نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: ˙·٠•●♥✿♥●•٠·˙ضمانتی برای بهشتی شدن˙·٠•●♥✿♥●•٠·˙

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    1756
    نوشته
    1,327
    تشکر
    5,057
    مورد تشکر
    2,728 در 798
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    ˙·٠•●♥✿♥●•٠·˙ضمانتی برای بهشتی شدن˙·٠•●♥✿♥●•٠·˙






    ضمانتی برای بهشتی شدن



    اگر این توبه‌ای که من می‌گویم، انجام دهی، به خدا قسم بهشت خدا را برای ورود تو ضامن می‌شوم.
    اگر آن توبه‌ای که من می‌گویم انجام بدهی، معامله‌ای بالاتر از این با تو می‌کنم.






    دستور امام صادق(علیه السلام) برای توبه حقیقی و ضمانت بهشت
    وقتی گنهکاری نزد امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت که می‌خواهم توبه کنم، امام فرمودند:
    واقعاً می‌خواهی توبه کنی یا مثل بقیه حرف می‌زنی؟!
    گفت: نه، می‌خواهم واقعاً توبه کنم.
    فرمود : توبه‌ای که ما می‌گوییم حاضری انجام دهی؟!
    عرض کرد: بله.
    فرمود: اگر این توبه‌ای که من می‌گویم، انجام دهی، به خدا قسم بهشت خدا را برای ورود تو ضامن می‌شوم.
    اگر آن توبه‌ای که من می‌گویم انجام بدهی، معامله‌ای بالاتر از این با تو می‌کنم، من توبه‌ای که به تو می‌گویم اگر عمل کنی، بهشت را ضامن می‌شوم.
    عرض کرد: آقا بگویید.


    امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
    «اخرُج مِما أنتَ فِیهِ» هر چه که خدا نمی‌خواهد و الان هستی بیرون بیا، این توبه است
    . حسودی! رابطه‌ات را با حسد بِبُر، متکبری! پَرِ تکبرت را قیچی کن، مغروری! پر غرورت را آتش بزن، ریاکاری!
    ریایت را بیرون بیاور و در آتش جهنم بریز، منافقی! از دو رو بودن دست بردار، در اداره کم کاری می‌کنی؟!
    کم کاری نکن، از شهوترانی بیرون بیا، چشم‌چرانی! از چشم‌چرانی بیرون بیا، هنوز هم مال حرام دوست داری،
    علاقه‌ات را از مال حرام قطع کن: «اخرُج مِما أنتَ فِیهِ» بیرون بیا، از جلد گناه بیرون بیا.


    فکری کرد و گفت: «خَرَجتُ مِما أنا فیِهِ» بیرون آمدم، میلیونر هم بود، گوسفند داشت، شتر داشت، آسیاب داشت، مغازه داشت، ملک اجاره‌ای داشت، بیرون آمد.
    ابو بصیر می‌گوید: روزی در کوفه او را دیدم که فقط یک پیراهن عربی پوشیده بود. به او گفتم کجایی؟!
    گفت: دنبال یک پیراهن می‌گردم، این پیراهنی که تن من است، مال همان روزهایی است که در گناه بودم، از کوه به تنم سنگین‌تر است. گفت: یک پیراهن به او دادم، مرا دعا کرد.
    گفتم: خانه‌ها، آسیاب و غیره را چه کردی؟ گفت: هیچ کدام درست نبود، پرسیدم: گوسفندها را چه کردی؟ گفت: هیچ کدام درست نبود، زن و بچه را چه کردی؟ گفت: ازدواج من با زن طاغوتی بود، از طاغوتی‌های بنی‌امیه.
    او حاضر نشد راه مرا قبول کند. پرسیدم : الان بچه‌ها چه کاره هستند؟ گفت: بچه‌ها مرا دیوانه خواندند، آن‌ها هم رفتند، ما ماندیم و این پیراهن. گریه‌ام گرفته که این پیراهن چرا تن من است؟ چطور زمانی که این همه مال داشتی، سنگین نبود، چون خدایی نبودی، آدم خدایی سنگینی گناه را حس می‌کند کسی که نورانی و سبک شده، حتی یک پر کاه هم مثل کوه دماوند برای او سنگین است.
    چند روز او را ندیدم، سراغش را گرفتم، گفتند یک قطعه‌ای هست خراب شده کسی هم در آن نیست، صاحبانش هم دست برداشته‌اند آنجا افتاده، بالای سرش رفتم، گفتم دکتر برایت بیاورم؟
    گفت : نه، دکتر مرا مریض کرده است :
    در دست طبیب است علاج همه دردی
    دردی که طبیبم دهد آن را چه علاج است





    سرش را به دامن گرفتم، از حال رفت، بعد از چند لحظه چشمش را باز کرد و گفت:
    ابو بصیر، مولایم امام صادق علیه‌السلام الان به ضمانتش عمل کرد، چون پارسال به من گفته بود که بیا بیرون، من ضامن می‌شوم تا به بهشت بروی،
    الان ملائکه خدا در خرابه هستند، آن‌ها به من گفتند که امام صادق علیه‌السلام به ما گفته‌اند که تو اهل بهشت هستی.
    بیا بیرون.
    گناه چه ارزشی دارد؟
    گناه تاکنون چه خدمتی به ما کرده است؟
    بله، بالاترین خدمت گناه به ما این بوده که ما را از تو جدا کرد، این بالاترین خدمت گناه است، حال دوست داری ما به تو وصل شویم؟
    ما را بیامرز، یعنی از گناهان ما بگذر، ما می‌شویم مال تو، اما تا پرونده ما سیاه است،
    تا دل ما پر از آلودگی رذایل اخلاقی است،
    تا نفس ما زخم خورده شیطان است، ما مال تو نیستیم.
    زمانی که دکتر بالای سر منِ مریض می‌آید، دماغش را می‌بندد، دهانش را می‌بندد، دستکش دستش می‌کند، الکل دنبالش می‌گذارد، برای این که من آلوده هستم،
    می‌گوید: ولش کن، نه با من دست می‌دهد، نه نزدیک تخت من می‌آید، به محض این که نبض مرا گرفت،
    با صابون دستش را می‌شوید، می‌گوید آلوده است، اما همین که خوب شدم و می‌خواهم حسابش را بدهم،
    مرا در مطب کنار خودش می‌نشاند، دست می‌دهد و در هنگام خداحافظی بغل می‌کند و دیگر دهان و دماغش را نمی‌بندد.
    ما نیز دلمان می‌خواهد از آلودگی‌ها بیرون بیاییم، ولی از بس بار ما سنگین است نمی‌توانیم بیرون بیاییم،
    دست ما را بگیر خودت ما را از این آلودگی‌ها بیرون بکش .
    این قلب ما بیت تو بود، ولی ما با آن از ابوجهل بدتر معامله کردیم،
    این جا را بتخانه کرده‌ایم، شماره بت‌ها هم در این خانه معلوم نیست،
    هر چه بت بوده ما راه داده‌ایم، بت دنیا، بت مال، بت حب مقام، بت حب ریاست، بت منیت ... نمی‌توان شمرد .



    گروه دین تبیان

    منبع :سایت برنا



    ویرایش توسط مدير محتوايي : 15-02-2013 در ساعت 22:54
    امضاء

  2. تشكرها 4

    مدير محتوايي (14-10-2012), مدير اجرايي (17-04-2012), نرگس منتظر (17-04-2012)

  3.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi