کوروش کبیر :
کوروش استثنا است :
مغان تولدش را پیش بینی کردند وبه آستیاگ گفتند این خواست اهورامزدا است وتو نتوانی از ان جلوگیری کنی .. کوروش از نقشه های فراوان او جان بدر برد و وقتی قیام کرد آستیاگ به کوروش گفت تورا غذای درندگان صحرا میکنم کوروش به او دست یافت ولی اورا با عزت و احترام تا آخر عمر در دربار نگه داشت همچنانکه بعدها کرزوس وتیگران را بخشید و مقامشان را حفظ کرد در شهرهای تسخیر شده کشتار نمیکرد و همواره از اهورامزدا سپاسگذاری میکند طبق مندرجات تورات 5400 ظرف طلا ونقره به بنی اسراییل رد کرد معابد ملل مغلوب را تعمیر وتزیین میکرد مثل معبد اساهیل وازیدا ، بعد از مردن بلتشصر پسر شاه بابل امر کرد دربار وسپاهیان ایران عزادار و سیاه پوش شوند، شهر صیدا که بخت نصر ویران کرد آباد و ارجمند میکند."گزنفون مورخ یونان باستان" :دوران کوروش مظهری از اقتدار و احترام به ارزش بشری بود. اهمیت و شهرت جهانگیر کوروش از طرز سلوک رفتاری که وی با ملل مغلوب داشت ، وچنین رفتار دادگرانه ای در مشرق زمین سابقه نداشته است. وی سیاست ظالمانه پادشاهان سابق را به سیاست رافت و مدارا تبدیل میکند.
داوریهای مورخان باستان و مدارک تاریخ نشان میدهد کوروش سرداری دلیر و کاردان وسیاستمداری بزرگ و مهربان بوده است. اراده قوی وعزمی راسخ داشت . جزمش کمتر از عزمش نبوده زیرا که بیشتر به عقل متوسل میشد تا به شمشیر .
ذوالقرنین: قرن بمعنای شاخ است ذوالقرنین یعنی صاحب دوشاخ
برای این شخص در قرآن داستان مفصلی آمده که در سوره کهف آیات 83تا98 میباشد:«(نقل است که علمای یهود پرسیدند) * خدا به او در زمین تمکن وقدرت داد وهمه وسایل حکمرانی را بریش فراهم آورد او در سفری که بسوی مغرب داشت به محلی رسید که خورشید در محلی که آبی تیره رنگ داشت غروب میکرد ، ودر آنجا قومی یافت .خدا به او گفت ای ذوالقرنین ! میخواهی عذابشان کن ، ویا اگر میخواهی با انها به نیکی رفتار کن * گفت :اما هرکسی که ستم کند او را کیفر خواهم داد .سپس او بعد از مرگ به سوی پروردگارش باز گردد و او به عذابی سخت کیفرش خواهد داد * وآنانکه اهل ایمان ورفتار نیکو هستند ،نیکو ترین اجر برای او باشد وکار بر او آسان میگیریم * آنگاه ذوالقرنین با وسایلی که در اختیار داشت سفری بسوی مشرق کرد. و قومی را دید که در برابر آفتاب هیچ حجاب و پوششی ندارند( قومی وحشی که خانه و لباسی نداشتند تا از آفتاب مسور باشند) وما آنچه نزد ذوالقرنین از عده وتجهیزات کاملا باخبر بودیم . ذوالقرنین پس از آن سفری دیگر آغاز کرد تا به میان دو کوه بزرگ رسید در آنجا قومی را یافت که بسیار ساده وبدوی بودند که گویی زبان نمی فهمیدند آن قوم گفتند ای ذوالقرنین !یاجوج وماجوج در این سرزمین فساد میکنند به تو مزدی می دهیم تا میان ما و آنها سدی بسازی ،ذوالقرنین گفت تمکن وقدرتی که پروردگارم به من عطا فرموده از مزد شما بهتر است اما شما مارا با قوت بازو تا مبان شما و آنها سدی بسازم . ذوالقرنین گفت: برای من قطعات آهن بیاورید. آنگاه میان دو کوه را از قطعات آهن انباشت وهمسطح ساخت. ذوالقرنین گفت : بر آنها آنقدر بدمید تا آن آهن گداخته شود(وباهم جوش بخورند) و گفت مس گداخته بیاورید تا بر آن بریزم ( تا آن سد زنگ نزند) * سدی ساخته شد که یاجوج وماجوج نتوانستند بر آن بالا روند ونه درآنرا سوراخ کنند ...
نکاتی در این داستان:1- نقل این قضیه در قرآن بواسطه سوال بوده «از تو از ذولقرنین سئوال میکنند بگو بزودی چیز از او برای شما میخوانم » گفته اند علمای یهود از پیغمبر سوال کردند . واین نام در تورات آمده.. 2- او در سفر به غرب به جایی رسید که در نظر بیننده آفتاب در آبی تیره رنگ غروب میکرده است(شرح آن را میگوییم) ودر همان سفر ظاهرا با قومی جنگیده و غالب شده وستمکاران راکیفر داده و نیکو کاراران را پاداش داده است. 3- او یا پیغمبر بوده ویا پیغمبری در لشکریانش زیرا به او وحی شده ویا احکام دینی را می دانسته به این سبب به «قلنا» تعبیر شده. 4- در سفر مشرق بقومی که تقریبا به حال توحش زندگی میکرده رسیده است ولی برای چه به آنجا سفر کرده است؟ 5-در سفر آخر به محلی رسیده که اهل آنجا از قومی چپاولگر در آزار و اذیت بوده اند ، محل سکونت چپاولگران در پشت کوهها بوده واز شکافی بین کوهها میگذشته و به انها حمله ور میشده اند لذا از ذوالقرنین تقاظا کرده اند که آن شکاف را مسدود کند .6- سد میان شکافی بوده که با آن شکاف را پر میکرده و مصالح آن آهن و مس بوده 7- ذوالقرنین به مال حرص و طمع ندااشته چون وقتی میگویند به تو مزد میدهیم میگوید تمکنی که پروردگارم به من داده کافی است .(ابوالکلام آزاد)
***
اما این سد در کجای دنیا بوده ؟ پادشاهی که صاحب دوشاخ بوده یا دو قرن عمر کرده یا کل مشرق وکل مغرب را فتح کرده کیست ؟ یاجوج و ماجوج چرا نتوانسته اند از جای دیگر بگریزند و به غارتگری ادامه دهند ؟ و آن اقوام کدامند ؟
در قرآن به جواب این سوال ها اشاره ای نشده اما سه نظر عمده وجود دارد : 1- بنظر و عقیده بعضی سد ذوالقرنین همان دیوار بزرگ چین است .ناگفته نماند که دیوار بزرگ چین بین سالهای 204 تا 224 قبل از میلاد به مدت بیست سال بفرمان امپراطور بزرگ چین « چین شی هوانگ» ساخته شد ، این دیوار از سنگ وآجر بنا شده وحدود چهار هزار کیلومتر طول دارد. اما این دیوار نمیتواند سد ذوالقرنین باشد چون این سد میان ئو کوه بوده واز مس و آهن ساخته شده بوده است. 2- گروهی گویند اسکندر مقدونی بوده است . اما اسکندر فردی کافر و جنایت کار بوده وبا صفات ذوالقرنین در قرآن همخوانی ندارد چرا که او خود را خدا نامید ودر مدت دوازده سال سلطنتش نزدیک به یک میلون انسان را کشت واطرا فیان مجبور بودند او را به عنوان خدا تعظیم کنند....3- اما مولانا ابوالکلام آزاد دانشمند مسلمان هندی (بیوگافی آن خواهد آمد ) طبق قرائن وشواهدی ذوالقرنین را کوروش کبیر هخامنشی دانسته ودر این باره کتاب مستقلی نوشته است ،اینک بطور اختصار به تحقیقات ابولکلام اشاره میکنیم :
اولین لشکر کشی کوروش به غرب و فتح لیدیا
کوروش پس از آنکه بر تخت نشست با پادشاه لیدی که کرزوس نام داشت روبرو شد مورخین یونان عموما گفته اند که برای اول بار کرزوس دست به دشمنی زد و جنگ را آغاز کرد و کوروش را مجبور به توسل به شمشیر کرد ،کوروش در این جنگ پیروز شد ، لیدی در آسیای صغیر موسوم به آناطولی قرار داشت ، حکومت لیدی دست نشانده یونان بود ، کوروش با مغلوبین بطوری با بزرگواری رفتار نمود که مردم احساس نمیکردند که آتش جنگی به دیار آنها کشیده شده است .. بنظر ابولکلام اولین سفری که کوروش به غرب کرده همان است که در ایات 85تا88سوره کهف آمده است .(حما به معنای آب تیره رنگ شرح داده میشود.)
دومین لشکرکشی کوروش به شرق
در حمله دوم ، کوروش متوجه مشرق شد ، زمانیکه قبایل وحشی و عقب مانده " کیدروسیا" و "باکتریا" که در نواحی مشرق سکونت داشتند سر به شورش برداشتند کوروش برای خواباندن فتنه به آنجا لشکر کشید. منظور از سرزمین کیدروسیا "مکران وبلوچستان" و منظور از باکتریا همان "بلخ" است وآیات 89تا 91 سوره کهف میباشد.
لشکرکشی سوم کوروش به شمال ایران
حمله سوم کوروش به طرف شمال ایران صورت گرفته که برای اصلاح امور «ماد» بوده است این سرزمین در شمال سرزمین پارس است وحدود آن به سلسله کوههای قفقاز میرسد که این کوهها بین دریای خزر و دریای سیاه واقع است ، این نواحی بعدا به قفقاز یا به اصطلاح پارسیان کوه قاف موسوم گشت. کوهستانهای فعلی قفقاز به این سلسله کوههای بین دریای خزر و دریای سیاه گویند، در این سفر کوروش به نزدیک رودی رسید ودر کنار آن اردو زد ،اقوام این منطقه از دست قومی به کوروش شکایت کردند او دستور داد در محلیکه غارتگران از آن میگذشتند سدی آهنین ساخته شود ،تا بدین وسیله از تاخت وتاز آنها جلوگیری شود.
اگر به نقشه نگاه کنیم : آسیای غربی پایین دریای خزر وجود دارد ودریای سیاه بالای آن است و کوههای قفقاز نیز بین دو دریا در حکم دیوار طبیعی مرتفعی است این کوهها صدها کیلومتر طول دارند ومانع رخنه کردن به این طرف و آن طرف کوههاست تنها یک تنگه میان آن قرار دارد که محل عبور اقوام یاجوج و ماجوج بوده اند کوروش با سدی آهنین آن تنگه را مسدود کرد این همان است که در آیات 93تا97 سوره کهف آمده است.
این سد در محلی که بین دریای خزر ودریای سیاه بنا شده ودر تنها تنگه مبان این سلسله کوهها ساخته شده است .
این راه را امروزه تنگه «داریال» میخوانند ودر ناحیه «ولدای کیوکز » و تفلیس گرجستان واقع شده است . هم اکنون نیز بقایای دیواری آهنین در این ناحیه وجود دارد ،واین همان که در سد ذوالقرنین آهن زیاد بکار رفته است ، معبر داریال بین دو کوه بلند واقع شده است واین سد که آهن زیادی در آن بکار رفته است در همین دره وجود دارد.
یاجوج و ماجوج به چه اقوامی گویند:
همان اقوامی که در اروپا آنها را میگر ودر آسیا تاتار( یاجوج=یوچانگ و ماجوج = مانچو . و واژه یاجوج و ماجوج عبری این کلمات است. نویسنده وبلاگ ) نامیده میشوند و معلوم شده که در حدود سال 600پیش از میلاد یک دسته از آنها در سواحل شمالی دریای سیاه پراکنه شده اند و هنگام پایین آمدن از دامنه های کوههای قفقاز ، آسیای غربی را مورد هجوم قرار میدادند این سرزمین در آن زمان مغولستان نامیده میشده است آن قبایل کوچ نشین بوده اند که آنرا «منچول» یا مغول می نامیده اند و نام چینی آن هم منغول یا مانچوک با مانکوک بوده است وبه زبان عبری ماجوج بسیار نزدیک است .
ذوالقرنین
لقب ذوالقرنین (صاحب دو شاخ) متخذ از خواب دانیال پیغمبر است:
که در خواب دید قوچی زیبا با دو شاخ بلند در کنار رودی ایستاده است این دو شاخ یکی بطرف جلو ودیگر به پشت خم شده اند و قوچ با دو شاخ خود شرق و غرب را شخم میزند وهیچ حیوانی در برابر او مقاومت نمی کرد تا اینکه یک بزکوهی از طرف مغرب در حالیکه زمین را با شاخ خود میکند و میان پیشانی این بز فقط یک شاخ بزرگ وعجیب پیدا بود ، بز کوهی کم کم به قوچ نزدیک شد و بر او تاخت در این حمله دو شاخ قوچ شکست و از مقاومت عاجز ماند.
فرشته ای به دانیال نازل شده وخواب را به کوروش و اسکندر تعبیر کرد ، کوروش سر دودمان هخامنشی و بزکوهی اسکندر که آن دودمان را برانداخت .
تاريخ مردميهود و ذوالقرنين
يکي از کتاب هاي پيمان کهن، سفري منسوب به دانيال است که بخشي از کردار و روياي وي را در روزگار اسارتيهود در بابلياد مي کند. در فصل هشتم کتاب آمده (با تلخيص): در رويا ديدم و هنگام ديدنم چنين شد که من در کاخ شوشان در ايلام بودم و در خواب ديدم که نزد رود"اولاي" هستم و چشمان خود را برداشته نگريستم و اينک قوچي در برابر رود مي ايستاد که داراي دو شاخ بود و آن قوچ را به سوي خوربران (غرب) و پاختر (شمال) و نيمروز (جنوب)، شاخ زنان ديدم وهيچ جانوري در برابرش پايداري نتوانست کرد. در هنگامي که انديشناک بودم؛ بز نر تک شاخي از خوربران آمده، با خشم بر او برآمده، وي را زد و هردوشاخش را شکست.
پس از آن در همين کتاب، از زبان دانيال آمده که جبرييل بر او پديدار گشته و خواب وي را چنين شرح کرد: «قوچ دوشاخي که ديدي ملوک ماد و پارس است و بز نر پادشاهيونانست.»
در اين خواب، دو کشور ماد و پارس به گونهي دو شاخ نمودار شده و چونيگانگي اين دو کشور و پديد آمدن کشور ايران نزديک بوده، پادشاه آن به صورت قوچ دو شاخي انگاشته شده و اسکندر مقدوني که اين شاهنشاهي را نابود نمود به گونهي بز نر تک شاخي پديد آمده؛
گرچه به نظر میاید که یهود در تکمیل پیشگویی ماجرای اسکندر را بعدا افزوده باشد چه تاریخ نگارش کتاب دانیال در سده ی ششم پیش از میلاد است و ماجرای اسکندر در سده سوم ژیش از میلاد . یهود از نوید خواب دانیال چنین دریافتند که پایان اسارت ایشان منوط به برخاستن همان کشور دوشاخ است که بر بابل چیره گشته و بنی اسراییل را از اسارت ایشان منوط به برخاستن همان کشور دو شاخ است که بر بابل چيره گشته و بني اسراييل را از اسارت، رهايي مي بخشد. چند سال پس از اين پيشگويي، کورش پديد آمد و پهلويان و پارسيان رايکي ساخت، پس از آن بر بابل پيروز گشته يهوديان را آزاد ساخت.
کورش در سه سويياد شده در خواب دانيال به پيروزي هاي دستيافت: در خوربران بر ليديا چيره گشت و در پاختر (که درين جا چون از مبدا بابل ديده مي شود، پاختر خاوري را پاختر در برمي گيرد؛ در جاي ديگر خاور و پاختر جداگانهياد شده) بر بيابانگردان و در نيمروز بر بابل. افزون بر دفتر دانيال، در دفتر اشعيا ويرميا نيز دراين باره سخن به ميان آمده و نام کورش در دفتر اشعيا آشکارا آمده است. پس آشکار مي گردد که نزديهود، ذوالقرنين همان کورش است که وي را رهانندهي خود مي دانستند و افزون براين، يکي ديگر از اسفار پيمان کهن که منسوب به عزرا است بيان مي دارد که يهود پيشگويي هاي پيامبران خود را به کورش نشان دادند و گفتند: پروردگار نام تو را در سخن خودياد کرده و تو را رهانندهي بني اسراييل قرارداده و کورش از شنيدن اين سخن تحت تاثير قرار گرفته، به بازسازي پرستشگاهشان فرمان داد.
مجسمه کوروش متخذه از خواب دانیال پیغمبر
مجسمه سنگی کوروش کبیر که در نزدیکی استخر پایتخت ایران باستان در حدود پنجاه مایلی سواحل رودخانه «مرغاب » نصب شده است چون بوسیله خاورشناسان خطوط میخی آن خوانده شد این مطلب بیشتر روشنتر شد ، مجسمه به قامت انسان بوده و در بال دارد مثل بالهای عقاب و در روی سرآن دو شاخ قوچ که از از یک ریشه روییده و یکی به سمت جلو و دیگری به پشت آن رو به عقب است ، مجسمه ثابت میکند که تصور ذوالقرنین از خواب دانیال پیغمبر پیدا شده و مجسمه ساز از آن خواب پیروی کرده است و چون کوروش کبیر بعد از فتح بابل یهودیان اسیر از اسارت نجات داد خواب دانیال مشهور شد .
اين سخن دربارهي ذوالقرنين با نگاه به کتاب هاي يهود و همخواني آن با نوشته هاي تاریخ نويسان باستان، با فرشته ی بالداريافت شده در پاسارگاد به قطعيت مي رسد. اين نگاره ثابت مي کند که تصور معني ذوالقرنين در انديشهي کورش نفوذ داشته است. در خواب دانيال قوچي که به نظر او آمده، دو شاخ روي سر داشته نه مانند ديگر قوچ ها کهيکي پشت ديگري جاي داشته و اين بيان درست با صورت شاخ هاي نگارهي بالدار همخواني دارد. دو بال اين نگاره با خواب اشعيا همخواني دارد که کورش را شاهين خاور خوانده است.
حماء «چشمه ای که تیره رنگ است»
در کنار آن از روی خشکی چنان بنظر میرسد که آفتاب زمین طلوع ودر دریا غروب میکند ، از آیه متوان فهمید که ذوالقرنین به جایی رسید که حد غرب محسوب میشود و در نظرش آمد که آفتاب در آن چشمه غروب میکند.
طبق تحقیقات ابولکلام آزاد کوروش کبیر در سفر اول خود برای سرکوبی دولت لیدی بسمت غرب حرکت کرد و آفتاب ار چنان دید .
میگوید: نقشه سواحل غربی آسیای صغیر را روبروی خود بگذارید در این نقشه می بینیم که همه ساحل به خلیجی کوچک منتهی میشود مخصوصا در نواحی حدود «ازمیر» دریا تقریبا صورت یک چشمه بزرگ میگیرد .
سارد پایتخت کشور لیدی باستان در نزدیکی سواحل غربی و نزدیک شهر «ازمیر» فعلی واقع است. در اینجا میتوانیم بگوییم که کوروش کبیر بعد از استیلاء بر سارد به نقطه ای از سواحل دریای اژه میرسد ودر آنجا متوجه میشود که دریا صورت چشمه ای بخود گرفته آب دریا نیز از گل و لای ساحل تیره رنگ بنظر میرسد. اگر در حوالی غروب کسی در این محل ایستاده باشد خواهد دید که قرص خورشید چنان مینمایاند که در آب محو میشود... این همان است که قرآن تعبیر کرده «چنین دید که خورشید در آب تیره رنگ فرو (غروب ) کرد».
مسلم است که خورشید در محل معینی غروب نمیکند ولی اگر در سواحل دریا ایستاده باشیم ، در نتیجه کرویت زمین و انحنای آب خواهیم دید که خورشید در هنگام غروب کم کم و آرام آرام در سینه دریا جای میگیرد.(
ناگفته نماند بیشتر علما از جمله علامه طباطبایی و مکارم شیرازی ابوالکلام را درست دانسته اند)
اصلاعات بیشتر دراینباره از علامه طباطبایی :
(
علامه طباطبایی و مستندات)
__________
پینوشت :
جالب ترين داستان قرآن از ديد غرابت و آنکه اين داستان بدينگونه در جايي ديده نشده است و يافته هاي باستان شناسي برآن صحه مي گذارند و همچنين از آنرو که به طور مستقيم با ساميان پيوندي ندارد، داستان کوروش بزرگ است در قالب داستان ذوالقرنين[۲۶]. اين داستان را شايد از روي ادله اي که براي آنست را بتوان گواهي برحقانيت قرآن دانست، براي نمونه هيچکس از گاهنويسان يوناني يا نويسندگان پيمان کهن به ديوار دفاعي کوروش اشاره نکرده بودند، البته با آشنايي که از دوران هخامنشي در پادگان بندي در برابر بيابانگردان که به کشورهاي متمدن زيردست هخامنشيان حمله ور مي شدند داريم، وجود اين ديوار معقول است ولي در گزارش هاي تاريخي از آن به طور مستقيم ياد نرفته است. وتنها قرآن است که آنرا به گونه اي توصيف کرده است که آنرا در گرجستان يافته اند و درانجا نيز دانسته شد که آن ديوار منسوب به کوروش است.
در اسفار دانيال، اشعيا و يرميا از پيمان کهن ازين داستان سخن رفته است.
نقل داستان ذوالقرنين به جهت يهودان يا تحريک آنان بوده است، چنانکه مي دانيم در پيمان کهن از کوروش ياد رفته است و داستان ذوالقرنين به طور غيرمستقيم با يهوديان رابطه دارد، چراکه وي باعث آزادي فرزندان اسرائيل از اسارت شد وبدينسو توانستد در سايه ي فرمانروايي وي و جانشينانش تاحدي از شکوه از دست رفته شان را بازيابند. در نتيجه هرچند که کوروش در ميان بني اسرائيل يک بيگانه است، از آنرو که آنان را رهايي بخشيده و هم اينکه فرمانرواي مسلط جهان است و کاري در برابر وي نتوان کرد ستوده شده است. اينرا هم بايد يادآور شد که به هنگام آمدن الکسندر گجسته يهوديان با وي همکاري کردند و با آنکه به ايرانيان مديون بودند، الکسندر را به عنوان واقعيت مسلم و قوه ي غالب که دوستي با وي به آنها سود خواهد رسانيد، پذيرفتند.