صفحه 6 از 35 نخستنخست ... 234567891016 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 345

موضوع: عارفانه ها .... نغزترین اشعار و غزلیات عارفانه

  1. Top | #51

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض


    چو ازتو راستی ناید چو میزان
    نداری راستی و گشته حیران

    ز نیش کژدمت هم دل شده ریش
    از آن کاینجات آرد هر زمان نیش

    کمان بازوانت هیچ تیری
    نزد سوی نشانه چون اسیری

    جهانی همچو بز در عین کهسار
    فتاده از کمرها سرنگونسار

    چو دیوی این زمان در چه فتاده
    نمیدانی عجب ناگه فتاده

    چو ماهی اوفتادستی در این دم
    نمیدانی چه خواهد بد سرانجام

    نهٔ خورشید و گرهست این کمالت
    چو درگردی پدید آید زوالت

    نهٔ ماه و اگر بدر منیری
    چو پیش عقده افتادی بگیری

    زوالی هست هر چیزی در اینجا
    که پنهان میشوند اینجا ز پیدا

    چنین درماندهٔ چون حلقه بر در
    از این در گر تو هستی مرد مگذر

    از این درجوی کام خویش زنهار
    که ناگاهت مراد آید پدیدار

    از این در جوی دائم کامرانی
    که میبخشندت اسرار معانی

    از این درجوی بیشکی هستی دل
    که تا ناگه رسی در مستی دل

    از این در جوی راز سر تحقیق
    که تا بخشندت اینجاگاه توفیق

    از این در جوی وصل یار شیرین
    که ناگاهی ز تلخی عین شیرین

    بیابی ناگهانی زو آنچه خواهی
    نشین ایمن تو بر درگاه شاهی

    در این درگاه شو دائم مجاور
    تو این معنی یقین میدار باور

    بر این در ناگهی کامت برآید
    همت روزی شه اینجا رخ نماید

    شه اندر بارگاه تو نشسته
    برون دل وصال شاه بسته

    بعزّ آنگاه بینی ناگهان شاه
    زماهی اوفتی ناگاه بر ماه

    بکن خدمت بر این درگاه از دل
    که تا بگشایدت اینراه مشکل

    بکن تو خدمت و فرمان شه بر
    ز شاه آنگاه ای سالکت تو برخور

    بکن مر خدمت دل شاد میباش
    نشین فارغ ز کل آزاد میباش

    بکن خدمت که خدمتکار هرگز
    نماند نزد شه مسکین و عاجز

    بفرمان باش و فرمان ده پس آنگاه
    چو بخشد دُرّ و جوهر مر ترا شاه

    بفرمان باش و فرمان ده بهرکس
    ترا اندر میانه شاه مربس

    بفرمان باش دائم نزد جانان
    که تا دشوار گردد پیشت آسان

    بفرمان باش گر فرمان گذاری
    نیابد هر گدائی شهریاری

    چو فرمان نیست هرگز در دو عالم
    اگر فرمان بری نبود ترا غم

    ز نافرمانی شیطان بیندیش
    حجاب کبر را بردار از پیش

    ز نافرمانبران هم دور میباش
    پس آنگه در میان نور میباش

    هر آنکو برد فرمان داد فرمان
    کجا آن دوست دارد داد فرمان

    بفرمان خدا میکن سجودت
    از این معنی بیابی بود بودت

    به از فرمان چه باشد با اینت فرمان
    دوا زین باشد اینجا نزد جانان

    ترا از بهر فرمان آفریدند
    بدین کارت بدنیا آوریدند

    چو هم فرمان و هم فرمانبر اینجا
    نمود جمله گفتم باتو دانا

    اگر هستی چنین کز جانْ من و تو
    در این معنی ببر فرمان من و تو

    حقیقت چیست پیش اندیش بودن
    بر سلطان جان فرمانت بردن

    چگویم ای دل ار فرمان بری تو
    در آن حضرت ره آسان بری تو

    رهت نزدیک و نفست سخت دورست
    چو شیطان دائما او پر غرور است

    ترا تا نفس باشد در نهادت
    کجا زین بستگی باشد گشادت

    ترا تا نفس اینجاگه زبون کرد
    در اینجا گه دلت غرقاب خون کرد

    ترا تا نفس باشد آن نباشد
    ترا تا نفس در فرمان نباشد

    ز نفس سگ همه آزار بینی
    کجا هرگز دمی دلدار بینی

    ز نفست دائما جان در گداز است
    ولیکن عشق اینجاکار ساز است

    گذر کن یک زمان زین نفس مدبر
    سلامت نیست در این نفس کافر

    کجا آید سلیمانی از او هان
    که کافر باشد و همراز شیطان

    چرا در نفس خود خوار و اسیری
    وگرنه برتر از بدر منیری

    رها کن نفس فرمانش مبر هین
    زمن کن گوش این یک نکته تلقین

    رها کن نفس همراه نفس باش
    چو نفست رفت کل الله بس باش

    رها کن نفس تا سلطان شوی تو
    وگرنه در صفت شیطان شوی تو

    رها کن نفس تا دلدار گردی
    بکل شاید کز او بیزار گردی

    رها کن نفس تا اللّه باشی
    دمادم از خدا آگاه باشی

    چو تو آگاه باشی رازدارت
    کند با خویشتن ناگاه یارت

    ز نفست این همه تشویش و بیم است
    وگرنه ذات او سهل و سلیم است

    تو دوری کن از اونزدیک حق باش
    ز بهر آخرت تخمی همی پاش

    چو نفست کافراست او را مسلمان
    کن اینجاگاه بر فرمان یزدان

    از این کافر مسلمانی نیاید
    که از رهزن نگهبانی نیاید

    ترا تا نفس کافر در نهاد است
    تصوّرهای تو مانند بادست

    ولی جهدی کن اینجا تا بفرمان
    که تا او را کنی ناگه مسلمان

    نه سیّد گفت این کافر منش خَود
    مسلمان کردم اینجا تا نشد بد

    بدی نیکو توان کردن بتدریج
    که جدول هر زمان گردانیست برزیج

    بدی نیکو توان کردن ولیکن
    نباید بود از این نفس ایمن

    از او ایمن مباش و باش حاضر
    همیشه در خدا بگمار ناظر

    از او میخواه دائم حاجت اینجا
    که تا بخشد ترا مر راحت اینجا

    از این شیطان در اینجاگه بپرهیز
    تو همچون اولیا از هیچ مستیز

    اگر با تو کردی قوّت آغاز
    تو قوت کن بنفس خود دلت باز

    ولیکن همچو او مجهل مشوهان
    تو تسلیم و رضا آرش بفرمان

    وگر او قوّت ابلیس دارد
    بسی در هر صفت تلبیس دارد

    تو هم از قوّت رحمان برآور
    هزیمت دور از شیطان برآور

    هزیمت کن تو شیطان لعین را
    که تادیگر نیاید او کمین را

    از این ملعون بکن پرهیز و خوش باش
    مکن با او نشست و شاد دل باش

    عطار » جوهرالذات » دفتر اول

    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 07-03-2012 در ساعت 16:30
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكر



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #52

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    مسـت و لایعـقل گذشـتـم از در میخـانه دوش
    سـالکـی دیدم نشـسـتـه پـیش پـیر می فـروش

    گـشـتـه از دنـیـا و مـافـیهـا بـه کـلـی اخـتـیـار
    از پی یک جرعه می بـر بـاده داده عقل و هوش

    مطربـان افتاده بـی خود هر یکی بـر یک طرف
    از نفـیر آسـوده چـنگ و از فـغـان بـربـط خـمـوش

    شـمـع مـجـلـس ایـسـتـاده زرد و لـرزان و نـزار
    آتشی بر سر دویده آمده خوش خوش به جوش

    خـواسـتـم تـا بـگـذرم زان در کـه ناگـه از درون
    چـشـم سـالک بـر من افتـاد و در آمد در خـروش

    گفت، ای غافل، کجایی چند گردی هر طرف؟
    بـگذر از خویش و در آور شرب ما یک جرعه نوش

    تـو هم از دردی کشـان شـو در خـرابـات مغان
    تا بـیابـی هر چه خواهی، این نصیحت دار گوش

    نیسـت در خـورد تـو خـسـرو این حـکایتـها بـرو
    آتـشـی چـنـدان نداری، بـیهده چـندین مـجـوش
    امیر خسرو دهلوی


    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 22-02-2012 در ساعت 00:02
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. تشكرها 2


  6. Top | #53

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    ای شده مشغول به کار جهان
    غره چرائی به جهان جهان؟

    پیگ جهانی تو بیندیش نیک
    سخره گرفته است تو را این جهان

    از پس خویشت بدواند همی
    گه سوی نوروز و گهی زی خزان

    گر تو نه دیوی به همه عمر خویش
    از پس این دیو چرائی دوان؟

    پیش تو در می‌رود او کینه‌ور
    تو زپس او چه دوی شادمان؟

    هیچ نترسی که تو را این نهنگ
    ناگه یک روز کشد در دهان؟

    گرت به مغز اندر هوش است و رای
    روی بگردان ز دروغ زمان

    آزت هر روز به فردا دهد
    وعدهٔ چیزی که نباشد چنان

    پیر شدت بر غم و سختی و رنج
    بر طمع راحت شخص جوان

    بر تو به امید بهی، روز روز
    چرخ و زمان می‌شمرد سالیان

    دشمن توست ای پسر این روزگار
    نیست به تو در طمعش جز به جان

    کژدم دارد بسی از بهر تو
    کرده نهان زیر خز و پرنیان

    ای شده غره به جهان، زینهار
    کایمن بنشینی از این بدنشان

    تو به در او شده زنهار خواه
    دشنه همی مالدت او بر فسان

    چون تو بسی خورده است این اژدها
    هان به حذرباش ز دندانش، هان!

    نامهٔ شاهان عجم پیش خواه
    یک ره و بر خود به تامل بخوان

    کوت فریدون و کجا کیقباد؟
    کوت خجسته علم کاویان؟

    سام نریمان کو و رستم کجاست
    پیشرو لشکر مازندران؟

    بابک ساسان کو و کو اردشیر؟
    کوست؟ نه بهرام نه نوشیروان!

    این همه با خیل و حشم رفته‌اند
    نه رمه مانده است کنون نه شبان

    رهگذر است این نه سرای قرار
    دل منه اینجا و مرنجان روان

    ایزد زی خویش همی خواندت
    ای شده فتنه به زمین و زمان

    چند چپ و راست بتابی ز راه
    چون نروی راست در این کاروان؟

    چند ربودی و ربائی هنوز
    توشه در این ره ز فلان و فلان؟

    باک نداری که در این ره به زرق
    که بفروشی بدل زعفران

    فردا زین خواب چه آگه شوی
    سود نداردت خروش و فغان

    چونکه نیندیشی از آن روز جمع
    کانجا باشند کهان و مهان؟

    آنجا آن روز نگیردت دست
    نه پسر و نه پدر مهربان

    زیر گناهان گران و وبال
    سست شدت گردن و پشت و میان

    خیره چه گوئی تو که «بادی است این
    در شکم و پشت و میانم روان؟

    نیست مرا وقت ضعیفی هنوز
    بشکند این را شکر و بادیان»



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. تشكر


  8. Top | #54

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    ادامه ...

    روی نخواهی که به قبله کنی
    تات نخوابند چو تخته ستان

    جز به گه بازپسین دم زدن
    از تو نجبند به شهادت زبان

    چونکه به پرهیز و به توبه، سبک
    نفگنی از گردن بار گران؟

    تا تو یکی خانهٔ نو ساختی
    یکسره همسایه‌ت بی‌خان و مان

    در سپه جهل بسی تاختی
    اکنون یک چند گران کن عنان

    دیو قرین تو چرا گشت اگر
    دل به گمان نیست تو را در قران

    گر به گمانی ز قران کریم
    خود ببری کیفر از این بدگمان

    سود نداردت پشیمان شدن
    خود شود آن روز گمانت عیان

    جان تو از بهر عبادت شده است
    بسته در این خانه پر استخوان

    کان تو است ای تن و طاعت گهر
    گوهر بیرون کن از این تیره کان

    جانت سوار است و تنت اسپ او
    جز به سوی خیر و صلاحش مران

    خود سپس آرزوی تن مرو
    چون خره بد سپس ماکیان

    گیتی دریا و تنت کشتی است
    عمر تو باد است و تو بازارگان

    این همه مایه است که گفتم تو را
    مایه به باد از چه دهی رایگان

    ای پسر خسرو حکمت بگو
    تات بود طاقت و توش و توان

    ای به خراسان در سیمرغ‌وار
    نام تو پیدا و تن تو نهان

    در سپه علم حقیقت تو را
    تیر کلام است و زبانت کمان

    روز و شب از بحر سخن همچنین
    در همی جوی و همی برفشان

    تا ز تو میراث بماند سخن
    چون بروی زی سفر جاودان

    خیز به فرمان امام جهان
    برکش در بحر سخن بادبان

    ناصرخسرو قبادیانی - قصیده 177


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. تشكرها 3

    مدير اجرايي (22-05-2012), نرگس منتظر (26-03-2012)

  10. Top | #55

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    قلب را از صبغة الله رنگ ده
    عشق را ناموس و نام و ننگ ده

    طبع مسلم از محبت قاهر است
    مسلم ار عاشق نباشد کافر است

    تابع حق دیدنش نا دیدنش
    خوردنش ، نوشیدنش ، خوابیدنش

    در رضایش مرضی حق گم شود
    «این سخن کی باور مردم شود»

    خیمه در میدان الا الله زدست
    در جهان شاهد علی الناس آمدست

    شاهد حالش نبی انس و جان
    شاهدی صادق ترین شاهدان

    قال را بگذار و باب حال زن
    نور حق بر ظلمت اعمال زن

    در قبای خسروی درویش زی
    دیده بیدار و خدا اندیش زی

    قرب حق از هر عمل مقصود دار
    تا ز تو گردد جلالش آشکار

    صلح ، شر گردد چو مقصود است غیر
    گر خدا باشد غرض جنگ است خیر

    گر نگردد حق ز تیغ ما بلند
    جنگ باشد قوم را ناارجمند

    حضرت شیخ میانمیر ولی
    هر خفی از نور جان او جلی

    بر طریق مصطفی محکم پئی
    نغمه ی عشق و محبت را نئی

    تربتش ایمان خاک شهر ما
    مشعل نور هدایت بهر ما

    بر در او جبه فرسا آسمان
    از مریدانش شه هندوستان

    شاه تخم حرص در دل کاشتی
    قصد تسخیر ممالک داشتی

    از هوس آتش بجان افروختی
    تیغ را «هل من مزید» آموختی

    در دکن هنگامه ها بسیار بود
    لشکرش در عرصه ی پیکار بود

    رفت پیش شیخ گردون پایه ئی
    تا بگیرد از دعا سرمایه ئی

    مسلم از دنیا سوی حق رم کند
    از دعا تدبیر را محکم کند

    شیخ از گفتار شه خاموش ماند
    بزم درویشان سراپا گوش ماند

    تا مریدی سکه سیمین بدست
    لب گشود و مهر خاموشی شکست

    گفت این نذر حقیر از من پذیر
    ای ز حق آوارگان را دستگیر

    غوطه ها زد در خوی محنت تنم
    تا گره زد درهمی را دامنم

    گفت شیخ این زر حق سلطان ماست
    آنکه در پیراهن شاهی گداست

    حکمران مهر و ماه و انجم است
    شاه ما مفلس ترین مردم است

    دیده بر خوان اجانب دوخت است
    آتش جوعش جهانی سوخت است

    قحط و طاعون تابع شمشیر او
    عالمی ویرانه از تعمیر او

    خلق در فریاد از ناداریش
    از تهیدستی ضعیف آزاریش

    سطوتش اهل جهان را دشمن است
    نوع انسان کاروان ، او رهزن است

    از خیال خود فریب و فکر خام
    می کند تاراج را تسخیر نام

    عسکر شاهی و افواج غنیم
    هر دو از شمشیر جوع او دو نیم

    آتش جان گدا جوع گداست
    جوع سلطان ملک و ملت را فناست

    هر که خنجر بهر غیر الله کشید
    تیغ او در سینه ی او آرمید

    امیر خسرو دهلوی


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. تشكرها 3

    مدير اجرايي (22-05-2012), نرگس منتظر (26-03-2012)

  12. Top | #56

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    عقلها را داده ایزد اعتداد
    مختلف اقدار بر حسب مواد

    شعله‌ها هریک به حدی منتهی است
    مشعلی از شمع جستن، ابلهی است

    پس ز هر نفسی، فروغی ممکن است
    چون به فعل آید، توانی گفت هست

    سعی می‌کن تا به فعل آید تمام
    ورنه خواهی بود ناقص، والسلام

    سعی و تحصیل است و فکر اعتبار
    ترک شغلی کان تو را نبود به کار

    برحذر بودن ز طغیان هوا
    زانکه افتد عقل از آن در صعبها

    عبرتی گیر از چراغی، ای غنی
    در غبار ابر، در کم روغنی

    هان، تو بگشا چشم عبرت گیر خود
    ساز عبرت رهنمای سیر خود

    امتیاز آدمی از گاو و خر
    هم به فکر و عبرت آمد، ای پسر!

    چون شدی بی‌بهره از فکر ای دغل
    دان که «کا لانعام» باشی، بل أضل

    فکر یک ساعت تو را در امر دین
    افضل آمد از عبادات سنین

    ای خوشا نفسی که عبرت گیر شد
    در علاج نفس، با تدبیر شد

    تقوی قلب و صلاح واقعی
    هم به فکر و عبرت است، ای المعی

    ای رمیده طبع تو از ذی صلاح
    کرده‌ای خود غیبت نیکان مباح

    عالمی، گر پیرو سنت شود
    مقصدش زان پیروی، غربت شود

    چون رسد وقت نماز، از جا جهد
    ترک صحبت داده، شغل از کف نهد

    گوئیش: مرد ریاکاری بود
    اهل مشرب را به دل باری بود

    ور ز قید شرع بینی وا شده
    لاابالی گشته، بی‌پروا شده

    در عبادت کرده عادت، چون صبی
    آخر وقت و اقل واجبی

    صحبت هر صنف کافتد اتفاق
    باشد اندر وسعت خلقش وفاق

    نامیش با مشرب و بی‌ساخته
    گوئیش: اصلا ریا نشناخته

    بس سبکروح و لطیف و بامزه است
    گوئیا، نان و پنیر و خربزه است
    شیخ بهائی

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  13. تشكرها 2

    مدير اجرايي (22-05-2012)

  14. Top | #57

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض



    در باغ " بی برگی " زادم .
    و در ثروت فقر غنی گشتم .
    و از چشمه ی ایمان سیراب شدم .
    و در هوای دوست داشتن ، دم زدم .
    و در آرزوی آزادی سر بر داشتم .
    و در بالای غرور ، قامت کشیدم .
    و از دانش ، طعامم دادند .
    و از شعر ، شرابم نوشاندند .
    و از مهر ، نوازشم کردند .
    و " حقیقت " ، دینم شد و راه رفتنم .
    و " خیر " ، حیاتم شد و کار ماندنم .
    و " زیبایی " ، عشقم شد و بهانه ی زیستنم !


    امضاء




  15. تشكر

    مدير اجرايي (17-06-2012)

  16. Top | #58

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض




    دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد
    آدمی را همواره در پی گم شده اش
    ملتهبانه به هر سو می کشاند
    خدا ، آزادی ، هنر و دوست ،
    در بیابان طلب بر سر راهش منتظرند
    تا وی کوزه ی خالی خویش را
    از آب کدامین چشمه پر خواهد کرد ؟
    امضاء




  17. تشكر

    مدير اجرايي (17-06-2012)

  18. Top | #59

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض

    خدای من؛
    دستانت که مال من باشند؛
    هیچ کس مرا دست کم نمی گیرد.

    من هرگز نمی نالم…
    قرنها نالیدن بس است…
    میخواهم فریاد بزنم…
    اگر نتوانستم سکوت میکنم...




    امضاء




  19. تشكر

    مدير اجرايي (17-06-2012)

  20. Top | #60

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض


    بیا تا دی‌کنیم امروز فردای قیامت را

    که چشم خیره‌بینان تنگ دید آغوش رحمت را

    زمین تا آسمان ایثار عام‌، آنگاه نومیدی

    بروبیم از در بازکرم این‌گرد تهمت را


    امضاء




  21. تشكر


صفحه 6 از 35 نخستنخست ... 234567891016 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi