صفحه 2 از 19 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 187

موضوع: • غزلیات خواجه حافظ شیرازی •

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : • غزلیات خواجه حافظ شیرازی •

    غزل 11

    ساقی به نور باده برافروز جام ما
    مطرببگو که کار جهان شد به کام ما

    ما در پياله عکس رخ يار ديده‌ايم
    ای بی‌خبرز لذت شرب مدام ما

    هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق
    ثبت است بر جريدهعالم دوام ما

    چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
    کايد به جلوه سرو صنوبرخرام ما

    ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
    زنهار عرضه ده بر جانان پيامما

    گو نام ما ز ياد به عمدا چه می‌بری
    خود آيد آن که ياد نياری ز نامما

    مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
    زان رو سپرده‌اند به مستی زمامما

    ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
    نان حلال شيخ ز آب حرام ما

    حافظ ز ديده دانه اشکی همی‌فشان
    باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

    دريای اخضر فلک و کشتی هلال
    هستند غرق نعمت حاجی قوام ما




  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : • غزلیات خواجه حافظ شیرازی •

    غزل ۱۲

    ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
    آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

    عزم ديدار تو دارد جان بر لب آمده
    بازگردد يا برآيد چيست فرمان شما

    کس به دور نرگست طرفی نبست از عافيت
    به که نفروشند مستوری به مستان شما

    بخت خواب آلود ما بيدار خواهد شد مگر
    زان که زد بر ديده آبی روی رخشان شما

    با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته‌ای
    بو که بويی بشنويم از خاک بستان شما

    عمرتان باد و مراد ای ساقيان بزم جم
    گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما

    دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنيد
    زينهار ای دوستان جان من و جان شما

    کی دهد دست اين غرض يا رب که همدستان شوند
    خاطر مجموع ما زلف پريشان شما

    دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
    کاندر اين ره کشته بسيارند قربان شما

    ای صبا با ساکنان شهر يزد از ما بگو
    کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

    گر چه دوريم از بساط قرب همت دور نيست
    بنده شاه شماييم و ثناخوان شما

    ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی
    تا ببوسم همچو اختر خاک ايوان شما

    می‌کند حافظ دعايی بشنو آمينی بگو
    روزی ما باد لعل شکرافشان شما



  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : • غزلیات خواجه حافظ شیرازی •

    غزل ۱۳

    می‌دمد صبح و کله بست سحاب
    الصبوح الصبوح يا اصحاب

    می‌چکدژاله بر رخ لاله
    المدام المدام يا احباب

    می‌وزد از چمن نسيم بهشت
    هانبنوشيد دم به دم می ناب

    تخت زمرد زده است گل به چمن
    راح چون لعل آتشيندرياب

    در ميخانه بسته‌اند دگر
    افتتح يا مفتح الابواب

    لب و دندانترا حقوق نمک
    هست بر جان و سينه‌های کباب

    اين چنين موسمی عجب باشد
    کهببندند ميکده به شتاب

    بر رخ ساقی پری پيکر
    همچو حافظ بنوش باده ناب



  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : • غزلیات خواجه حافظ شیرازی •

    غزل ۱۴

    گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر اينغريب
    گفت در دنبال دل ره گم کند مسکين غريب

    گفتمش مگذر زمانی گفت معذورمبدار
    خانه پروردی چه تاب آرد غم چندين غريب

    خفته بر سنجاب شاهی نازنينیرا چه غم
    گر ز خار و خاره سازد بستر و بالين غريب

    ای که در زنجير زلفتجای چندين آشناست
    خوش فتاد آن خال مشکين بر رخ رنگين غريب

    می‌نمايد عکسمی در رنگ روی مه وشت
    همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرين غريب

    بس غريب افتادهاست آن مور خط گرد رخت
    گر چه نبود در نگارستان خط مشکين غريب

    گفتم ای شامغريبان طره شبرنگ تو
    در سحرگاهان حذر کن چون بنالد اين غريب

    گفت حافظآشنايان در مقام حيرتند
    دور نبود گر نشيند خسته و مسکين غريب


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : • غزلیات خواجه حافظ شیرازی •

    غزل ۱۵

    ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
    و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

    خوابم بشد از ديده در اين فکر جگرسوز
    کاغوش که شد منزل آسايش و خوابت

    درويش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد
    انديشه آمرزش وپروای ثوابت

    راه دل عشاق زد آن چشم خماری
    پيداست از اين شيوه که مست است شرابت

    تيری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
    تا باز چه انديشه کند رایصوابت

    هر ناله و فرياد که کردم نشنيدی
    پيداست نگارا که بلند استجنابت

    دور است سر آب از اين باديه هش دار
    تا غول بيابان نفريبد به سرابت

    تا در ره پيری به چه آيين روی ای دل
    باری به غلط صرف شد ايامشبابت

    ای قصر دل افروز که منزلگه انسی
    يا رب مکناد آفت ايام خرابت

    حافظ نه غلاميست که از خواجه گريزد
    صلحی کن و بازآ که خرابم زعتابت



  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : • غزلیات خواجه حافظ شیرازی •

    غزل ۱۶

    خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
    به قصد جان من زار ناتوان انداخت

    نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
    زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت

    به يک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
    فريب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

    شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن
    که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

    به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
    چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

    بنفشه طره مفتول خود گرهمی‌زد
    صبا حکايت زلف تو در ميان انداخت

    ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
    سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

    من از ورع می و مطرب نديدمی زينپيش
    هوای مغبچگانم در اين و آن انداخت

    کنون به آب می لعل خرقه می‌شويم
    نصيبه ازل از خود نمی‌توان انداخت

    مگر گشايش حافظ در اين خرابی بود
    که بخشش ازلش در می مغان انداخت

    جهان به کام من اکنون شود که دورزمان
    مرا به بندگی خواجه جهان انداخت



  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : • غزلیات خواجه حافظ شیرازی •

    غزل ۱۷

    سينه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
    آتشی بود در اين خانه که کاشانه بسوخت

    تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
    جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

    سوز دل بين که ز بس آتش اشکم دل شمع
    دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

    آشنايی نه غريب است که دلسوز من است
    چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت

    خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
    خانه عقل مرا آتش ميخانه بسوخت

    چون پياله دلم از توبه که کردم بشکست
    همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

    ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
    خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

    ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
    که نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوخت



  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : • غزلیات خواجه حافظ شیرازی •

    غزل ۱۸

    ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
    وان مواعيد که کردی مرواد از يادت

    در شگفتم که در اين مدت ايام فراق
    برگرفتی ز حريفان دل و دل می‌دادت

    برسان بندگی دختر رز گو به درآی
    که دم و همت ما کرد ز بند آزادت

    شادی مجلسيان در قدم و مقدم توست
    جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت

    شکر ايزد که ز تاراج خزان رخنه نيافت
    بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

    چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد
    طالع نامور و دولت مادرزادت

    حافظ از دست مده دولت اين کشتی نوح
    ور نه طوفان حوادث ببرد بنيادت



  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : • غزلیات خواجه حافظ شیرازی •

    غزل ۱۹

    ای نسيم سحر آرامگه يار کجاست
    منزل آن مه عاشق کش عيار کجاست

    شب تار است و ره وادی ايمن در پيش
    آتش طور کجا موعد ديدار کجاست

    هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
    در خرابات بگوييد که هشيار کجاست

    آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
    نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

    هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
    ما کجاييم و ملامت گر بی‌کار کجاست

    بازپرسيد ز گيسوی شکن در شکنش
    کاين دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

    عقل ديوانه شد آن سلسله مشکين کو
    دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

    ساقی و مطرب و می جمله مهياست ولی
    عيش بی يار مهيا نشود يار کجاست

    حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
    فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست


  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : • غزلیات خواجه حافظ شیرازی •

    غزل ۲۰

    روزه يک سو شد و عيد آمد و دل‌ها برخاست
    می ز خمخانه به جوش آمد و می بايد خواست

    نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت
    وقت رندی و طرب کردن رندان پيداست

    چه ملامت بود آن را که چنين باده خورد
    اين چه عيب است بدين بی‌خردی وين چه خطاست

    باده نوشی که در او روی و ريايی نبود
    بهتر از زهدفروشی که در او روی و رياست

    ما نه رندان رياييم و حريفان نفاق
    آن که او عالم سر است بدين حال گواست

    فرض ايزد بگذاريم و به کس بد نکنيم
    وان چه گويند روا نيست نگوييم رواست

    چه شود گر من و تو چند قدح باده خوريم
    باده از خون رزان است نه از خون شماست

    اين چه عيب است کز آن عيب خلل خواهد بود
    ور بود نيز چه شد مردم بی‌عيب کجاست


صفحه 2 از 19 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi