نیایش
خدایا! دنیا را پشت سر نهاده ام و به خلوتی رو آورده ام
تا به دور از همه جاذبه ها و دلواپسی ها به تو بیندیشم و برای بازگشت
به اجتماع، توشه ای از نور برگیرم تا چراغ راهم باشد.
خدایا! هرچه هستم، بنده تواَم و هرچه دارم؛
از تو دارم، دست های امیدم را تهی بازمگردان.
خدایا! دقایق اعتکاف به پایان می رسد و من ناگزیر از بازگشت به دنیایم.
از من آدمی بساز که از این پس، اسیر جاذبه های دنیا نشوم
و همه جا و همه گاه، سرگرم تو باشم.
خدایا!
سر ما فرو نیاید به کمان ابروی کس
که درون گوشه گیران ز جهان فَراغ دارد
با تو می گویم:
از در خویش خدایا به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
گفته اند:
«جوان گوشه نشین، شیرمرد راه خداست
که پیر خود نتواند ز گوشه ای برخاست»
خدایا! جوانی مرا در پرستش خود به پیری ختم کن.
خدایا! از تو هرچه بوده، پرده داری بوده و از ما هرچه بوده، پرده دری.
ما را نیز پرده داری بیاموزد.
خدایا! به ما ایمانی بده که سخنمان و قلممان و همه چیزمان
برای تو و به خاطر تو باشد، نه برای بود و نمود خودمان.
خدایا! میان این همه راه و بی ر اه، چه کنیم اگر تو دستگیری نکنی؟
خدایا! این گوشه پرستش و این زاویه دلدادگی را از ما مگیر.
خدایا! آنان که شیرینی وصل چشیده اند، دست در دست دیگری
نمی نهند و دل به غیر نمی دهند، ما را در شمار ایشان درآر.
خدایا! آنان که به دریایِ رحمت تو پیوستند، از هرچه بازیچه
دل گسستند و به مقصود رسیدند و ما بیچارگان هنوز در خواب و خیالیم.
چاره ای بفرست که ما را به راه بیاورد و چراغی
بیفروز که ما را از وحشت سرگردانی برهاند.
خدایا! دنیا با همه زرق و برق هایش و با همه فریبایی اش، ما را
به خود می خواند، حیران مانده ایم میان دو دعوت رحمانی و شیطانی.
ما را جرئت انتخاب راه از چاه عنایت کن.
خدایا! مقصد دور است و ره توشه، هیچ نداریم. چه
کنیم با این دست تهی و آن راه دراز و نامتناهی؟
خدایا! اگر جاذبه گناه ما را به خود می کشاند و دامن ما
را می آلاید، این همه نه از سرکشی، که از نادانی ما می آید.
خدایا! شیرینی گناه، ذائقه جان ما را چنان تلخ کرده است که حلاوت
انس با تو را نمی فهمیم. ما را لذت طاعت خویش بچشان.
خدایا!
عنایت خود را از ما دریغ مکن و ما را به غیرخویش حوالت مده.