صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 78

موضوع: به شهدا بگو ... حرفای دلت رو ... دلتنگی هات رو ...

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : به شهدا بگو ... حرفای دلت رو ... دلتنگی هات رو ...



    شهیدان
    كه در آسمان ها
    كه در همین خیابان های گرفتار

    همچون عابرانی نورانی
    هر روز
    از كنار ما می گذرند

    و صدای خدا را نمی شنویم :
    .« و لا تَحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتاً ... »

    ما ، امّا
    با عینك های دودی
    و غفلت های عمودی

    شب های جمعه
    به قبرستان ها می رویم
    و شهیدان
    برای ما فاتحه می خوانند !

    و ما
    دوباره بر می گردیم
    به حُجره و بازار
    آرزوهایمان را می شماریم
    و ریشخند دنیا !

    و هرگز با منطق عینك های دودی
    روشن نمی شویم كه :
    « عند ربّهم یرزقون » یعنی چه ؟ !

    و روزها و هنوزها می گذرد
    و ما همچنان
    دست هامان خالی است !



    ویرایش توسط مدير محتوايي : 13-09-2014 در ساعت 17:43
    امضاء

  2. تشكرها 2

    parsa (05-03-2010)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : به شهدا بگو ... حرفای دلت رو ... دلتنگی هات رو ...



    بوي پدر

    اي قلم، با تو سخن مي‌نويسم چگونه مي‌تواني سرگذشت
    كودكي كه روي پدر را نديده، بنويسي.

    زندگي من، زندگي صدفيست كه ربوده شده.

    زندگي من، زندگي آهوييست كه براي آب خوردن از چشمه
    بايد دشمنانش را پشت‌سر بگذارد.

    زندگي من، زندگي پرنده‌يي است كه در زمستان
    از سرما در شاخه‌ي خشك درختان پناه مي‌برد.


    زندگي من، زندگي كودكيست كه بعد از چيدن گل، از دستانش خون مي‌بارد.
    زندگي من، زندگي نسيميست كه هميشه با كوه برخورد مي‌كند.

    از پشت پنجره دقيقه به دقيقه سرك مي‌كشم.

    گل‌هاي شب‌بو و مريم را از سبدي كه يادگار مادربزرگ است
    چيده شده بيرون مي‌آورم و در حلقه‌يي از مرواريد مي‌بافم
    و به جانماز حصيري لاله مي‌دوزم تا از سفر بيايي.

    مي گويند، تو در سفري! در سفري رويايي و قشنگ.

    ولي آه مادر مي‌گويد پيكر خونين تو را پلك‌بسته و سر بريده در خاك نرم گذاشته‌اند.
    ولي به نظر من تو را در ميان لاله‌گان خونين جاي دادند.

    مي‌خواهم بپرسم كدامين دستان بي‌رحم صورتت را از سرت جدا كرد.

    مي‌گويند، تو رفته‌اي براي هميشه ولي بويت را حس مي‌كنم. من منتظر
    روز پنج‌شنبه‌ام؛ روزي كه از تمام بام‌ها گلي درمي‌آيد.

    منتظرم تو دربام باشي.

    آن موقع نامه‌ي آرزوهايم را به تو مي‌دهم تا با تو در آسمان‌ها
    پرواز كند و به دست خدا برسد.

    امروز روزي است كه مي‌خواهم ديگر حرف‌هايم را به
    گلدان لب باغچه نگويم چون با آن قهرم.


    ديروز به من گفت: خاطراتت مرا پير كرد.



    ویرایش توسط مدير محتوايي : 13-09-2014 در ساعت 17:45
    امضاء

  5. تشكرها 2

    parsa (05-03-2010)

  6. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : به شهدا بگو ... حرفای دلت رو ... دلتنگی هات رو ...






    باور کن این شهر جای زندگی نیست
    تا ناخدایانند جای بندگی نیست

    این تیره دل ها از شقایق سر بریدند
    اینها برای اخرت ذلت خریدند

    دیندار های شهر ما در خواب رفتند
    اهل نماز عشق بازی اب رفتند

    دیگر کسی اهل دعا اهل صفا نیست
    دیگر کسی دنبال مردان خدا نیست

    چشمی دگرازترس داورغرق نم نیست
    بی دین و دنیا پیشگان در شهرکم نیست

    هرراد مردی با غم و غصه قرین است
    هر اهل دل در شهرما خانه نشین است


    دیوارهای شهرمان را غم گرفته
    سجاده ها در خانه هامان نم گرفته

    دیگر کسی دل تنگ عصر جمعه ها نیست
    دیگر کسی در فکر و یاد جبهه ها نیست

    پیرغریب شهر ازما خسته گشته
    از نامرادی ها دو بالش بسته گشته


    دنیا پر از شمرویزید وعمروعاص است
    یک روز اینجا عرصه حکم وقصاص است

    باید بیاید انکه مرد اسمانهاست
    باید بیاید انکه فوق کهکشانهاست

    باید بیاید عدل را برپا نماید
    میزان حق را با خودش معنا نماید


    وقتی بیاید شهر پر جوش و خروش است
    صوت کلامش گوئیا بانگ سروش است

    من منتظر تا فصل هم عهدی بیاید
    با ذولفقار حیدری مهدی (عج) بیاید





    ویرایش توسط مدير محتوايي : 13-09-2014 در ساعت 17:48
    امضاء

  7. تشكرها 3

    parsa (12-03-2010)

  8. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : به شهدا بگو ... حرفای دلت رو ... دلتنگی هات رو ...




    گفتم: "مي‌شنوي چه آهنگ حزيني دارد؟"

    گفت: "آري اين صداي ... است كه مي‌خواند."


    گفتم: "نه, نه خوب گوش كن من صداي قافله را مي‌گويم قافله دو كوهه كه دارد دور مي‌شود."

    گفت: دور نمي‌شود عزيزم دارد گم مي‌شود.

    گفتم: من نمي‌گذارم كه صداي زنگ قافله دو كوهه در دالان گوش‌هاي من گم شود.

    گفت: گم مي‌شود دير يا زود اين جبر تاريخ است.

    گفتم: تاريخ مديون دو كوهه است. من هنوز صداي نيايش‌ها را مي‌شنوم من هنوز صداي زيارت عاشوراها را مي‌شنوم. باور كن كه دوكوهه زنده است.

    گفت: اين انعكاس دور صدايي است كه سال‌هاي سال مرده است.


    گفتم: من جا مانده‌ام بايد بروم. قافله دوكوهه دارد مي‌رود.

    گفت: مي‌رود نه بگو رفت.

    گفتم: هواي آن روز ها را كرده‌ام هواي دوكوهه را هواي بي‌رنگي را هواي يك رنگي هواي آن مردان بي‌ادعا

    گفت: اصحاب كهف شده‌اي سكه بي‌وقت مي‌خواهي؟

    گفتم: دلم براي آن روزها تنگ شده حسرت يك شبش را دارد من اينجا زنده نمي‌مانم من با دوكوهه زنده‌ام.

    گفت: چشم‌هايت را باز كن تقويم بالاي سرت است. سال دو هزار را گذرانديم.دوره دل دادگي‌ها به خاطره‌ها پيوست.
    از اينترنت حرف بزن.

    گفتم: ديسكت براي گنجاندن شب‌هاي دوكوهه سرد است. من نمي‌توانم حاج همت را با آن همه عظمت را توي حقارت سي دي جا دهم.

    گفت: ديروز ها تمام شدند.دوكوهه ها و حاج همت ها رفتند. چشم‌هايت را باز كن دنياي خودت را ببين.


    گفتم: دنياي من دوكوهه ها و حاج همت‌ها و با كري‌هاست. خاطرات من تاريخ مصرف ندارند. آن‌ها تمام نمي شوند.

    گفت : شعار نده به خيابانهاي شهرت نگاه كن آيا خاطرات گذشته ات را مي بيني؟


    گفتم: نه هيچ كدامشان را... اما گاهي...

    گفت: گاهي چه؟

    گفتم: گاهي سايه كسي را مي بينم كسي مثل محمد زماني, مجيد پازوكي, آقاسي, ابو الفضل سپهر.

    گفت: اينها كه گفتي امروز قاب عكس شده اند فردا همايش خواهند شد و فرداتر فراموش.

    گفتم: اما اينها با خونشان تاريخ را رنگ زده اند. رنگ تاريخ اين سرزمين هميشه سرخ خواهد بود.

    گفت: باران گناه رنگ ها را با خودش مي برد.


    راه دوري نرو, توي همين صندلي نشين‌ها, آن‌ها كه دم از غم مردم مي زنند, آيا كسي را شبيه به با كري مي بيني؟
    گفتم: نه انگار هيچ كس همرنگ او نيست.

    گفت: آيا رد حاج همت را مي بيني؟


    گفتم: نه گفت: جاي پايش را توي اين همه دود و غبار مي تواني پيدا كني؟

    گفتم: نه انگار...

    گفت: انگار نه مطمئن باش كه راه آن‌ها گم شده است.

    گفتم: اما من هنوز مي بينمشان حي و حاضر و زنده.

    گفت :چشم‌ها را بايد شست, جور ديگر بايد ديد.


    گفتم: را كه گم نمي شود. راه مي ماند مقصد مي ماند. آدم‌ها گم مي شوند . آن‌ها كه كورند آن‌ها كه كر شده‌اند و صداي قافله را نمي شوند.

    گفت: جنگ تمام شد دروازه‌هاي شهادت را بسته اند چفتش را هم انداخته اند.

    گفتم: شهادت را با زخم و تير نمي دهند خيلي‌ها شهيد شده اند قبل از آن‌كه بميرند.

    گفت: رفته ايم توي سال هشتادوپنج. سال خودت را باور كن شهادت غزل معاصر نيست. خاك و خاكريز رفته توي عكس ها.


    گفتم: توي خيابان هم مي شود خاكريز زد.
    دشمن لباس خاصي ندارد. خاكريزها هم تقويم ندارند.

    گفت: باور كن از دوكوهه تنها اسم وخاطره اش مانده بيا حرف روز بزنيم.

    گفتم: "باور كن من هنوزهر صبح با صداي اذان دوكوهه از خواب بيدار مي‌شوم."

    گفت: "اينجا تهران است دوكوهه نيست.بايد مراقب باشي كه چه مي گويي و چه مي‌كني."
    گفتم: "من همه جا را دو كوهه مي‌بينم و چه حيف كه تهران دو كوهه‌ي قشنگي نيست."



    ویرایش توسط مدير محتوايي : 13-09-2014 در ساعت 17:52
    امضاء

  9. تشكرها 3

    parsa (19-03-2010)

  10. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : به شهدا بگو ... حرفای دلت رو ... دلتنگی هات رو ...




    ای نخل ها! ما را دریابید.
    لبخندی برایمان بفرستید, از بغض هایمان بپرسید.

    ما محاصره شدگان والفجریم.
    ما غرق شدگان اروندیم, ما مفقود الاثرهای رمضانیم.

    تپه های بغض گرفته ی قلاویزانیم, میدان مینهای فکه ایم
    مجنون جزیره ی مجنونیم. غروب های غمگین شلمچه ایم.


    ما را پناه دهید ای شفاعت دیده ها. پس چرا چیزی نمیگویید.
    ای یادگاران خلوت سنگرها.

    راستی با آن همه یاران چه کردید؟
    چطور قامتتان از شکستن آن همه دل نشکست؟
    چطور نشنیدید آن همه صدای بلند را؟

    راهی مهیا کنید. از سفری به سمت نور بگوئید.
    از نخل های سر به زیر حرفی بزنید.


    هر توسلی به شما ختم, هر کمیلی رمبرمی شما آغاز
    و هر تلاطمی لبیک گویان به شما می پیوندد.



    ویرایش توسط مدير محتوايي : 13-09-2014 در ساعت 17:54
    امضاء


  11. تشكرها 4

    parsa (19-03-2010), فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (08-06-2010), نرگس منتظر (14-03-2010)

  12. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,567
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,103
    مورد تشکر
    7,882 در 2,472
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : به شهدا بگو ... حرفای دلت رو ... دلتنگی هات رو ...


    سلام شهيد ؛ سلام برادر ؛ سلام سفر کرده ؛ سلام گمنام ( من به کي بايد سلام کنم؟)
    به رسم هر نامه فکر کنم اول بايد شمارو از حال و هواي خودمون و چيزهايي که به رسم امانت بهمون سپردين و رفتين با خبر کنم ؛ هرچند شما خود گواه تر از مايين .

    اينجا خبري نيست جزء اينکه همه سالهاست ادعا ميکنند که شرمنده شما هستند و جالبتر اينکه نميدونم چرا هر روز به اين شرمندگيشون افزوده ميشه به جاي اينکه کمترش کنند و هي نخواند اين جمله تکراري رو بگن.

    اينجا خبري نيست جز اينکه خونه حاجي بود که موقع شهادتش سپرد اين باشه واسه جلسات بچه هاي جبهه و جنگ و جلسات معنوي و هر هفته چند شب بچه ها اونجا جمع ميشدند ؛ چند وقت پيش وراث گرفتند و جزو ساختمان بقل که داره پاساژ ميشه انداختند تا نان شبه حلال به دست بيارند

    اينجا خبري نيست جز اينکه هي فکر ميکنم شما بي معرفتي کردين و مارو تنها گذاشتين يا ما بي معرفتي ميکنيم و سراغي از شما نميگيريم؟
    اينجا خبري نيست جز اينکه محمد گلستان بود که توي عمليات فتح المبين قطع نخاع شد ؛ چند روز پيش توي پارک کنار بساط کوچيک بادکنک و آدامس و پفکش نشسته بود که سد معبريها خودشو بساطشو با چه وضعي ريختند و بردند.

    اينجا خبري نيست جز اينکه سليمه خانم بود که دوتا پسرش توي عمليات کربلاي 5 شهيد شدند وپيکرشون هيچ وقت برنگشت و گمنام موندند ؛ صاحب خونه چند روز پيش اثبابشو ريخت تو کوچه ؛ طفلک سليمه خانم فقط عکس پسراشو توي بقلش گرفته بود و يه گوشه کوچه نشسته بود و به سر کوچه چشم دوخته بود

    اينجا خبري نيست جز اينکه ما هر روز داريم به زخم و تاولهاي جانبازهاي شيميايي نمک ميزنيم ؛ لابد تجربه کردين که وقتي نمک به زخم ميخوره چه سوزشي داره!!!

    اينجا خبري نيست جز اينکه داره يادمون ميره مزار شهید باکري کجاست ؛ داره يادمون ميره وصيت شهیدان خرازي و همت چي بود ؛ اسمهاتون اگه سر کوچه ها نبود و براي آدرس پستي نميخواستيم شايد يادمون ميرفت ؛ داره يادمون ميره چرا بعضي ها

    ميخواستند موقع عمليات نوشته سربندشون يا زهرا باشه؟
    اينجا خبري نيست جز اينکه........................................ .....؟



    ویرایش توسط مدير محتوايي : 13-09-2014 در ساعت 17:55
    امضاء


  13. تشكرها 4

    parsa (19-03-2010), نرگس منتظر (14-03-2010), خادمه زینب کبری(س) (06-04-2010)

  14. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : به شهدا بگو ... حرفای دلت رو ... دلتنگی هات رو ...

    امضاء

  15. تشكرها 4


  16. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : به شهدا بگو ... حرفای دلت رو ... دلتنگی هات رو ...




    سلام بر شهیدان

    خودتون خوب می دو نین همه امیدم
    اینه که تورا ه شما ثابت قدم بمونم

    ودرآن لحضه های مهم سکرات مرگ وقبرو عوالم برزخ و....
    شما شفیع این حقیر بشوید. ان شاءا...

    اون روز و شبی که بدون یاد شما وبه عشق شما
    نفس بکشم روز مرگ منه .

    شادی روح شهدا صلوات



    ویرایش توسط مدير محتوايي : 13-09-2014 در ساعت 17:56
    امضاء

  17. تشكرها 3

    parsa (11-04-2010), خادمه زینب کبری(س) (06-04-2010)

  18. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : به شهدا بگو ... حرفای دلت رو ... دلتنگی هات رو ...






    حرفی نمیزنی چرا «بابای جعبه ای»؟

    خسته شدم بیرون بیا «بابای جعبه ای

    »
    لطفا بلندتر کمی فریاد هم بزن
    این جا نمی رسد صدا «بابای جعبه ای

    »
    با ان قَدَت تو جا شدی آنجا ببین مرا
    جا میشوم ببر مرا «بابای جعبه ای

    »
    قد عروسکم شده ای باور کن ای عزیز
    من‌‌ مادرت قبول؟ ها؟ «بابای جعبه ای

    »
    بابا عروسکی چرا لالا نمی کنی؟
    شب شد لالا لالا «بابای جعبه ای»






    ویرایش توسط مدير محتوايي : 13-09-2014 در ساعت 17:57
    امضاء

  19. تشكرها 3

    parsa (11-04-2010), خادمه زینب کبری(س) (06-04-2010)

  20. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : به شهدا بگو ... حرفای دلت رو ... دلتنگی هات رو ...



    لاجوردي ترين گوشه ي آسمان

    اينك دست به قلم برده‌ام و مي‌خواهم از پس دريچه‌ي احساسم با تو حرف بزنم.
    چه حرف‌هاي نگفته و چه دردهاي به زبان نيامده در آن نگاه آشنا بود!

    وقتي كه قدم‌هاي استوارت از خانه دور مي‌شد، كاش مي‌دانستي
    در چشم‌هاي مادر چه‌قدر كلمه صف كشيده بود.

    لحظه‌اي به آن دو چشم جادو نگاه كردم؛ خيس بود، سرشار بود.
    من با همه‌ي كودكي‌ام آن زمان كه به دنبال كبوترها
    و گنجشك‌ها مي‌دويدم، مردانگي‌ات را، بزرگواريت را، تماميتت را به تماشا نشستم.

    پدرجان! وقتي رفتي، پرستوها نگران بودند؛
    وقتي رفتي، اشك‌هاي من چو نهر زلالي بود! بعد از تو اشك بود.
    مادر بود و تحملي ته كشيده، مادربزرگ بود، حوصله‌اي سر رفته از انتظار؛

    بعد از تو همه چيز واويلا بود.
    به مادرم گفتم: بر مي‌گردد.
    به مادربزرگ گفتم: پسرت بر مي‌گردد.

    ولي
    نه مادربزرگ قبول كرد، نه مادر.
    بزرگ‌تر كه شدم، خواب تو بود و حلقه‌هاي ستاره.


    غروب‌ها از شبكه‌ي شيشه‌اي، از پنجره به لاجوردي‌ترين گوشه‌ي آسمان
    چشم مي‌دوختم. با او حرف مي‌زدم و آسمان تيره‌تر از هميشه بود.

    بي‌تاب تر از هر روز.
    من و آسمان از بچگي هم‌صحبت‌هاي خوبي براي هم بوديم.

    بارها از آسمان خواستم تو را با ستاره‌ها به خوابم بياورد و آورد.
    صبحگاهان كه پرندگان ترانه‌هاي تازه‌شان را تمرين مي‌كنند،


    به انتظار مي‌ايستم تا گام‌هايت تو را بياورند و من با اشك، پوتين خاك
    خورده‌ات را بشويم و با گيسوانم برق بيندازم.


    ویرایش توسط مدير محتوايي : 13-09-2014 در ساعت 17:59
    امضاء

  21. تشكرها 5

    Naser (30-05-2010), parsa (17-04-2010), فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (08-06-2010), خادمه زینب کبری(س) (22-04-2010)

صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi