قرآن، مبناى حركت تمدنى
پايه و بنيان هر عمل و كردار آدمى در جامعه، برگرفته از نظريههاى عميق و انديشههاى متفكران اجتماع و سياست مىباشد.تمدنهاى تحول آفرين و تاثيرگذار،همواره داراى زيرساختهاى فكرى ناشى از ژرفانديشى انديشهوران بوده است. جوامع رو به تكامل،در گذر زمان، از پشتوانههاى سنجيده و دقيق علمى برخوردار بودهاند.اين واقعيت انكارناپذير است كه هر گفتمانى به پشتوانهاى نياز دارد،تا پوينده و بالنده باشد، در غير اين صورت،به تعبير ميشل فوكو، «تسلط گفتمانى» آن تمدن، در اندك زمانى به پايان مىرسد و نظامهاى دانايى قوىتر به طور طبيعى و طبق شبكه علّى و معلولى هستى، برترى مىيابند و به عمر رقيبان خود پايان مىدهند.تمدنهاى بسيارى در تاريخ حيات بشرى به وجود آمدهاند و پس از زمانى رو به افول و انحطاط رفتهاند.از آن ميان، فراز و فرود و اوج و انحطاط تمدن اسلامى براى ما داراى اهميتى بيشتر است،تمدنى كه توانست چند قرن،بالنده و زاينده باشد،به رشد علمى در جهان يارى رساند و افقهاى ناگشوده بسيارى را به روى انديشمندان بگشايد.