صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14

موضوع: اثبات روح برای یک فرد کافر

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2479
    نوشته
    929
    تشکر
    1,108
    مورد تشکر
    4,595 در 919
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض اثبات روح برای یک فرد کافر

    نکته اول:

    تا آنجا كه تاريخ علم و دانش بشرى نشان مى‏ دهد، مسأله روح و ساختمان و ويژگى‏هاى اسرار آميزش، همواره مورد توجه دانشمندان بوده است، و هر دانشمندى به سهم خود، كوشيده است تا به محيط اسرار آميز روح گام بگذارد.

    نکته دوم:

    در اين كه: انسان با سنگ و چوب بى روح فرق دارد، شكّى نيست؛ زيرا ما به خوبى احساس مى‏كنيم كه با موجودات بى جان و حتى با گياهان تفاوت داريم، ما مى‏ فهميم، تصور مى‏ كنيم، تصميم مى‏ گيريم، اراده داريم، عشق مى‏ ورزيم، متنفر مى‏ شويم، ولى گياهان و سنگ‏ ها هيچ يك از اين احساسات را ندارند، بنابراين، ميان ما و آنها يك تفاوت اصولى وجود دارد، و آن داشتن روح انسانى است ...

    نکته سوم:

    نه مادى‏ ها و نه هيچ دسته ای ديگر، هرگز منكر اصل وجود «روح» و «روان نيستند و به همين دليل، همه آنها روان‏ شناسى (پسيكولوژى) و روانكاوى (پسيكاناليزم) را به عنوان يك علم مثبت مى‏ شناسند، اين دو علم گر چه تقريباً از جهاتى مراحل طفوليت خود را طى مى‏ كنند، ولى به هر حال از علومى هستند كه در دانشگاه‏هاى بزرگ دنيا به وسيله استادان و دانش ‏پژوهان تعقيب مى‏ شوند و همانطور كه خواهيم ديد، «روان» و «روح» دو حقيقت جداى از هم نيستند

    نکته چهارم:

    وحدت شخصیت

    دليل ديگرى كه براى استقلال روح مى‏ توان ذكر كرد، مسأله «وحدت شخصيت» در طول عمر آدمى است.

    توضيح اين كه: ما در هر چيز، شك و ترديد داشته باشيم در اين موضوع ترديدى نداريم كه «وجود داريم مى‏توانيم بگوئيم: «من هستم» و در هستى خود ترديد ندارم، و علم من به وجود خودم به اصطلاح «علم حضورى» است، نه «علم حصولى» يعنى من پيش خود حاضرم و از خودم جدا نيستم اين از يكسو

    از سوى ديگر، اين «من»، از آغاز تا پايان عمر يك واحد بيشتر نيست «من امروز» همان «من ديروز» همان «من بيست سال قبل» مى‏ باشد من از كودكى تاكنون يك نفر بيشتر نبودم، من همان شخصى هستم كه بوده‏ام و تا آخر عمر نيز همين شخص هستم، نه شخص ديگر، البته، درس خوانده‏ام، با سواد شده‏ام، تكامل يافته‏ ام، و باز هم خواهم يافت، ولى يك آدم ديگر نشده‏ام، و به همين دليل، همه مردم از آغاز تا پايان عمر، مرا يك آدم مى‏ شناسند، يك نام دارم يك شناسنامه دارم و ...

    اكنون حساب كنيم و ببينيم: اين موجود واحدى كه سراسر عمر ما را پوشانده، چيست؟ آيا ذرات و سلول‏هاى بدن ما و يا مجموعه سلول‏هاى مغزى و فعل و انفعالات آن است؟

    بنابراين، يك آدم هفتاد ساله احتمالًا ده بار تمام اجزاى بدن او عوض شده است، روى اين حساب، اگر همانند مادى‏ ها انسان را همان جسم و دستگاه‏هاى مغزى، عصبى و خواص فيزيكوشيميائى آن بدانيم بايد اين «من» در 70 سال ده بار عوض شده باشد، و آن شخص سابق نباشد، در حالى كه، هيچ وجدانى اين سخن را نخواهد پذيرفت.

    از اينجا روشن مى‏ شود: غير از اجزاى مادى، يك حقيقت واحد ثابت در سراسر عمر، وجود دارد كه همانند اجزاى مادى تعويض نمى‏ شود، اساس وجود، را، همان تشكيل مى‏دهد و عامل وحدت شخصيت ما، همان است.


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    با سلام
    به نظر من توضیحات داده شده برای اثبات روح کافی نیست. علاوه بر اینکه مادیون کلا منکر روح هستند و همه مسائل مربوط به روح را به فعالیتهای مغزی ربط میدهند.
    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم



  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    کارشناس افتخاری سایت
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2479
    نوشته
    929
    تشکر
    1,108
    مورد تشکر
    4,595 در 919
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط سابحات نمایش پست ها
    با سلام
    به نظر من توضیحات داده شده برای اثبات روح کافی نیست. علاوه بر اینکه مادیون کلا منکر روح هستند و همه مسائل مربوط به روح را به فعالیتهای مغزی ربط میدهند.
    فکر کنم یک بار دیگر متن بالا را کامل بخوانید

    ضمن این که:

    چیزی که از نظر علمی ثابت شده است,تغییر سلول های بدن در طول هفت یا هشت سال است ,یعنی سلول های بدن در مدت هفت تا هشت سال بتدریج از کار می افتد و سلول های جدید جایگزین می شود

    حتی سلولهای مغزی همین طور است، ولی با این تغییرات، انسان حتی با گذشت 10 سال یا بیشتر (با وجود تغییرات مختلفی در بدن) خود را همان انسان ده سال قبل می داند

    ببینید حتی اگر قاتلی 20 سال پیش یک نفر را کشته باشد,(با وجود این همه تغییرات در بدن خود)ولی باز حقیقت من در وجود او ثابت است, و این حقیقت من,همان روح اوست

    اگر مغز مادی انسان را زیر دقیق ترین دستگاه های پیشرفته قرار دهند آیا می تواند خاطرات انسان را که در ذهن ثبت شده است به یاد آورد. پس در این صورت جايگاه عکس ها و خاطرات انسان در ماورای مغز انسان(روح) است

    مادّى‏ ها اعتقاد دارند که,تصاویری که در ذهن ثبت شده است مربوط به آثار فيزيكى و شيميايى مغز است؛ ولى آيا مى‏توان این را پذیرفت که در سلول مغزی به این کوچکی,این همه تصویر ثبت شده باشد؟ پس یک انسان عاقل باید بپذیرد که,حقیقتی باید وجود داشته باشد که,تمام خاطرات و تصاویر را در خود جای دهد


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    من متن بالا رو کامل خوندم. درمورد " من " هر انسان که با از بین رفتن مکرر سلولهاش در طی زندگی اثبات میشه هم حرفی ندارم.

    ولی این دلیل قانع کننده نیست.

    اگر صحیح بود پس باید ژنها هم با از بین رفتن سلولها نابود میشدند و صفات ژنتیکی هم مرتبا تغییر میکرد. در نتیجه به سادگی میتوان گفت " آگاهی به من بودن " هم چیزی هست که مانند دیگر اطلاعات حفظ میشه . پس اگر کسی نخواد این دلیل رو قبول کنه نمیشه بهش ایراد گرفت.

    روح چیزی هست که تا آدم ایمان نیاره سخت میتونه قبولش کنه. پس نیازی به اثبات نداره چون ایمان آوردن هم برمیگرده به اعمال خود شخص و اینکه تعقل کند یا نه...

    اما حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه خطبه 163 یکی از نشانه های وجود روح را مرگ میدانند. به این ترتیب که هر کجا که روح است مرگ هم هست.

    خداوند بر خود قرار داده که هیچ جسمی از اجسامی که روح را در آنها قرار داده است حرکت نکند مگر اینکه مرگ را هم موعد آنها قرار داده است
    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم



  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ناگفته نماند اگر کفار منکر روح میشوند به اینخاطر نیست که دلیلی بر وجودش پیدا نکردند بلکه به همان دلیلی هست که منکر خدا میشوند

    در حقیقت به این روش علتی برای تکذیبهایشان میتراشند. اما اون افرادی هم از ایشان که عنادی ندارند وجود روح را تایید میکنند
    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم



  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ......................
    ویرایش توسط سابحات : 21-08-2013 در ساعت 16:42 دلیل: انصراف
    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم


  8. تشكر


  9. Top | #7

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    July 2011
    شماره عضویت
    1584
    نوشته
    330
    تشکر
    822
    مورد تشکر
    1,527 در 322
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط سابحات نمایش پست ها
    این دلیلتان هم کلا غلط هست. اگر اینطور باشه این روحه که آلزایمر میگره نه مغز
    سلام علیکم. اتفاقا خود آلزایمر حرف شما رو نقص میکند.
    اگر شخصی بعد از آلزایمر خوب شود نشانه چیست؟ روح حالش خوب شده است؟
    یا اگر کسی تا آخر عمرش این اطلاعات یادش نیاید (بر اثر آلزایمر یا هر چیز دیگری) نشانه این است که این اطلاعات در روح پاک شده است؟

    حالا ماجرا را از طرف دیگر آن ببینیم:

    اگر شخصی که آلزایمر دارد خوب شود اطلاعات بازیابی شده از کجا آمده است؟ از مغز یا از روح؟
    اگر بگوییم مغز باشد که سلول ها در حال عوض شدن هستند و در طول طی مدت زمان درمان قطعا چندین بار سلول ها عوض شده اند و سلول ها جدیدی تولید شده اند.
    پس این اطلاعات از کجا بازیابی شده اند؟

    این جا معلوم میشود روح آلزایمر نگرفته است بلکه مربوط به ماده است که رابط بین روح و مغز دچار نقص شده است (بیماری آلزایمر یا هر چیز دیگری) .
    در واقع به نظر میرسد آلزایمر ،مغز یا یکی از اندام های بدن که پل ارتباطی با روح است را مختل میکند و در نتیجه این جسم است که خودش را نمیتواند در شرایط ایده آل نگه دارد و کم میاورد.
    امضاء
    یَومٌ عَلی صَدر المصطفی...

    حسین جان ، روزی جات رو سینه ی پیغمبر بود...


  10. Top | #8

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    .................................................. ..........................
    ویرایش توسط سابحات : 21-08-2013 در ساعت 16:40 دلیل: انصراف
    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم


  11. Top | #9

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    July 2011
    شماره عضویت
    1584
    نوشته
    330
    تشکر
    822
    مورد تشکر
    1,527 در 322
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط سابحات نمایش پست ها
    من متن بالا رو کامل خوندم. درمورد " من " هر انسان که با از بین رفتن مکرر سلولهاش در طی زندگی اثبات میشه هم حرفی ندارم.

    ولی این دلیل قانع کننده نیست.

    اگر صحیح بود پس باید ژنها هم با از بین رفتن سلولها نابود میشدند و صفات ژنتیکی هم مرتبا تغییر میکرد.
    در نتیجه به سادگی میتوان گفت " آگاهی به من بودن " هم چیزی هست که مانند دیگر اطلاعات حفظ میشه . پس اگر کسی نخواد این دلیل رو قبول کنه نمیشه بهش ایراد گرفت.
    سلام علیکم.

    ژن ها هم دچار تغییر میشوند. ژنها در هسته ي سلول قرار دارند؛ لذا وقتي خود سلول از بين مي رود، ژنهاي درون آن نيز از بدن دفع مي شوند. ژنها هم عوض مي شوند. مثل آن است كه شما از روي يك نقّاشي يك نقّاشي ديگري درست شبيه آن بكشيد و نقّاشي نخست را بسوزانيد. در اينجا به ظاهر آن نقّاشي اوّلي باقي است ولي در واقع آن اوّلي از بين رفته و دومي كه شبيه اوست جايش را گرفته است.

    ژنها ربطي به من بودن من ندارند، اين است كه با مهندسي ژنتيك مي توان از يك جنس مؤنّث، شبيه سازي كرد؛ يعني يكي از سلولهاي بنيادي زن را مي گيرند و با انجام كارهايي روي آن، آن را تبديل به اسپرم يا چيزي شبيه به اسپرم مي كنند و با تخمك همان زن لقاح مي دهند و در رحم همان زن قرار مي دهند. بعد از مدّتي فرزندي مونّث به دنيا مي آيد كه از نظر ژنتيكي صد در صد مثل مادرش است؛ امّا فردي ديگر است با من اختصاصي خودش.

    من بودن من، ريشه در ژنهاي من ندارد در این صورت فرزندان شبيه سازي شده، بايد احساس من مستقلّ نمي كردند؛ در حالي كه عملاً مي بينيم كه اينها كاملاً من مستقلّ دارند؛ نه آنكه دو بدن باشند با يك من. ( مثال دیگر دو قلو ها میباشند)


    برداشت از سایت پرسمان
    امضاء
    یَومٌ عَلی صَدر المصطفی...

    حسین جان ، روزی جات رو سینه ی پیغمبر بود...


  12. Top | #10

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    November 2010
    شماره عضویت
    873
    نوشته
    4,037
    تشکر
    9,324
    مورد تشکر
    9,396 در 3,226
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط قیام نمایش پست ها
    سلام علیکم.

    ژن ها هم دچار تغییر میشوند. ژنها در هسته ي سلول قرار دارند؛ لذا وقتي خود سلول از بين مي رود، ژنهاي درون آن نيز از بدن دفع مي شوند. ژنها هم عوض مي شوند. مثل آن است كه شما از روي يك نقّاشي يك نقّاشي ديگري درست شبيه آن بكشيد و نقّاشي نخست را بسوزانيد. در اينجا به ظاهر آن نقّاشي اوّلي باقي است ولي در واقع آن اوّلي از بين رفته و دومي كه شبيه اوست جايش را گرفته است.

    ژنها ربطي به من بودن من ندارند، اين است كه با مهندسي ژنتيك مي توان از يك جنس مؤنّث، شبيه سازي كرد؛ يعني يكي از سلولهاي بنيادي زن را مي گيرند و با انجام كارهايي روي آن، آن را تبديل به اسپرم يا چيزي شبيه به اسپرم مي كنند و با تخمك همان زن لقاح مي دهند و در رحم همان زن قرار مي دهند. بعد از مدّتي فرزندي مونّث به دنيا مي آيد كه از نظر ژنتيكي صد در صد مثل مادرش است؛ امّا فردي ديگر است با من اختصاصي خودش.

    من بودن من، ريشه در ژنهاي من ندارد در این صورت فرزندان شبيه سازي شده، بايد احساس من مستقلّ نمي كردند؛ در حالي كه عملاً مي بينيم كه اينها كاملاً من مستقلّ دارند؛ نه آنكه دو بدن باشند با يك من. ( مثال دیگر دو قلو ها میباشند)


    برداشت از سایت پرسمان

    سلام به شما و تشکر بابت اینکه زحمت کشیدید و به صحبت بنده پاسخ دادید.

    ما که نگفتیم من بودن هر انسانی تنها ریشه در ژنهاش داره .

    نه اتفاق من هر انسانی برمیگرده به روح و جسمش هردو با هم. ( برخلاف اینکه آن را تنها به روح نسبت میدهند)

    چون به هر حال تا جنین به یک مرحله ای از تکامل جسمانی نرسد امکان نداره که روح در کالبدش دمیده شود. اما اینکه میفرمایند ژنها هم از بین میروند، من که چنین چیزی رو رد نکردم و این مساله هم نمیتواند دلیلی برای از بین رفتن اطلاعاتی که احتمالا روی سلولهای خاکستری مغز ثبت شده باشد.

    چون میتوانیم چنین در نظر بگیریم همانطوری که قبل از سوزانده شدن، تصویر ژن مجددا تشکیل شده اطلاعات ذخیره شده از قبیل خاطرات هم به ژن جدید منتقل شده ...


    سوال:

    آیا فقط بزرگی و کوچکی مغز در منتقل کردن اطلاعات به روح موثر هست؟ و سلامت و مریضی روح در دریافت آن تاثیری ندارد؟


    فرمودین:

    نقل قول نوشته اصلی توسط قیام نمایش پست ها

    در واقع به نظر میرسد آلزایمر ،مغز یا یکی از اندام های بدن که پل ارتباطی با روح است را مختل میکند و در نتیجه این جسم است که خودش را نمیتواند در شرایط ایده آل نگه دارد و کم میاورد.


    سوال :

    لطفا توضیح بدید منظور از اینکه اندامهای بدن پل ارتباطی با روح هستند یعنی مثلا حس لامسه هم بوسیله روح درک میشود همینطور شنوایی و بویایی؟
    امضاء
    او منتظر ماست تا شرایط را برای ظهورش مهیا کنیم

    هر یک از ما در قبال خون هر مظلومی که در جهان بر زمین میریزد مسوولیم


  13. تشكرها 3


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi