صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 44

موضوع: گرامیداشت سالروز شهادت چریک مجاهد دکتر چمران{ از این شهید والامقام هرچه میدونید بنویسید}

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن ایران شناسی
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    1938
    نوشته
    13,518
    صلوات
    1998
    دلنوشته
    2
    « اَلـلّـــهُـــمَّ عَـجِّـــل لِـولـیِّـــنَاالـفَـــرَجَ »
    تشکر
    114,344
    مورد تشکر
    42,176 در 11,163
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض

    دستنوشته ها

    سال 1960



    اى غم سلام آتشین من به تو، درود قلبى من به تو، جان من فداى تو.

    تو اى غم بیا هم دم همیشگى من باش. بیا كه مصاحبت تو براى من كافى است. بیا كه مى سوزم، بیا كه بغض حلقومم را مى فشرد، بیا كه اشك تقدیمت كنم، بیا كه قلب خود را در پایت افكنم.

    اى غم بیا كه دلم گرفته، روحم پژمرده، قلبم شكسته و كاسه صبرم لبریز شده، بیا و گره هاى مرا بگشا، بیا و از جهان آزادم كن، بیا كه به وجودت سخت محتاجم.

    اى غم، در دوران زندگى ام بیش تر از هركس مصاحبم بوده اى، بیش تر از هركس با تو سخن گفته ام و تو بیش از هر كس به من پاسخ مثبت داده اى. اكنون بیا كه مى خواهم تو را براى همیشه بر قلب خود بفشرم و در آغوشت فرو روم، بیا كه دوستى بهتر از تو سراغ ندارم، بیا كه تو مرا مى خواهى و من تو را مى طلبم، بیا كه كشتى مواج تو در دریاى دل من جا دارد و تو مى توانى به آزادى در آن پرواز كنى.




    امضاء

    http://www.ayehayeentezar.com/signaturepics/sigpic1938_35.gif


  2. تشكرها 3

    فاتح خیبر (20-06-2012), نرگس منتظر (20-06-2012), عهد آسمانى (20-06-2012)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #22

    عنوان کاربر
    همكار انجمن خدمات و دانلود
    تاریخ عضویت
    April 2011
    شماره عضویت
    1270
    نوشته
    727
    صلوات
    10
    دلنوشته
    1
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    تشکر
    2,363
    مورد تشکر
    3,491 در 697
    دریافت
    11
    آپلود
    12

    پیش فرض



    شهید چمران از زبان همسرش


    شهید چمران در ادامه حضورش در لبنان، شمعی را نقاشی کرد که آغاز آشنایی او با خانم «غاده» شد که درنهایت به ازدواج او با همسر لبنایی اش انجامید.





    مصطفی به روایت غاده








    مصطفی لبخند به لب داشت و من خیلی جا خوردم. فکر می‌کردم کسی را که اسمش با جنگ گره خورده و همه از او می‌ترسند باید آدم قسی‌القلبی باشد. حتی از او می‌ترسیدم اما لبخند او و آرامشش مرا غافلگیر کرد.

    مصطفی تقویمی آورد گفتم آن را دیده‌ام. گفت:‌از کدام تصویر آن خوشتان آمد؟ پاسخ دادم شمع شمع خیلی مرا متأثر کرد. با تأکید پرسید: «شمع؟ چرا شمع؟» اشکم بی‌اختیار بر روی گونه‌هایم لغزید. گفتم: «نمی‌دانم این شمع، این نور، انگار در وجود من هست. من فکر نمی‌کردم کسی بتواند معنای شمع و از خودگذشتگی را به این زیبایی بفهمد و نشان بدهد.»

    دلم می‌خواست بدانم آن را چه کسی کشیده و مصطفی گفت: «من کشیده‌ام.» ادامه دادم: شما که در جنگ و خون زندگی می‌کنید. مگر می‌شود؟ فکر نمی‌کنم شما بتوانید این‌قدر احساس داشته باشید. مصطفی چمران شروع کرد به خواندن نوشته‌های من. گفت: هرچه نوشته‌اید خوانده‌ام و دورادور با روحتان پرواز کرده‌ام و اشک‌هایش سرازیر شد.

    ***یادم هست در یکی از سفرها که به روستا می‌رفت همراهش بودم. داخل ماشین هدیه‌ای به من داد این اولین هدیه قبل از ازدواج ما بود. خیلی خوشحال شدم و همان جا باز کردم. دیدم روسری است. یک روسری قرمز با گل‌های درشت. شگفت‌زده چهره متبسم او را نگریستم. به شیرینی گفت: بچه‌ها دوست دارند شما را با روسری ببینند. از آن‌وقت روسری گذاشتم و این روسری برای همیشه ماند.

    *** مهریه‌ام قرآن کریم بود، و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت (ع) و اسلام هدایت کند. اولین عقد در صور بود که عروس چنین مهریه‌ای داشت. یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریه‌اش نداشت برای فامیلم، برای مردم عجیب بود اینها.

    *** گفتم: چرا غذای شب عید را که مادر برایمان فرستاد نخوردید؛ و نان و پنیر و چای خوردید. گفت: این غذای مدرسه نیست. گفتم: شما دیر آمدید بچه‌ها نمی‌دیدند شما چی خورده‌اید؟ اشکش جاری شد و گفت: خدا که می‌بیند.

    *** آن‌روز وقتی با مصطفی خداحافظی کردم و برگشتم به صور، در تمام راه اشک ریختم. برای اولین بار متوجه شدم که مصطفی رفت و ممکن است دیگر برنگردد. آن شب خیلی سخت بود. بالاخره در زمان محاصره پاوه برای همیشه به ایران آمدم.

    *** بیشتر روزهای کردستان را در میروان بودیم. آنجا هیچ چیز نبود. روی خاک می‌خوابیدم. خیلی وقت‌ها گرسنه می‌ماندم و غذا هم اگر بود هندوانه و پنیر و ... خیلی سختی کشیدم. یک روز بعدازظهر تنها بودم روی خاک نشسته بودم و اشک می‌ریختم. که مصطفی سرزده آمد. دو زانو نشست و عذرخواهی کرد و گفت: من می‌دانم زندگی تو نباید این‌طور باشد. تو فکر نمی‌کردی به این روز بیفتی. اگر خواستی می‌توانی برگردی تهران ولی من نمی‌توانم این راه من است... گفتم: می‌دانی بدون شما نمی‌توانم برگردم... گفت: اگر خواستید بمانید به خاطر خدا بمانید نه به خاطر من.

    *** قرار نبود، برگردد و گفت: مثل اینکه خوشحال شدی دیدی من برگشته‌ام؟ من امشب برای شما برگشتم. گفتم: نه مصطفی! تو هیچ‌وقت به خاطر من برنگشتی برای کارت آمدی. با همان مهربانی گفت: «امشب برگشتم به خاطر شما. از احمد سعیدی بپرس. من امشب اصرار داشتم به اهواز برگردم. هواپیما نبود تو می‌دانی من در همه عمرم از هواپیمای خصوصی استفاده نکرده‌ام. ولی امشب اصرار داشتم برگردم و با هواپیمای خصوصی آمدم که اینجا باشم. گفتم: « مصطفی من عصر که داشتم کنار کارون قدم می‌زدم احساس کردم این قدر دلم پر است که می‌خواهم فریاد بزنم خیلی گرفته بودم. احساس کردم هرچه در این رودخانه فریاد بزنم باز نمی‌توانم خودم را خالی کنم. آن‌قدر در وجودم عشق بود که حتی اگر تو می‌آمدی نمی‌توانستی مرا تسلی بدهی.» خندید و پاسخ داد: تو به عشق بزرگ‌تر از من نیاز داری و آن عشق خداست. باید به این مرحله از تکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هیچ‌ چیز راضی نکند. حالا من با اطمینان خاطر می‌توانم بروم.

    *** فکر کردم خواب است. او را بوسیدم. حتی پاهایش را. مصطفی خیلی حساس بود. یکبار که دمپایی را جلوی پایش گذاشتم ناراحت شد. دو زانو نشست و دست مرا بوسید. گفت: تو برای من دمپایی می‌آوری؟ ولی آن شب تکان نخورد تا اعتراضی کند نسبت به بوسیدن پایش. همان‌طور که چشم هایش بسته بود گفت: من فردا شهید می‌شوم. گفتم: مگر شهادت دست شماست؟ گفت: نه اما من از خدا خواسته‌ام و می‌دانم خدا به خواست من جواب می‌دهد. ولی من می‌خواهم شما رضایت بدهید. اگر رضایت ندهید من شهید نمی‌شوم و بالاخره رضایتم را گرفت و بعد دو سفارش کرد یکی اینکه در ایران بمانم و دوم ازدواج کنم. گفتم: نه مصطفی زن های حضرت رسول (ص) بعد از ایشان ...، تند دستش را گذاشت روی دهنم و گفت: «این را نگویید بدعت است. من رسول نیستم. اما چه کسی می‌توانست مثل مصطفی باشد. چشمانم را بستم گفتم: «می‌خواهم یاد بگیرم چطور صورتت را با چشم بسته ببینم.»
    *** کتم را برداشتم و از اتاق خارج شدم. یقین داشتم مصطفی امروز شهید می‌شود. قصد داشتم مصطفی را بزنم. بزنم به پایش تا نتواند برود. همه جا را گشتم نبود، آمدم دم ستاد و همان موقع مصطفی سوار ماشین شد. هرچه فریاد زدم می‌خواهم بروم دنبال مصطفی نگذاشتند.

    *** گفتند: مصطفی زخمی شده اما من رفتم به سمت سردخانه وقتی او را دیدم فقط گفتم: اللهم تقبل منا هذا القربان. بعد او را بغل کردم و خدا را قسم دادم به همین خون مصطفی که با پرواز او رحمتش را از این ملت نگیرد.

    *** او را به مسجد محله بچگیش بردند. او با آرامش خوابیده بود. سرم را روی سینه‌اش گذاشتم و تا صبح در مسجد با او حرف زدم. خیلی شب زیبایی بود وداع سختی. تا روز دوم که مصطفی را بردند. وقتی او را به خاک سپردم باید تنها برمی‌گشتم. احساس کردم پشتم شکسته است.

    *** حالا هرازگاهی نوشته او را می‌خوانم:

    خدایا من از تو یک چیز می‌خواهم. با همه اخلاصم که محافظ غاده باش و در خلأ تنهایش نگذار. من می‌خواهم که بعد از مرگ او را ببینم در پرواز. خدایا! می‌خواهم غاده بعد از من متوقف نشود و می‌خواهم به من فکر کند مثل گلی زیبا که در راه زندگی و کمال پیدا کرد و او باید در این راه بالا و بالاتر برود. می‌خواهم غاده به من فکر کند مثل یک شمع مسکین و کوچک که سوخت در تاریکی تا مرد و او از نورش بهره برد. برای مدتی بس کوتاه.

    می‌خواهم او به من فکر کند مثل یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمه عشق گفت و رفت به سوی کلمه بی‌نهایت.


















  5. تشكرها 4

    فاتح خیبر (20-06-2012), مدير اجرايي (21-06-2012), نرگس منتظر (20-06-2012), عهد آسمانى (20-06-2012)

  6. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن ایران شناسی
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    1938
    نوشته
    13,518
    صلوات
    1998
    دلنوشته
    2
    « اَلـلّـــهُـــمَّ عَـجِّـــل لِـولـیِّـــنَاالـفَـــرَجَ »
    تشکر
    114,344
    مورد تشکر
    42,176 در 11,163
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض

    یادداشت هاى امریكا، اوایل تابستان 1959

    من تصمیم دارم كه از این به بعد آدم خوبى باشم، دست از گناهان بشویم، قلب خود را یكسره تسلیم خدا كنم، از دنیا و مافیها چشم بپوشم. تنها، آرى تنها لذت خویش را در آبِ دیده قرار دهم. من روزگار كودكى خود را در بزرگوارى و شرف و زهد و تقوى سپرى كرده ام. من آدم خوبى بوده ام، باید تصمیم بگیرم كه من بعد نیز خود را عوض كنم.

    اوایل بهار 1960

    حوادث روزگار آدمى را پخته مى كند. حتى گناهان مانند آتشى آدمى را مى سوزاند.



    نزدیك به یك سال مى گذرد كه در آتشى سوزان مى سوزم. كم تر شبى به یاد دارم كه بدون آب دیده به خواب رفته باشم و آه هاى آتشین قلب و روح مرا خاكستر نكرده باشد!

    خدایا نمى دانم تا كى باید بسوزم؟ تا چند رنج ببرم؟ در همه حال، همه جا و همیشه تو شاهد بوده اى. عشقى پاك داشتم و آن را به پرستش ذات مقدس تو ارتباط مى دادم، ولى عاقبتش به آتشى سوزان مبدل شد كه وجودم را خاكستر كرد. احساس مى كنم تا ابد خواهم سوخت. شمعى سوزان خواهم بود كه از سوزش من شاید بشریت لذت خواهد برد!

    خدایا، از تو صبر مى خواهم و به سوى تو مى آیم. خدایا تو كمكم كن.

    امروز 19 رمضان یعنى روزى است كه پیشواى عالیقدر بشریت در خون خودش غوطه مى خورد. روزى است كه مرا به یاد آن فداكارى ها، عظمت ها و بزرگوارى هاى او مى اندازد. از او خالصانه طلب همت مى كنم، عاشقانه اشك، یعنى عصاره حیات خود را تقدیمش مى نمایم. به كوهساران پناه مى برم تا در... تنهایى، از پس هزارها فرسنگ و قرن ها سال با او راز و نیاز كنم و عقده هاى دل خویش را بگشایم. خدایا نمى دانم هدفم از زندگى چیست؟ عالم و مافیها مرا راضى نمى كند. مردم را مى بینم كه به هر سو مى دوند، كار مى كنند، زحمت مى كشند تا به نقطه اى برسند كه به آن چشم دوخته بودند.

    ولى اى خداى بزرگ از چیزهایى كه دیگران به دنبال آن مى روند بیزارم.

    اگر چه بیش از دیگران مى دوم و كار مى كنم، اگر چه استراحت شب و نشاط روز را فداى فعالیت و كار كرده و مى كنم ولى نتیجه آن مرا خشنود نمى كند. فقط به عنوان وظیفه قدم پیش مى گذارم و در كشمكش حیات شركت مى كنم و در این راه، انتظار نتیجه اى ندارم!

    خستگى براى من بى معنى شده است، بى خوابى عادى و معمول شده، در زیر بار غم واندوه گویى كوهى استوار شده ام، رنج و عذاب دیگر برایم ناراحت كننده نیست. هر كجا كه برسد مى خوابم، هر وقت كه اقتضاء كند مى خیزم، هر چه پیش آید مى خورم، چه ساعت هاى درازى كه بر سر تپه هاى اطراف «بركلى» بر خاك خفته ام و چه نیمه هاى شب كه مانند ولگردان تا دمیدن صبح بر روى تپه ها و جاده هاى متروك قدم زده ام. چه روزهاى درازى را كه با گرسنگى به سر آورده ام. درویشم، ولگردم، در وادى انسانیت سرگردانم و شاید از انسانیت خارج شده ام، چون احساس و آرزویى مانند دیگران ندارم.

    اى خداى بزرگ، براى من چه مانده است؟ نام خود را بر سر چه باید بگذارم؟ آیا پوست و استخوان من، مشخّص نام و شخصیت من خواهد بود؟ آیا ایده ها، آرزوها و تصورات من شخصیت خواهند داشت؟ چه چیز است كه «من» را تشكیل داده است؟ چه چیز است كه دیگران مرا به نام آن مى شناسند؟...

    در وجود خود مى نگرم، در اطراف جست و جو مى كنم تا نقطه اى براى وجود خود مشخص كنم كه لااقل براى خود من قابل درك باشد. در این میان جز قلب سوزان نمى یابم كه شعله هاى آتش از آن زبانه مى كشد و گاهى وجودم را روشن مى كند و گاه در زیر خاكستر آن مدفون مى شوم. آرى از وجود خود جز قلبى سوزان اثرى نمى بینم. همه چیز را با آن مى سنجم. دنیا را از دریچه آن مى بینم. رنگ ها عوض مى شوند، موجودات جلوه دیگرى به خود مى گیرند.





    امضاء

    http://www.ayehayeentezar.com/signaturepics/sigpic1938_35.gif


  7. تشكرها 4

    فاتح خیبر (20-06-2012), مدير اجرايي (21-06-2012), نرگس منتظر (20-06-2012), عهد آسمانى (20-06-2012)

  8. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    رد پای چمران در مرزهای فلسطین

    دست نوشته ای از شهید چمران

    شهید چمران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به مدت 9 سال در لبنان بود.او به کمک امام موسی‏صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامی پی‏ریزی نموده که در میان توطئه‏ها و دشمنی‏های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده می‏کند و علی‏گونه در معرکه‏های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می‏رود و در طوفان‏های سهمناک سرنوشت، حسین‏وار به استقبال شهادت می‏تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستم‏گران روزگار، صهیونیزم اشغال‏گر و هم‏دستان خونخوار آنها، راست‏گرایان «فالانژ»، به اهتزاز درمی‏آورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله‏های بلند کوه‏های جبل‏عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانی‏ها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابان‏های داغ و بر دامنه کوه‏های مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.





    هجوم چپ و راست


    - خدایا روزگاری آمد که مسیحیان کتائبی از جلو به ما حمله ور شده و ما را می کشتند و خانه های ما را زیر بمبارانها به آتش می کشیدند، و احزاب و منظمات افراطی چپ نیز از پشت به ما خنجر می زدند، روزنامه ها و رادیوها و تلویزیونهای چپ و راست به ما فحش می دادند و ما را متهم به خیانت می کردند، همه راهها مسدود شده بود، خدایا تو را شکر می کنم که راه پرافتخار شهادت را در جلوی ما گشودی، که با ایمان به تو و اطمینان خاطر، در راه حق، قدم برداریم و با تکیه به شهادت همه دشمنان را خلع سلاح کنیم.







    دکتر چمران در میان دانش آموزان موسسه صنعتی جبل عامل (روستای برج شمالی- حومه شهر صور)


    امضاء

  9. تشكرها 4

    فاتح خیبر (20-06-2012), مدير اجرايي (21-06-2012), شهاب منتظر (20-06-2012), عهد آسمانى (20-06-2012)

  10. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    چمران از نگاه سید مهدی شجاعی


    رئیس بنیاد شهید چمران با اشاره به فضای فعالیتی گسترده در زمینه شخصیت بزرگ و والای شهید مصطفی چمران، گفت:
    سید مهدی شجاعی زندگینامه کامل شهید چمران را به نگارش در خواهد آورد و ابراهیم حاتمی‌کیا نیز روایت حضور آن شهید در پاوه را به تصویر می‌کشد.




    به گزارش فارس، مهدی چمران در جمع خبرنگاران اظهار داشت: در طول سال‌های اخیر فیلم، مستند و برنامه‌ای در خور شأن مصطفی چمران ساخته نشده است. و باید هنرمندان و نویسندگان با توجه به سرمایه‌گذاری و اعتبارات خوبی که در سال جدید برای وزارت ارشاد مشخص شده است برنامه‌هایی برای شناخت هر چه بیشتر شهید مصطفی چمران به نسل کنونی جامعه انجام دهند.

    وی با بیان اینکه شخصا در دهه شصت نویسندگی برنامه "کوچ تا عروج " را به عهده داشته است، گفت: فیلمنامه و مستندهای بسیاری در کشور برای شهید چمران تهیه شده ولی به واقع هنوز فیلم کامل و جامعی از این شهید بزرگوار ساخته نشده است.

    چمران با اشاره به اینکه سیدمهدی شجاعی زندگینامه مفصل و کامل شهید مصطفی چمران را در دست تهیه دارد تا بتوان از این مجموعه فیلم‌های سینمایی نیز تهیه کرد، افزود: ابراهیم حاتمی‌کیا نیز بخشی از زندگی شهید چمران مربوط به رویداد قهرمانانه پاوه را برای ساخت در دست اقدام دارد.

    هیچ ارتباطی با فرزندان شهید مصطفی چمران ندارم
    رئیس بنیاد شهید چمران با اشاره به برخی از رویدادهایی که باعث جدایی خانواده آمریکایی شهید مصطفی چمران در زمان‌های جنگ‌های سخت لبنان شد و خانواده این شهید به آمریکا عزیمت کرد، گفت: تا سال‌های قبل ارتباطاتی با سه فرزند شهید مصطفی چمران در آمریکا داشتم ولی متاسفانه هم‌اینک هیچ ارتباطی با دو پسر و یک دختر شهید مصطفی چمران با نام‌های علی، رحیم و روشن ندارم.

    دهم مهر روز تولد واقعی شهید چمران است

    رئیس بنیاد شهید چمران با انتقاد از برخی از رسانه‌ها که تولد شهید مصطفی چمران 18 اسفند ذکر می‌کنند، افزود: تولد واقعی شهید چمران دهم مهرماه است که برای معرفی کامل‌تر میلاد این شهید بزرگوار برنامه‌های متنوعی را مهر سال‌جاری برگزار خواهیم کرد.
    برگزاری همایش بین‌المللی مصطفی اندیشه‌ها
    وی با اشاره به برگزاری همایش بین‌المللی مصطفی اندیشه‌ها در مهرماه سال‌جاری، گفت: همایش بزرگی با حضور اندیشمندان، هم‌رزمان و مشتاقان شهید چمران در تاریخ دهم مهر سال‌جاری در سالن همایش بین‌المللی صدا و سیما برگزار خواهد شد که اطلاعات بیشتری در این زمینه متعاقبا اعلام خواهد شد.
    کتاب‌های جدیدی از شهید چمران چاپ می‌شود

    چمران با بیان اینکه در حال حاضر بنیاد شهید چمران 12 کتاب از این شهید بزرگوار چاپ کرده است، گفت: کتاب‌های جدیدی نیز به زودی در زمینه‌های مختلف عرفانی، دست‌نوشته‌ها و زندگینامه شهید چمران چاپ می‌شود.
    وی به چاپ زندگینامه کامل شهید مصطفی چمران و همچنین دست‌نوشته‌های پراکنده این شهید بزرگوار که به زودی چاپ خواهد شد اشاره کرد و افزود: در زمینه چاپ کتاب‌های این شهید بزرگوار دو کتاب عارفانه و نیایش‌های شهید چمران از جمله جدیدترین کتاب‌های این شهید بزرگوار به چاپ می‌آید.
    600 اسلاید عکس شهید چمران در موضوع لبنان به نمایش درمی‌آید
    رئیس بنیاد شهید چمران با اشاره به کارهای هنری شهید مصطفی چمران از جمله عکس‌های این شهید بزرگوار گفت: 600 اسلاید عکس از شهید چمران که در موضوعات زیبایی‌ها، خرابی‌ها و جنگ لبنان توسط وی تهیه شده است، در آمریکا و کشور لبنان موجود است که با اتمام زیرنویس این عکس‌ها برای نمایش عمومی به زودی اقدام خواهد شد.




    امضاء

  11. تشكرها 3

    فاتح خیبر (20-06-2012), مدير اجرايي (21-06-2012), عهد آسمانى (20-06-2012)

  12. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    مرد خدا، دکتر مصطفی چمران


    ‌چمران عزیز با عقیده پاک و خالص غیر وابسته به دستجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد در راه آن را از آغاز زندگی شروع و به آن ختم کرد. او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد

    (پیام امام به مناسبت شهادت چمران)

    او حسین‏ گونه به خاك شهادت افتاد


    بالاخره در اسفند ماه 59 چوب زیربغل را نیز كنار گذاشت و با كمی ناراحتی راه می‏رفت و همراه با هم‏رزمانش از یكایك جبهه ‏های نبرد در اهواز دیدن كرد.
    پس از زخمی شدن، ‌اولین‏بار، برای دیدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را كه اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادات خود را ارائه داد. امام امت(ره) پدرانه و با ملاطفت خاصی به سخنانش گوش می‏داد، او و همة رزمندگان را دعا می‏كرد و رهنمودهای لازم را ارائه می‏داد.

    دكتر چمران از سكون و عدم تحركی كه در جبهه‏ها وجود داشت دائماً رنج می‏برد و تلاش می‏كرد كه با ارائه پیشنهادات و برنامه‏های ابتكاری حركتی بوجود آورد و اغلب این حركت‏ها را توسط رزمندگان شجاع و جان‏بركف ستاد نیز عملی می‏ساخت.
    او اصرار داشت كه هرچه زودتر به تپه‏های الله‏اكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه كه نزدیكی مرز است، رسانده تا ارتباط شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود.
    بالاخره در سی‏ویكم اردیبهشت ماه سال شصت، با یك حملة‌ هماهنگ و برق‏آسا، ارتفاعات الله‏اكبر فتح شد كه پس از پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود. شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمرة اولین كسانی بود كه پای به ارتفاعات الله‏اكبر گذاشت؛ درحالی كه دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت می‏كرد.
    او و فرماندة شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد، با تعدادی از جان بركفان و یاران خود توانستند با فداكاری و قدرت تمام تپه‏های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، درحالی كه دیگران در هاله‏ای از ناباوری به این اقدام جسورانه می‏نگریستند.

    پس از پیروزی ارتفاعات الله‏اكبر، اصرار داشت نیروهای ما هرچه زودتر، قبل از اینكه دشمن بتواند استحكاماتی برای خود ایجاد كند، به سوی بستان سرازیر شوند كه این كار عملی نشد و شهیدچمران خود طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداكاری جان بر كف ستاد جنگ‏های نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.
    فتح دهلاویه، در نوع خود عملی جسورانه و خطرناك و غرورآفرین بود.
    نیروهای مؤمن ستاد پلی بر روی رودخانة كرخه زدند، پلی ابتكاری و چریكی كه خود ساخته بودند. از رودخانه عبور كردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاویه را به یاری خدای برگ فتح كردند. این اولین پیروزی پس از عزل بنی‏صدر از فرماندهی كل قوا بود كه به عنوان طلیعة پیروزی‏های دیگر به حساب آمد.


    در سی‏ام خردادماه سال شصت، یعنی یك‏ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله‏اكبر، در جلسة فوق‏العاده شورایعالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت‏الله اشراقی شركت و از عدم تحرك وسكون نیروها انتقاد كرد و پیشنهادات نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد.
    این آخرین جلسة شورایعالی دفاع بود كه شهیدچمران در آن شركت داشت و فردای آن روز، روز غم‏انگیز و بسیار سخت و هولناكی بود.





    امضاء

  13. تشكرها 3

    فاتح خیبر (20-06-2012), مدير اجرايي (21-06-2012), عهد آسمانى (20-06-2012)

  14. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    به سوی قربانگاه:

    در سحرگاه سی‏ویكم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دكترچمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود.
    دسته‏ای از دوستان صمیمی او می‏گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می‏نگریستند. از در و دیوار، ‌از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می‏وزید و گویی همه در سكوتی مرگبار منتظر حادثه‏ای بزرگ و زلزله‏ای وحشتناك بودند.
    شهیدچمران، یكی دیگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی كند و در لحظة حركت وی، یكی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا كه یكایك یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینك خود او همانند ظهر عاشورای حسین(ع) آمادة حركت به جبهه است.»


    همة‌ اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می‏كردند و با نگاه‏های اندوه‏بار تا آنجا كه چشم می‏دید و گوش می‎‏شنید، او و همراهانش را دنبال می‏كردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی می‏كرد.
    دكتر چمران، شب قبل در آخرین جلسة مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی‏سابقه‏ای نصیحت كرده بود و خدا می‏داند كه در پس چهرة ساكت و آرام ملكوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنج‏ها، شنیدن دروغ و تهمت‏ها و دم‏برنیاوردن‏ها و از شوق شهادت برپا بود.
    چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسدیه بودند و اینك او خود به قربانگاه می‏رفت.
    سال‏ها یاران و تربیت‏شدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در كنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش‏های سخت محك می‏زد و می‏آزمود، او را هر چه بیشتر می‏گداخت و روحش را صیقل می‏داد تا قربانی عالیتری از خاكیان را به ملائك معرفی نماید و بگوید: انی اعلم مالاتعلمون. «من چیزهایی می‏دانم كه شما نمی‏دانید.»

    به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت‏الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات كرد. برای آخرین‏بار یكدیگر را بوسیدند و بازهم به حركت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همة رزمندگان را در كانالی پشت دهلاویه جمع كرد، شهادت فرمانده‏شان، ایرج رستمی را به آنها تبریك و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره‏ای نورانی و دلی والامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می‏برد.»
    خداوند ثابت كرد كه او را دوست می‏دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.





    امضاء

  15. تشكرها 3

    فاتح خیبر (20-06-2012), مدير اجرايي (21-06-2012), عهد آسمانى (20-06-2012)

  16. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    شهـادت:

    سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظی و دیده‏بوسی كرد، به همة سنگرها سركشی نمود و در خط مقدم، در نزدیك‏ترین نقطه به دشمن، پشت خاكریزی ایستاد و به رزمندگان تأكید كرد كه از این نقطه كه او هست، دیگر كسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‏شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود.
    آتش خمپاره كه از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی‏های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دكتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگیرند.
    یارانش از او فاصله گرفتند و هر یك در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه‏ای جانكاه بودند كه خمپاره‏ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یكی از خمپاره‏های صدامیان، یكی از نمونه‏ های كامل انسانی كه مایة‌ مباهات خداوند است، یكی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)، یكی از عارفان سالك راه حق و حقیقت و یكی از ارزشمندترین انسان‏های علی‏گونه و یكی از یاران باوفای امام‏خمینی(ره) از دیار ما رخت بربست و به ملكوت اعلی پیوست.

    تركش خمپارة دشمن به پشت سر دكتر چمران اصابت كرد و تركش‏های دیگر صورت و سینة دو یارش را كه در كنارش ایستاده بودند، شكافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند.
    خون از سرش جاری بود و چهرة ملكوتی و متبسم و در عین‏حال متین و محكم و موقر آغشته به خاك و خونش، با آنكه عمیقاً سخن‏ها داشت، ولی ظاهراً دیگر با كسی سخن نگفت و به كسی نگان نكرد. شاید در آن اوقات، همانطوری كه خود آرزو كرده بود، حسین(ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملكوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاكیان را نداشت.

    در بیمارستان سوسنگرد كه بعداً به نام شهید دكترچمران نامیده شد، كمك‏های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس كه فقط جسم بی‏جانش به اهواز رسید و روح او سبكبال و با كفنی خونین كه لباس رزم او بود، به دیار ملكوتیان و به نزد خدای خویش پرواز كرد و ندای پروردگار را لبیك گفت كه: «ارجعی الی ربك راضیه مرضیه»
    از شهادت انسان‏ساز سردار پرافتخار اسلام، این فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حركت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلكه امت مسلمان ایران و شیعیان محروم لبنان به پا خاستند و حتی ملل مستضعف و زاده دنیا غرق در حسرت و ماتم گردیدند.
    امواج خروشان مردم حق‏شناس ما، خشمگین از این جنایت صدام و اندوهبار و اشك‏آلود،‌ پیكر پاك او را در اهواز و تهران تشییع كردند كه «انالله و انّاالیه راجعون.»
    بلی، این‏چنین زندگی سراسر تلاش و مبارزة خالصانه و عارفانه در راه خدای او آغاز گشت و این‏چنین در كربلای خوزستان در جهاد و نبرد رویاروی علیه باطل، حسین‏گونه به خاك شهادت افتاد و به ملكوت اعلی عروج كرد و به آرزوی دیرین خود كه قربانی شدن عاشقانه در راه خدا بود، نایل گشت.
    خدایش رحمت كند و او را با حسین(ع) و شهدای كربلا محشور گرداند.

    والسلام علی من‏اتبع‏ الهدی
    فرآوری:عاطفه مژده

    بخش فرهنگ پایداری تبیان

    منبع:سایت چمران



    امضاء

  17. تشكرها 2

    مدير اجرايي (21-06-2012), عهد آسمانى (20-06-2012)

  18. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    قرباني فرزند آدم


    ' اي خداي بزرگ ، اي آنکه نمونه ي بزرگي چون حسين عليه السلام را به جهان عرضه کرده اي، اي آنکه براي اتمام حجت به کافران وجودت... سياهي ها و تباهي ها را به آتش وجود حسين ها روشن نموده اي، اي آنکه راه پرافتخار شهادت را، براي آخرين راه حل انسانها باز کرده اي، اي خدا، اي معشوق من، اي ايده آل آرزوهاي مردم عارف، به من توفيق ده تا مثل مخلصان و شيفتگان ، در راهت بسوزم و ازين خاکستر مادي آزاد گردم. اي حسين عليه السلام، من براي زنده ماندن تلاش نمي کنم و از مرگ نمي هراسم ، بلکه به شهادت دل بسته ام و از همه چيز دست شسته ام ، ولي نمي توانم بپذيرم که ارزشهاي الهي و حتي قداست انقلاب بازيچه دست سياستمداران و تجار ماده پرست شده است.
    قبول شهادت مرا آزاد کرده است، من آزادي خود را به هيچ چيز حتي به حيات خود نمي فروشم.
    خدايا ابراهيم را گفتي که عزيز ترين فرزندش را قرباني کند، و او اسماعيل را مهياي قرباني کرد...
    هنگامي که پدر کارد را به گلوي فرزندش نزديک مي کرد، ندا آمد دست نگه دار . ابراهيم آزمايش خود را داد، ولي اسماعيل هنوز به آن درجه تکامل نرسيده بود که قرباني شود، زمان زيادي گذشت تا قرباني کاملي که عزيزترين فرزندان آدم بود، به درجه ارزش قرباني شدن رسيد، و در همان راه خدا قرباني شد و او حسين بود. خدايا تو به من دستور دادي که در راه تو قرباني شوم، فوراً اجابت کردم و مشتاقانه به سوي قرارگاه عشق حرکت کردم... اما تو مي خواستي که اين قرباني هر چه باشکوه تر باشد، لذا دوستانم را و فرزندم را و عزيزترين کسانم را به قرباني پذيرفتي... و مرا در آتش اشتياق منتظر گذاشتي...'
    امضاء

  19. تشكرها 2

    مدير اجرايي (21-06-2012), نرگس منتظر (20-06-2012)

  20. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    من آه صبحگاهم

    " من فریادم! که در سینه مجروح جبل عامل در خلال قرنها ظلم و ستم محفوظ شده ام. من ناله دلخراش یتیمان دل شکسته ام که درنیمه های شب از فرط گرسنگی بیدار می شوند و دست محبتی وجود ندارد که برای نوازش آنها را لمس کند، از سیاهی و تنهایی می ترسند. آغوش گرمی نیست که به آنها پناه بدهد. من آه صبحگاهم که از سینه پر سوز بیوه زنان سرچشمه می گیرم و همراه نسیم سحری به جستجوی قلبها و وجدانهای بیدار به هر سو می روم و آنقدر خسته می شوم که از پای می افتم. نا امید و مأیوس به قطره اشکی مبدل می شوم و به صورت شبنمی در دامن برگی سقوط می کنم. من اشک یتیمانم که دل شکسته در جستجوی پدر و مادر به هر سو می دوند، ولی هر چه بیشتر می دوند کمتر می یابند. وای به وقتی که یتیمی بگرید که آسمان به لرزه در می آید."

    ویرایش توسط عهد آسمانى : 20-06-2012 در ساعت 19:36
    امضاء

  21. تشكرها 2

    مدير اجرايي (21-06-2012), نرگس منتظر (20-06-2012)

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi