تاريخ يكسره مَغاك نااميديها و وحشتها نيست مدينه اى است ملكوتى. كشور پهناور انديشه هاست و سرزمين هزاران دانشمند هنرمند شاعر عاشق فيلسوف موسيقيدان سياستمدار روحانى و نوآور كه همگان در آن زنده اند و هنوز سخن مى گويند و درس مى دهند و نقش مى آفرينند و نغمه مى سرايند.
(نيك بخت كسى كه پيش از مرگ هر اندازه كه بتواند از يادگارهاى جاودان تمدن توشه برگيرد و آن را به فرزندان خويش برساند.)1
(فرزندم! گرچه من هم اندازه كسانى كه پيش از من بوده اند نزيسته ام امّا در كارها و روزهاشان نگريسته ام و در سرگذشت آنها انديشيده. و در يادگارها و ماندگاران شان گرديده ام و ديده ام تا چون يكى از آنان گرديده ام. بلكه با آگاهى اى كه از كارهاشان به دست آورده ام گويى چنان است كه با نخستين تا پسينشان زيسته ام. آن گاه از آنچه ديدم روشن و آشكار را از تار و مبهم و سودمند را از زيانبار باز شناختم و براى تو از هر چيز فشرده آن را جدا ساختم و نيكويى آن را برايت جست وجو كردم و آن را كه شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم.
…خبرهاى پيشينيان را بر دلت عرضه دار و آنچه را به آنان كه پيش از تو بودند رسيد به يادش آر و در سرزمين و فرهنگ و تمدن آنها به گردش پرداز و بنگر كه چه كردند و از كجا به كجا شدند و كجا بار انداختند و كجا فرود آمدند…)2
كارهاى پژوهشى درباره شناخت فرهنگها و فرهنگ شناسى به پيروى از دو دانش: قوم(=مردم) شناسى و جامعه شناسى از سده هيجده ميلادى در پى كشورگشايى اروپاييان و پديدارى استعمار در كشورهاى استعمار شده آغاز شد. امّا پديدارى فرهنگهاى گوناگون ريشه در آغاز آفرينش آدم دارد.آن گاه كه براى كشاورزى ابزارى ساخت تا به بهره بردارى از طبيعت و دگرگون ساختن آن بپردازد بذر فرهنگ و تمدن را در كشتزار جان آدمى افشاند