از صلح میگویند یا از جنگ میخوانند؟!
دیوانـــه ها آواز بیآهنــگ میخوانند
گاهــی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ میخوانند
کنج قفس میمیرم و این خلق بازرگان
چون قصهها مرگ مرا نیرنگ میدانند
سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزی
نام مرا با اشک روی سنگ میخوانند
این ماهـــی افتـاده در تُـنـگ تمــاشــا را
پس کی به آن دریای آبیرنگ میخوانند