مي سازند. به همه اطرافيان، همه کساني که در کنارمان هستند، حتي به ديواره هاي خانه ام که مرا در پناه خود نگه مي دارند.

    قدرشناسي نسبت به همه آنهايي که نتيجه زحمت شان به صورت غيرمستقيم به ما مي رسد با آنهايي که بي چشمداشت و بي شائبه، ما را راهنمايي مي کنند تا زندگي بهتري داشته باشيم، دوست هايي که بي آنکه ما را بشناسند هر روز دستمان را مي گيرند و کاري را که از دستشان برمي آيد، هر چند به ظاهر اندک، به ما و به تمام دنيا تقديم مي کنند.

    نه براي آنکه از آنها تشکر کنيم يا دوستشان بداريم، فقط براي آنکه وظيفه و ماموريت شان را در کل هستي به انجام رسانده باشند و براي آنکه بودنشان محقق شود و نقش خود را در داستان آفرينش، به تمامي ايفا کنند، همانطور که خورشيد بي چشمداشت طلوع مي کند. درختان بي هيچ توقعي ميوه مي دهند؛ زمين مي چرخد و ستارگان مي درخشند...

    اگر عينکي بود که مي شد از پشت شيشه هاي آن، رشته هاي نامرئي همه کمک هاي بي پايان موجودات و مخلوقات به يکديگر را مرئي کرد و ديد، دنيا از وراي آن مبدل به شبکه اي نوراني از رشته هايي مي شد که همه کس و همه چيز را بي هيچ ادعايي به هم پيوند داده اند... اما عينک جادويي من، فقط رشته هاي نازک يا ضخيم تر عشق را نشان مي داد...

    از خودم پرسيدم به راستي آيا عشق همان قدرشناسي نيست؟ نمي دانم. احتمالا معناي عشق وسيع تر و عميق تر است، اما اينک خدا را هزار بار شکر مي کنم از برکت آن عينک جادويي، جلوه يا زاويه اي از عشق را به تجربه درآورده ام که برايم ملموس و فهميدني است، بدون آنکه در بند جملات تکراري در اطراف عشق، يا مفاهيمي که درک روشني از آنها ندارم باقي بمانم...

    عينک جادويي را بدون آنکه دوباره استفاده کنم، در بسته بندي زيبايش قرار دادم. ديگر نيازي به آن ندارم. از سر قدرشناسي، من هم آن را به کسي که واقعا بدان نياز دارد هديه خواهم داد، کسي که نياز دارد جلوه اي ديگر از عشق را بفهمد و به تجربه درآورد.

    منبع: ماهنامه دنياي زنان شماره71





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. تشكرها 6

    مدير اجرايي (11-03-2012), نرگس منتظر (12-03-2012), ال یاسین (11-03-2012), شهیده (14-03-2012), شهاب منتظر (11-03-2012)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    1852
    نوشته
    1,543
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    السلام علیک یا بقیه الله
    تشکر
    4,053
    مورد تشکر
    5,372 در 1,364
    وبلاگ
    3
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    سلام علیکم ؛

    متاسفانه برخی انسان ها اصلا قدرشناس نیستند .
    هر چه هم به انان توجه می شود ، کمک داده می شود باز هم گلایه و شکایت دارند .

    حتی برخی در برابر خدمات ونعمی که به آنان داده می شود نه تنها تشکر نمی کنند بلکه می گویند مگر چکار برام انجام دادی ،‌یا می گویند هر چه بود وظیفه ات بوده است .

    این افراد نمی دانند که خدا این اخلاق را مذمت کرده به گونه ای که فرموده است : من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق کسی که شکر مخلوقات خدارا بجا نیاورد شکر معبود را بجا نخواهد آورد

    و نیز به اهمیت قدرشناسی هم پی نبردند :‌ لئن شکرتم لازیدنکم ( که شکر نعمت ،‌ نعمتت افزون کند )

    و به تاثیرات روحی و روانی شکر گزاری بر شخص مخاطب و پیشبرد اموری که به نفع شخص اوست هم مطلع نمی باشند .

    انسان های قدرنشناس به نوعی تکبر و خود برتر بینی مبتلا می باشند .

    این در حالی است که در روایات متعدد اسلامی آمده هر کس برای شما کار نیکی انجام داد شما با بهتر از ان عمل جبرانش کن و اگر نمی توانی به مثل آن و اگر این هم نمی توانی لااقل با زبان تشکر کن.

    انشالله که خداوند توفیق شکر گزاری و قدردرانی از خود و مخلوقاتش را به ما عنایت بفرماید .
    امین یا رب العالمین

  7. تشكرها 4

    مدير اجرايي (13-03-2012), نرگس منتظر (12-03-2012), شهیده (14-03-2012)

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi