بدشانسی يا اقبال, ميهن ما ن ايران از نظر جغرافيای سياسی در جايی است که از بدو موجوديتش به مثابه يک کشور هميشه مورد يورش و تهاجم و چپاول از سوی همسايگان دور و نزديک خود بود. متجاوزان به مرز و بوم ما گاه اقوامی بودند با مناسبات اجتماعی و اقتصادی بسيار عقب مانده و فقير مثل عرب, ترک , تاتار و مغول... که در جستجوی سعادت و زندگی بهتر به سمت ايران کشيده می شدند و گاه امپراتوريهای بزرگی چون آشور, يونان دوره اسکندر, روم, عثمانی, استعمار بريتانيا و اکنون آمريکا که برای گسترش امپراطوری خود, و بويژه در دوران اخير برای چپاول منابع سرشار طبيعی ميهن مان چشم طمع به اين مرز و بوم داشته و دارند. تا زمانه و نظم جهانی به شکل کنونی آن باقی است اين خظر هم باقی خواهد ماند
بديهی است که نياکان ما در مقابل اين تجاوزات بيکار ننشسته, بلکه به دفاع از ميهن پرداختند. وگرنه با توجه به تعدد و گستردگی و ويژگی به شدت خشن و غارتگرانه تجاوزات و اشغالگريها, اگر مقاومتهای مردمی و جنبشهای استقلال طلبانه و ميهن پرستانه نبود, ايران هم چون بسياری از ممالک کاملا از نقشه جهان حذف می شد و يا مانند بسياری ديگر در مقابل اين چنين يورشهايی دچار دگرديسی ملی شده (همانند مصر, ترکيه, تونس...) و به صورت کشوری عرب يا ترک در می آمد
همچنين بديهی است که دامن همه عاری از لکه های ننگ وخيانت نبود. خائنين, ميهن فروشان, و نوکرصفتانی که به دستبوس متجاوزان و اشغالگران ميشتابند و گاها آنان را به تجاوز تشويق ميکنند , بودند, هستند و خواهند بود. وگرنه ميهن پرستی و قهرمانی معنايی نميداشت اگر ميهن فروشی و جبونی نميبود. اگر خاطره سلحشوران و جان برکفان تلاشگر راه استقلال کشور و سعادت مردم در دل تک تک ايرانيان جای داشته و هميشه به نيکی و سرافرازی ياد ميشود, نام نوکران بيگانه اگر مدفون در سياهچالهای فراموشی نباشد, با اکراه و به خاری و تنفر ياد ميشود
شمال ايران هميشه از سنگرهای مستحکم دفاع از ميهنمان بود. به روايتی حتی سپاه اسکندر که تا مرزهای چين پيش رفت کنترلی بر گيلان و مازندران نداشت. شماليها پس از اشغال ديگر مناطق ايران, بويژه پس از تهاجمات اعراب و مغولها برای استقلال ايران حماسه های بسياری آفريدند. بياد داشته باشيم که تا 350 سال بعداز حمله اعراب گيلان و مازندران هنوز استقلال خود را حفظ کرده بودند. پطروشفسکی مينويسد: در سال 651 ميلادی(31ه) شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد. و همه ايران تقريبا, تا آمو دريا(جيحون) مسخر اعراب گشت. فقط نواحی بلخ و غور و زابلستان و سرزمينهای کرانه دريای خزر, يعنی ديلم و گيلان و طبرستان مستقل باقی ماندند. مردم نواحی مزبور لجوجانه پايداری کردند... در نواحی کرانه دريای خزر(طبرستان, گيلان, ديلم) تا نيمه دوم قرن سوم هجری (نهم ميلادی) زرتشتيگری تفوق داشت... گيلان و ديلمستان هرگز به زير فرمان عربان در نيامدند. دودمان ايرانی (ديلمی) آل بويه (از 325 تا 447 ه) که در غرب ايران و عراق حکمروا بوده و بغداد را مسخر ساخت (334 ه) خلفای عباسی را عملا از قدرت سياسی محروم نمود و فقط حکومت شبح آسای روحانی را برايشان باقی گذاشت. /پطروشفسکی/اسلام در ايران/ترجمه کريم کشاورز
آرنولد تون بى مينويسد: اشغال بغداد در سال 945 ميلادى بوسيله آل بويه يكى از دولتهاى جانشين خلافت عباسى ثابت كرد كه فروپاشى خلافت عباسى كه در قرن نهم ميلادى شروع شده بود يك امر چاره ناپذير است. سلسله آل بويه نخستين سلسله اى بود كه ايالت متروپوليس خلافت عراق را اشغال كرد و سلطه مستقيم بر خود خلافت پيدا نمود. آل بويه ايرانيان اهل گيلان بودند و تسلط آنها بر خلافت عباسى, اوج پيشرفت ايرانيان در قدرت سياسى جهان اسلام در مقابل اعراب بود . تاريخ تمدن / آرنولد تون بى/ ترجمه دكتر يعقوب آژند