امكان دارد در اين جا اشكالي مطرح شود، اينكه اگر مرد داستان به عشقي حقيقي رسيد شخصيت زن داستان باعث آن نشد، چرا كه زن سريال نه از روي صفاي باطن بلكه از جهت روحيه مردآزاري و شيطان صفتي خود اين كار - پيشنهاد تعزيه - را انجام داده و شخصيت مرد داستان خود به خود و در اثر گذشت زمان و نفوذ روحيه دين داري به اين مقام رسيده است.
در پاسخ بايد گفت؛ اگر چه در ابتدا روحيه «فخرالزمان» اينگونه بود اما ما بيان كرديم؛ اولاً اين روحيه مقداري تحت تأثير عمهاش كه با او زندگي ميكرد قرار داشت و در ثاني اين روحيه و اين جنبه شخصيت زن به مرور عوض ميشود و باعث انقلابي روحي خود او نيز ميگردد. - به عنوان مثال بعد از چند شب كه از اجراي تعزيه ميگذرد زنِ داستان نيز به عنوان تماشاگر به خيل مشتاقان تعزيه افزوده ميشود - اگر تنها و تنها مرد داستان به واسطه جذابيتهاي زنانه «فخرالزمان» در ابتداي فيلم و انقلاب روحياش در انتهاي فيلم دستخوش تغيير ميگشت و زن، تنها در آخر اشك ندامتي ميريخت ما اين اشكال را ميپذيرفتيم، در حالي كه ما با شخصيتي روبه رو ميشويم كه خودش نيز در اواسط سريال نرم نرمك عوض ميشود ودر جايي با عمهاش بر سر جريان مردآزاري در خواستگارها بحث و جدل ميكند.
به هر حال به نظر ميرسد نويسنده بسيار زيركانه در فيلمنامه شخصيتي گنجانده است كه در پروسه ديني واقع شده و در فضاي كل ماجرا - سريال - هم خود تغيير ميكند و هم باعث تغيير ديني - مذهبي ديگر شخصيتها ميشود اين نوع شخصيتپردازي از زن در سريالهاي تاريخي - مذهبي باعث تقويت برخورد نگاه مثبت در خصوصِ زن خواهد شد.