مرا از بهر غربت زادی وپروردی ای مادر ؟
شکار دردوغم اند ر جهانم کردی ای مادر
من ازتوهرچه دیدم مهربانی ومحبت بود
ازین دخت ستم پرر چرا دلسردی ای مادر
به درد غربت وآواره گردی ها گرفتارم
زدردت من به دردوتو زمن پردردی ای مادر
فدایت جان ودل اندر قدومت خاک می بوسم
به چشمم پا بنه در هر کجا می گردی ای مادر
به عالم هیچ چیزی جز رضای تو نمی خواهم
که روز وشب زبهرم غصه وغم خوردی ای مادر
به رنگ وبوی تو یک گل درین گلشن نمی باشد
چواز گلبن جدا گردیده گل ها ، زردی ای مادر
به کابل شادمان بودی واز آنجا دربه در گشتی
به این بتخانه هم چون غم چرا رو کردی ای مادر
دلم چون کوره ای می سوزد ازآوارگی هایت
تو هم چون من به غربت زادی وپروردی ای مادر
نصیب ما ازین دنیا به غیر از دردو محنت نیست
تو هم چون من درین عالم سرا پا دردی ای مادر
غریب و بی کس وآواره گرد کوچه وکویم
که ازمیهن به خاک غیر روی آوردی ای مادر