نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: ►►►زشت ترین دختر کلاس◄◄◄

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3418
    نوشته
    91
    تشکر
    170
    مورد تشکر
    250 در 79
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    ►►►زشت ترین دختر کلاس◄◄◄

    دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند! نقطه مقابل او دختر زیباروی و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید:
    میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟
    یکدفعه کلاس از خنده ترکید …

    بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند.
    او گفت: اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی.

    او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند. او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود. آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد. مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا!

    سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم. پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:
    برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!

    در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند.
    روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟
    و همسرم اینگونه جواب داد:
    من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم ...


    شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند
    عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند
    دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند
    و بخند که خدا هنوز آن بالا با تـوست

  2. تشكرها 6


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    با سلام
    میخواستم بدونم آیا این داستان صرفا یک داستانه یا تجربه واقعی خودتونه

    امضاء

  5. تشكر


  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    عضو صمیمی
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3418
    نوشته
    91
    تشکر
    170
    مورد تشکر
    250 در 79
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    ســلامـ

    نقل قول نوشته اصلی توسط ranji نمایش پست ها
    با سلام
    میخواستم بدونم آیا این داستان صرفا یک داستانه یا تجربه واقعی خودتونه

    با عرض سلام و قبولی طاعات و عبادات شما دوست گرامی
    در پاسخ شما باید بگم که
    صرفا یه داستان که گفتین یه کم.......قشنگ نیست واسه این متن
    اگه خوب دقت کنید میدونید که "صرفا" یه داستان معمولی نیست و کلی درس میده در کلاس خودش و این نوع نوشته ها
    و دوم اینکه تجربه ی خودم نیست اما واقعیت داره دوست من
    با تشکر از شما که توجه کردین

  7. تشكرها 2


  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    بسیار زیبا و آموزنده بود
    تشکر از شما



    امضاء

  9. تشكرها 2


  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن فرهنگی
    تاریخ عضویت
    May 2010
    شماره عضویت
    399
    نوشته
    8,168
    تشکر
    20,575
    مورد تشکر
    12,603 در 3,859
    وبلاگ
    34
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    با سلام مجدد
    کاملا درسته که داستان شما درسهای زیادی داشت
    مثل:1-ظاهربین نبودن2-عشق درسیرت3-از منفی دیگران مثبت ساختن وخیلی نکات دیگر
    اما گاهی همین درسها باعث میشن که یکی زمین بخوره ودیگه بلند نشه میدونی چرا ؟؟؟
    چون با توجه به همین آموختهاش وتوکلش عمل میکنه ولی طرف مقابل هرگز نمیفهمه و حتی بدتر اینکه متهم به یه ساده احمق میشه واین یعنی پایان... ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    امضاء

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi