عیب اقتصاد نئوکلاسیک که از (برابر فرض کردن روش شناسی اقتصاد با روش شناسی فیزیک و سایر علوم طبیعی) ناشی می شود، این است که تأکید می کند، یک روش عقلایی یا یکسان وجود دارد، که یک فرد در اقتصاد بی طرفانه و طبیعی رفتار کند. اما همان گونه که وارن ساموئلز اشاره می کند:
برای اقتصاددانان و برای سایر دانشمندان علوم اجتماعی، یک پرسش کلیدی اهمیت دارد، که با چه وسعت و با چه کیفیتی، معیار معرفت شناختی مناسب برای مطالعه واقعیت فیزیکی مربوط و یا مطلوب مطالعه انسان و جامعه، درنظر گرفته شود؟ این امر به این علت است که:
1 وجود انسان، احتمالاً یا با حداقل امکان، در حداقل وسعت دارای آزادی است.
2 اقتصاد یک محصول مصنوعی است، نه (مثل منظومه شمسی یا کهکشان راه شیری)، انسان در میان سایر چیزها.
3 وجود انسان می تواند، بر دانش اجتماعی اثر بگذارد و بنابراین هدف مطالعه را تغییر دهد، به این معنا که آگاهی از هدف مطالعه می تواند، از طریق نفوذ عمل و انتخاب انسان به هدف تأثیر بگذارد.(Samuels Warren J, P.1)
بطور مشابه فرانک نایت، تأکید می کند که جامعه انسانی بی شباهت به بازی انسانها نیست، برای مثال، بازی فوتبال یا پوکر هر کدام یک موضوع مصنوع انسان است و واقعیت مستقل پیشین نیست.(Ibid, p,20 (my Italic)) بنابراین برای هر جامعه فرمول بندی سیستم اقتصادی، اجتماعی متناسب با اهداف و ایدئولوژی مبتنی بر دانش خودش امکان پذیر است.