این بساطت اگر قدری پیچیده شود، پیرایههایی به آن ضمیمه شود و زیور و زینتهایی به آن افزوده گردد، به تدریج محبوبیت خود را از دست میدهد. برای نمونه، وقتی قرار باشد كسی برای فهم تشیع، نیازمند آن باشد كه به صد اصل و دویست فرع معتقد باشد و ما نتوانیم این بساطت را حفظ كنیم قاعدتا با مشكل مواجه می شویم. این به شیوههای ارائه ما باز میگردد و نه به حقانیت شیعه كه آن را پذیرفتهایم.
با توجه به این نكته، باید پرسید: آیا امروز تشیع بسیط و قابل فهم است و با سه، چهار یا پنج اصل، حقیقت آن تفهیم می شود، یا آن قدر عقاید مختلف به آن افزوده و پذیرفته شده و مخالفت با آنها مشكلزا شده كه شما وقتی می خواهید این مجموعه را بیان كنید قادر نیستید بساطت آن را حفظ كنید؟ این نكته كلی، امروزه هم درباره اسلام قابل تأمل است و هم درباره تشیع.
این نکته از چشم محققان دور نمانده است که یكی از دلایلی كه معتزله هیچ وقت نتوانستند در دنیای اسلام نفوذ مردمی و تودهای داشته باشند، این بود كه عقایدشان را با توضیحات عقلی، پیچ در پیچ، مبهم و مشكل ارائه می کردند؛ آن قدر كه حتی عالمان هم از فهمیدن آن عاجز بودند، خواندن نوشتههای قاضی عبد الجبار و دیگران، شاهد بسیار خوبی بر این نكته است. به همین خاطر نفوذ معتزله عملا فقط در محافل علمی، مدارس و بین نخبه ها ماند و هیچ وقت نتوانست بین مردم رواج پیدا كند.
آنچه مهم است این که مذهب بایستی به یك لقمه لذیذ تبدل شود؛ به یك مجموعه بسیط و غیر پیچیده. نه چندان پیرایه داشته باشد كه كار را دشوار وتحمل را سخت كند و نه چندان با شاخ و برگهای عقلی و خردگرایی، شدید وپیچیده شده باشد. باید بتوان در یك حوزه مختصر، تمام اصول و فروع آن را بیان كرد. تردید ندارم که یکی از دلایل عدم موفقیت روشنفکریهای دینی اخیر همین زبان پیچیده آن است که به نوعی ادای معتزله را در میآورد.