فصل سوم: با پرسش زندگي كردن
پرسش هايي براي نيمه روز ونيمه شب چطور مي توانم اين کار را سريع تر انجام دهم؟
چطور مي توانم آن را با هزينه کمتري انجام دهم؟
چطور است که اصلا ان را انجام ندهم؟
آيا تمام شرکت هاي موفق محکوم به فنا هستند؟
اين کار براي چيست؟
هدف ما در اينجا براي چيست؟
بازار چيست؟
مشتري کيست؟
چگونه ميتوانيم بهتر وبهتر وبهتر کار کنيم؟
ماقصد داريم در اين فصل کتاب مساله را عميق ترازترس رها کردن سيستم ودستور وکنترل کاوش کنيم وبا انجام دادن اين کاوش به يک الگوي کامل تفکر؛يک ذهينيتي کامل ويک مجموعه تمام عيار از آرمان ها واميدواري ها دست خواهيم يافت0موارد زير را نيزبايد رها کرد هر چند واقعاً دشوار است:
* بايد تفکر سازماني کمال طلب را همراه با اعتقادي که اين نحوه تفکر به روش مطلقاً درست ودائمي انجام امور دارد پشت سر بگذاريم0 در عوض؛ تفکر ما بايد به طور ريشه اي تفکري تجربي باشد0اگر آن را دوست نداريم ؛بسيار بد است چاره ديگري نداريم0
* بايد شعار مديريتي ((اول اصلاح کار؛سپس نظارت بر اجراي آن)) را کنارگذارد وشعار اول ((اصلاح کار ؛سپس بهتر وبهتروبهترکردن آن)) يا حتي ((تبديل کردن آن به چيزي ديگر)) را اختيارکرد0