صفحه 29 از 29 نخستنخست ... 192526272829
نمایش نتایج: از شماره 281 تا 284 , از مجموع 284

موضوع: عارفانه ها .... نغزترین اشعار و غزلیات عارفانه

جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید    محبوب کن - فیس نما
  1. Top | #281

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,297
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,462
    مورد تشکر
    57,974 در 13,279
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچ
    شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ

    افسانه بود معنی دیدار، که دادند
    در پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچ


    حاجی که خدا را به حرم جست چه باشد
    از پارهٔ سنگی شرف اندوز و دگر هیچ

    خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
    مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ

    روزی که دلی را به نگاهی بنوازند
    از عمر حساب است همان روز و دگر هیچ

    زین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشه‌ ورانش
    گهواره‌تراش‌اند و کفن‌ دوز و دگر هیچ

    زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست
    لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ

    خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی
    دیدار رخ یار دل‌افروز و دگر هیچ


    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #282

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,297
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,462
    مورد تشکر
    57,974 در 13,279
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    آن بنده آواره بازآمد و بازآمد
    چون شمع به پیش تو در سوز و گداز آمد

    چون عبهر و قند ای جان در روش بخند ای جان
    در را بمبند ای جان زیرا به نیاز آمد

    ور زانک ببندی در بر حکم تو بنهد سر
    بر بنده نیاز آمد شه را همه ناز آمد

    هر شمع گدازیده شد روشنی دیده
    کان را که گداز آمد او محرم راز آمد

    زهراب ز دست وی گر فرق کنم از می
    پس در ره جان جانم والله به مجاز آمد

    آب حیوانش را حیوان ز کجا نوشد
    کی بیند رویش را چشمی که فرازآمد

    من ترک سفر کردم با یار شدم ساکن
    وز مرگ شدم ایمن کان عمر دراز آمد

    ای دل چو در این جویی پس آب چه می‌جویی
    تا چند صلا گویی هنگام نماز آمد


    مولوی




    امضاء

  4. Top | #283

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,297
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,462
    مورد تشکر
    57,974 در 13,279
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
    شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع


    روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست
    بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع


    رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
    همچنان در آتش مهر توسوزانم چو شمع


    گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
    کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع


    در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست
    این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع


    در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
    ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع


    بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است
    با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع


    کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
    تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع


    همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
    چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع


    سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
    تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع


    آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
    آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع


    حضرت آیت آلله العظمی مکارم شیرازی










    امضاء

  5. Top | #284

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,297
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,462
    مورد تشکر
    57,974 در 13,279
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    گفتی بیا،گفتم کجا؟ گفتی میان جان ما
    گفتی مرو.گفتم چرا؟ گفتی که میخواهم تورا

    گفتی که وصلت میدهم.جام الستت میدهم
    گفتم مرا درمان بده. گفتی چو رستی میدهم

    گفتی پیاله نوش کن. غم در دلت خاموش کن
    گفتم مرامستی دهی،با باده ای هستی دهی

    گفتی که مستت میکنم،پر زانچه هستت میکنم
    گفتم چگونه از کجا؟ گفتی که تا گفتی خودآ

    گفتی که درمانت دهم. بر هجر پایانت دهم
    گفتم کجا،کی خواهد این؟گفتی صبوری باید این

    گفتی تویی دردانه ام. تنها میان خانه ام
    مارا ببین،خود را مبین درعاشقی یکدانه ام

    گفتی بیا. گفتم کجا. گفتی در آغوش بقا
    گفتی ببین.گفتم چه را؟گفتی خدارا در خود آ




    امضاء

صفحه 29 از 29 نخستنخست ... 192526272829

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi بر قالب منتشر شده از ویکی وی بی