در طول قرون وسطی, در دولت شهرهای نظام فئودالی اروپا جوامع اقتصادی بسته و محدودی به وجود آمده بود که از سه طبقه دهقانان, سپاهیان و روحانیان تشکیل می شد.
نه تنها کلیسا قدرت و استقلال مالی داشت بلکه دانش و آموزش نیز در انحصار روحانیون کلیسا بود. افکار و نظریات اقتصادی اهل کلیسا ترکیبی از مفاهیم انجیل, حقوق مسیحیت, عقاید ارسطو و حقوق رومی بود, درباره موضوعاتی مثل نحوه کار بازار, قواعد بهره و ربا, نظریه ارزش و مزدها, قحطی و کمیابی کالا و انواع خواسته های آدمی بحث می کرد. (ekelund-1989)
از نظر روش شناسی علمی, در این دوره قواعد منطقی یا تجربی مورد توجه نبود بلکه نوعی روش قیاسی محض رواج داشت که متکی به گفته های گذشتگان کلیسا بود و در مباحثات علمی کلیسا, کسانی که به گفته مقالات عالیتر استفاده می کردند نظر غالب را داشتند. نتایج بحث ها و رساله ها اغلب جنبه اخلاقی و دستوری داشت و فاقد کیفیت مفاهیم تحلیلی و قضایای علمی مثبته بود.