نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10

موضوع: ๑۩✫..✫۩๑ چریک تنهای انقلاب ๑۩✫..✫۩๑

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    shamee ๑۩✫..✫۩๑ چریک تنهای انقلاب ๑۩✫..✫۩๑



    زندگی نامه شهید اندرزگو
    ملیت : ایرانی - قرن : 15
    سید علی اندرزگو : به علت تقارن ولادتش با ايام شهادت امير مؤمنان(علي)(ع) اين مولود را «علي »ناميدند. فرزندي كه در هيجدهم ماه رمضان سال 1316 هجري شمسي، به دنيا آمد نام خانوادة «اندرزگو »را نه تنها در تاريخ ايران، بلكه در تاريخ جهان جاودانه ساخت.
    پسري كه در بازي سرنوشت ‌سال ها از اين نام استفاده نكرد و در غربت و تنهائي به سر برد و حتي در داخل خانه نيز در استفاده از نام «سيد علي»، محذور و معذور بود.
    پدرش سيد اسدالله، در ابتدا شغل بنائي داشت و سپس به خرده فروشي ابزار در ميدان شوش تهران روي آورد و به علت ورشكستگي،‌از وضع زندگي خوبي برخوردار نبود.
    او مردي بود محب اهل بيت عصمت و طهارت و خانوادة او نيز بر اين طريق استوار بود. سيد اسدالله داراي 7 فرزند، چهار پسر و سه دختر بود كه سيد علي آخرينشان بود
    . او همانند تمامي همسالان پس از رسيدن به سن هفت سالگي، براي فراگيري علم و دانش، قدم به مدرسه گذاشت و در دبستان فرخي كه در نزديكي محله‌شان بود، ثبت نام كرد.
    پس از طي دوران ابتدائي، به علت فقر خانوادگي و براي كمك به معيشت خانواده، ترك تحصيل كرد و وارد بازار كار شد. سيد علي كه خود را براي مبارزه‌اي همه جانبه به وسعت ايران و انجام رسالتي بزرگ آماده مي كرد و تحصيلات كلاسيك با شرايط آن روز را براي اين منظور كافي نيافته بود، براي فراگيري دروس حوزوي به مسجد محل شتافت و در نزد اساتيدي چون حجج اسلام آقايان بروجردي و ميرزا علي اصغر هرندي به یادگیری علوم اسلامی پرداخت .
    در طي اين مدت، جامع المقدمات، تحف العقول، نهج البلاغه، فقه و اصول و … را فرا گرفت. پس از آن بنابر شرايطي كه بعد از اعدام انقلابي حسنعلي منصور براي او فراهم شد، ابتدا مدتي به قم رفت و پس از مدت زماني، راهي نجف اشرف شد . پس از بازگشت از عراق، مجدداً در حوزه علميه قم، مشغول به تحصيل گرديد. در اين مدت از محضر آيات الله مشكيني و مكارم شيرازي از درس تفسير و اخلاق بهره‌ها برد و از محضر آقاي دوزدوزاني، قوانين و لمعه را فرا گرفت. سيد علي اندرزگو كه با نام شيخ عباس تهران در حوزه علميه قم رحل اقامت افكنده بود، به علت فعاليت‌هائي كه داشت مورد شناسائي قرار گرفت و از لباس روحانيت خارج شد.ا و به چيذر آمد و در مدرسه اي كه توسط حجت ‌الاسلام سيد علي اصغر هاشمي تأسيس شده بود،‌پناه گرفت و در آنجا به دروس حوزوي، ادامه داد.
    ولي دست تقدير، پس از چند صباحي، مجدداً او را آوارة ديار غربت كرد، تا پس از رفت و آمدهاي طاقت فرسا به افغانستان و … در كنار حريم رضوي سكني گزيد.
    شهيد اندرزگو در مشهد نيز در درس مرحوم اديب نيشابوري حاضر شد و بنابر نقل همسر، در مدت 5 سال از محضر ايشان استفاده ها برد و در حسينيه اصفهاني ها در بازار سرشور نيز در درس آقاي موسوي شركت كرد.
    همانگونه كه گفته شد شهيد اندرزگو، پس از به پايان بردن دوران تحصيلات ابتدائي، چون شاهد زحمات طاقت فرساي پدر، براي تأمين معاش بود، براي ياري رساندن به پدر و كمك به اقتصاد خانواده، درس را رها كرد و در نزد برادرش، سيد حسن كه در بازار تهران،‌داراي نجاري بود، مشغول به كار شد و در حدود ده سال در اين شغل ماند و با وارد شدن به شاخه نظامي هيئت هاي مؤتلفه، از شغل خود دست كشيد و تا پايان عمر، مهمترين اشتغال او مبارزه و فعاليت براي سرنگوني رژيم ستمشاهي بود.
    به علت اينكه درمیان مردم و با مردم بود به ناچار هر از گاهي، به فراخور محيط و مرتبطين، پوشش شغلي خاصي را انتخاب مي كرد كه از آن جمله بود: روضه خواني، تسبيح و انگشتر فروشي، فروش دواجات، طبابت سنتي، ساختمان سازي ،فرش فروشي و … پوشش هاي شغلي او به حدي است كه گاهي نزديكان او را نيز به اشتباه مي انداخت، تا جائيكه يكي از مرتبطين، در مصاحبة با مجله سروش بعد از پيروزي انقلاب اسلامي او را از تجّار بازار و چاي فروش معرفي كرده است.
    در اوايل سال 1343، در حاليكه 27 بهار را پشت سر گذارده بود، ‌با معرفي شهيد حاج مهدي عراقي، براي خواستگاري به منزل حاج رضا محمد علي رفت و بنيان زندگي او شكل گرفت.
    عروس براي شروع زندگي مشترك، به خانة پدري داماد آمد، ولي اين وصلت، بيشتر از چند ماهي دوام نيافت چرا كه طرح اعدام انقلابي حسنعلي منصور، عملي شد و داماد بالاجبار زندگي مخفي را آغاز كرد.
    عروس و پدر عروس را با بدترين اهانت ها، به بازجوئي كشاندند و داماد را از آنان طلب كردند. تقدير بر اين تعلّق گرفته بود كه يا اين زندگي نوپا از هم بپاشد و سيد علي، در زندگي مخفي، راه همرزمان شهيدش را ادامه دهد و يا با علني ساختن خود، دستگير و به جوخة اعدام سپرده شود.









    امضاء

  2. تشكرها 2

    مدير اجرايي (25-08-2012), شهیده (25-08-2012)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    بديهي است كه همسر سيد علي، هرگز راضي نمي شد سنگر مبارزه خالي بماند چرا كه او هم در دامان خانواده اي اهل مبارزه رشد يافته بود، هر چند فراق براي او مشكل بود ولي حال كه تقدير چنين خواسته بود. او هم بر اين خواسته سر سپرد و در نهايت، اين وصلت به جدائي انجاميد. طلاق نامه اي كه از طريق پست برايش ارسال داشت با خون دل پذيرا گشت.
    سيد علي اندرزگو كه سامانش در بي ساماني رقم خورده بود و در اين بي ساماني، خانواده و منسوبين خويش را نيز دستخوش ناملايمات زندان، مراقبت دائم و … كرده بود. پس از هفت سال سرگرداني، اين بار با وساطت حجت الاسلام موسوي امام جماعت مسجد چيذربانام مستعار شيخ عباس تهراني، براي ازدواجي مجدد، راهي خانه آقاي عزت الله سيل سپور شد تا با خواستگاري از دختر وي، براي ادامه راه مبارزاتي خود، ياري همراه اختيار كند.
    بنابر نقل همسر شهيد اندرزگو، چون در خواستگاري، رسم بر حضور خانوادة داماد است، سيد علي، تني چند از زنان با ايمان محله چيذر را، به جاي خانواده خود، براي صحبت هاي مقدماتي و تهيه امكانات اوليه به خانة دختر فرستاد.
    سرانجام اين ازدواج در كمال سادگي و بي آلايشي، انجام شد. ثمرة اين وصلت، چهار پسر است.
    بنامهاي: سيد مهدي، سيد محمود، سيد محسن و سيد مرتضي. سيد علي، نسبت به فدائيان اسلام و شهيد سيد مجتبي نواب صفوي، ارادتي خاص داشت و در جريان مبارزات آنان قرار گرفته بود و از طرفي داراي روحية شديد مذهبي و ظلم ستيزي بود.
    بر اين اساس، پس از شهادت نواب صفوي، بر سر مزار او حاضر شد و با روح او پيمان بست تا از ادامه دهندگان راهش باشد. شهادت مرحوم نواب صفوي، روح او را آزرده و قلبش را جريحه دار كرد و كينة شاه و وابستگان او را در دلش، دو چندان كرد .
    از آن روز مترصد فرصت بود تا در راه اسلام عزيز، از انتقام گيرندگان و خونخواهان او باشد.
    با شكل گيري جمعيت هاي مؤتلفه اسلامي كه خاستگاه آن، هيئت هاي مذهبي و بازار تهران بود و متوليان آن از مبارزين سال هاي دورِ مبارزه و بعضاً با شهيد نواب صفوي و جمعيت فدائيان اسلام در مبارزات، سهيم بودند و با اخذ نظر موافق از حضرت امام خميني «ره» فعاليت را شروع كرده بودند، سيد علي نيز، كه در بازار تهران، در مغازه برادرش، به صندوق سازي، اشتغال داشت به هيئت شهيد حاج صادق امان همداني كه يكي از هيئت هاي تشكيل دهندة مؤتلفه بود، راه يافت و در پخش اعلاميه هاي امام خميني «ره» و روحانيت به فعاليت پرداخت.
    شخصيت معنوي و مبارزاتي شهيد اماني، تأثيري به سزا در ادامة‌راه او داشت و سيد علي را به فعاليت‌هاي پنهاني سوق داد. در اين دوران سيد علي كه در درس ميرزا علي اصغر هرندي، با شهيد صفار هرندي و شهيد بخارائي آشنا شده بود، با آنان ارتباطي تشكيلاتي برقرار كرد و به عنوان رابط شهيدان، بخارائي، صفار هرندي و نيك نژاد با شهيد صادق اماني وارد عمل شد و در شاخه نظامي به فعاليت پرداخت.
    اعدام انقلابي حسنعلي منصور در كميته مركزي، پس از اخذ فتوي از آيت الله ميلاني تصميم بر اعدام انقلابي حسنعلي منصور ـ نخست وزير وقت ـ گرفته شد.
    چرا كه او طراح لايحه ننگين كاپيتولاسيون و عنصر خود فروخته‌اي بود كه از حمايت انگليس و آمريكا، هر دو برخوردار و مجري سياست غرب بود و مي بايست دست جنايتكارش از صحنة كشور كوتاه گردد تا درس عبرتي باشد براي ديگر كساني كه سند عبوديت و بندگي ايران را امضا مي کردند.
    مسئوليت ها، تقسيم شد.
    گروهي، مسئوليت شناسائي را به عهده گرفتند و عده اي دست اندركار تهيه ابزار لازم شدند و تعدادي نيز به عنوان مجري حكم الهي تعيين گرديدند. نقش شهيد اندرزگو در اين ميان، به عنوان ناظر و تمام كننده، تعيين شد تا اگر گلوله هاي شهيد بخارائي به منصور اصابت نكرد، او كار را تمام كند. .
    در شب قبل از عمليات، مجريان طرح در منزل شهيد صفار هرندي جمع شدند و براي آخرين بار، طرح عمليات را مرور كردند و بعد از بررسي وسايل و ابزار و اسلحه ها و انتخاب بهترين شيوه و راه‌هاي فرار و احتمالات موجود به دعا و نيايش پرداختند، چرا كه شب هفدهم ماه رمضان، از ليالي قدر است و براي اينكه رژيم فاسد و يا گروه هاي ملي گرا، چپي‌ها، التقاطيون و …نتوانند از اين حركت سوء استفاده كرده، اين حركت را به بيگانگان و يا بخود نسبت دهند، قطعنامه اي تهيه كردند و نوارهائي را به عنوان انگيزه عمل و وصيت نامه پر كردند كه متأسفانه، اين اسناد پس از دستگيري، به دست مأمورين شهرباني افتاد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز اثري از آن به دست نيامد.
    شب گذشت، روز موعود فرا رسيد، نخست وزير در ساعت 10 صبح به ميدان بهارستان وارد شد و براي رفتن به مجلس شوراي ملي، از ماشين پياده شد.
    همرزمان شهداي اين واقعه، كيفيت عمل را چنين نقل كرده اند:
    شهيد بخارائي يك گلوله به طرف منصور شليك مي كند كه به شكم منصور مي خورد و او خم مي‌شود و گلوله دوم را به گلوي منصور مي زند و حنجره پليدش را مي درد و گلوله سوم را كه مي‌آيد به مغز او بزند اسلحه گير مي كند و شهيد بخارائي فرار مي كند.



    امضاء

  5. تشكر

    شهیده (25-08-2012)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مأمورين در تعقيب خود موفق مي شوند شهيد بخارائي را كه هنگام فرار، بر روي زمين يخ زده مي لغزد دستگير كنند.
    شهيد اندرزگو و نيك نژاد و هرندي، پس از مشاهده اوضاع طبق قرار با شهيد اماني، به ميدان شوش رفته و اسلحه ها را تحويل مي دهند و مقرر مي شود تا يك هفته هيچ يك از افراد به خانه نروند و زندگي مخفي داشته باشند.
    با دستگيري محمد بخارائي، تمامي نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي اعم از شهرباني و ساواك به صحنه مي‌آيند و نصيري كه در آن زمان، رياست شهرباني كل كشور را به عهده داشت شخصاً براي بازجوئي از وي، به كلانتري مي آيد.
    اولين برگ خبري كه در اين مورد منتشر مي شود، بخارائي را نوجواني ظاهراً لال معرفي مي كند،‌چرا كه او قصد بازگو كردن اسرار را نداشت و خود را براي وصال معشوق آماده كرده بود.
    از طريق پدر و مادر شهيد بخارائي، دوستان نزديك او شناسائي و سرانجام شهيد نيك‌نژاد و صفار هرندي، نيز دستگير مي شوند و در بازجوئي هاي فني و در زير شكنجه هاي ددمنشانه، نام حاج صادق اماني و شهيد سيد علي اندرزگو نيز مطرح مي گردد. دستور دستگيري شهيد اماني و شهيد اندرزگو را شاه، شخصاً صادر مي كند و پيگيري هاي جدي تر ادامه مي يابد.
    پس از مدتي، همسنگران و همرزمان سيد علي، بعد از دستگيري به بيدادگاههاي دادرسي ارتش سپرده مي شوند كه حاج صادق اماني، محمد بخارائي، مرتضي نيك نژاد و رضا صفار هرندي به اعدام، تعدادي حبس ابد و بعضي ديگر به حبس هاي طويل المدت و كوتاه مدت و سيد علي نيز غياباً به اعدام محكوم مي‌گردند و در روزي به بلنداي عاشورا، هم پيمانان سيد علي را در كربلاي ايران به جوخة‌اعدام مي‌سپارند تا با خلعت زيباي شهادت به ملاقات معبود بشتابند.
    دستور مستقيم شاه، نيروهاي اطلاعاتي ساواك و شهرباني را بر آن داشت تا با هر آنچه در چنته داشتند به ميدان آيند و همة ترفندهاي معمول و غير معمول را به كار گيرند تا شايد به موفقيتي نائل گردند. به طور طبيعي، ابتدا به سراغ خانواده او رفتند.
    پدر، برادرها، همسر و پدرهمسر او را دستگير كردند تا شايد از طريق آنان، راهي به دستگيري سيد علي، بيابند. عكس سيد علي را از طريق ثبت احوال و برادر وي، بدست آوردند. با تكثير بسيار زياد، آن را به همة ساواك‌ها و شهرباني‌ها و مرزباني‌ها ارسال كردند.
    سپس سيد حسين اندرزگو را ـ براي اينكه سيد علي موقع خداحافظي گفته بود به مشهد مي روم ـ به همراه يك مأمور به مدت يك هفته به مشهد فرستادند تا سيد علي را پيدا كند و برادر ديگر او سيد محمد را به خاطر سكونت يكي از شوهر خاله هاي او در اصفهان به همراه يك مأمور ديگر به اصفهان اعزام كردند.
    شدت پيگيري ها در اين مرحله به حدي بود كه در يك روز چندين مكاتبه با مراجع مختلف اطلاعاتي و انتظامي صورت مي گرفت تا شايد ردي از اندرزگو بيابند و عطش شناسائي و دستگيري خود را فرو نشانند.
    ولي از مراقبت هاي مكرر از محل سكونت پدر، برادر، پدر همسر، دائي و … بازرسي همزمان منازل تعداد بسياري از اقوام و بستگان و اخذ تعهدهاي مكرر از آنان، نيز نتیجه ای نگرفتند؛ كه «و مكروا و مكرالله و الله خير الماكرين» در اين بين بودند افرادي كه شباهتي با عكس ارسالي به شهرستان‌ها داشتند و به همين علت دستگير و مورد بازجوئي قرار گرفتند كه از آن جمله مي توان به دستگيري محمد رضا شريف و محمد رضا قرباني اشاره كرد.
    جالب اينجاست كه علت دستگيري محمد رضا شريف نشستن در كنار يك مغازه نجاري در شهرستان گلپايگان ذكر شده است! اين پيگيري هاي مكرر ادامه مي يابد و هر از گاهي تعداد كثيري عكس، چاپ و به مبادي ذيربط ارسال مي شود ولي پاسخهاي ارسالي اعم از شهرباني‌ـ ژاندارمري‌ـ مرزباني و ساواك‌حكايت از عجز آنان در شناسائي سوژه دارد. غافل از اينكه مرغ عشق از قفس پريده است. سيد علي چون حلقه محاصره را تنگ ديد و تمامي ياران و همرزمان را در چنگال رژيم ستمشاهي در سياهچالها اسير يافت، پس از مدتي كه بطور مخفي زندگي كرد به شوق ديدار جانان، با هوش و ذكاوت بالاي خود، طرحي ماهرانه انديشيد و جلاي وطن گفت و به عراق رفت. او كه كمر همت به مبارزه اي جانانه با عمّال رژيم طاغوت بسته بود، پس از توقفي چند ماهه به ايران باز مي گردد.
    در تيرماه سال 1346 يكي از همكاران افتخاري ساواك ـ كه منافقانه در صف مبارزين قرار داشتند و با خيانت‌هاي خويش، بسياري از مبارزين را به مسلخ مي كشاندند ـ گزارش مي دهد كه سيد علي اندرزگو به تازگي از عراق به ايران آمده و حامل پيش نويس اعلاميه امام «ره» در خصوص وقايع خاورميانه است.
    ضمناً در خيابان غياثي رؤيت شده است.
    به دنبال اين گزارش منازل مسكوني برادر و دائي سيد علي كه در اين آدرس قرار دارد، مورد بازرسي ناگهاني قرار مي گيرد و از رفت و آمدهاي آنان، مراقبت به عمل مي آيد، تا جائيكه شماره هاي دوچرخه و موتور براي پيگيري ساكنين استعلام مي گردد. ولي باز هم گزارشهائي از سرعجز و نااميدي در شناسايي و دستگيري وي تهيه و به سلسله مراتب ارسال مي گردد. شهيد علي اندرزگو كه مقدمات دروس حوزوي را قبل از اعدام انقلابي منصور در نزد حجت ‌الاسلام ميرزا علي اصغر هرندي و … فرا گرفته بود، بهترين راه را تغيير لباس تشخيص مي دهد و از اين رو عازم شهرستان قم مي گردد و در حوزه علميه مشغول به تحصيل مي شود و با نام مستعار شيخ عباس تهراني به زندگي مخفي خود ادامه مي دهد و از آن روي كه عكس هاي تكثير شده و ارسالي به مرکز ساواك‌و شهرباني‌، عكس هاي شناسنامه اي او بوده اند، شناسائي او در لباس روحاني براي مأمورين، به مراتب سخت‌تر می شود. در سال 1347 كه فردي به نام بشارتين، با حمايت رژيم براي درهم شكستن روحيه مبارزين مذهبي و وارد ساختن ضربه اي بر پيكرة حوزة علميه قم، تصميم به ساختن سينما در شهرستان مذهبي قم مي گيرد، شيخ عباس تهراني وارد عمل شده و با جمع كردن عده‌اي از طلاّب، حركت اعتراض آميزي را شروع مي نمايد و براي اعلام انزجار از ساخت سينما و ياري طلبيدن به صورت جمعي به بيت مراجع تقليد حضرت آيت اله العظمي گلپايگاني و مراجع دیگر مي روند كه شيخ عباس ضمن سخنراني های داغ مورد تشويق آنان واقع مي گردد.



    امضاء

  7. تشكر

    شهیده (25-08-2012)

  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    علي رغم اعتراضات و تلاش هاي انجام شده، اين سينما ساخته مي شود تا اينكه گروهي كه به نام گروه عباس آباد مشهور مي شود با كمك سيد علي اندرزگو، سينماي قم را منفجر مي كنند.
    با ارسال گزارشهاي منابع ساواك از حركت هاي اعتراض آميز به تحريك شيخ عباس پرونده اي بنام وي در قم گشوده و اين گزارشها به مركز ارسال مي‌گردد. شهيد اندرزگو، از حساسيت ساواك و تحت نظر بودن شيخ عباس تهراني اطلاع مي يابد و به كمك يكي از دوستان به مدرسه علميه چيذر كه تازه افتتاح شده بود، نقل مكان مي كند. البته با لباس معمولي.
    سيد علي اندرزگو، پس از مدتي كه در مدرسه علميه چيذر اقامت كرد، مجدداً طي مراسمي در روز نيمه شعبان ملبس به لباس روحانيت شد و در ظاهر مانند يك طلبه معمولي به فعاليت هاي تبليغي پرداخت. در درس‌ها شركت كرد، به تدريس پرداخت، روضه هاي خانگي قبول كرد، ‌به منبر رفت و امام جماعت مسجد رستم آباد شد و در مدرسه چيذر با دعوت شخصيت هاي روحاني حوزة علميه قم از قبيل حضرت آيت الله مشكيني، به عنوان طلبه اي فعال شهرت يافت. ولي در پوشش فعاليت هاي ظاهري در نهايت پنهانكاري به فعاليت هاي تشكيلاتي خود نيز ادامه داد.
    شهيد اندرزگو در اين دوران با محمد مفيدي، ارتباط گرفت و با تأمين اسلحه و طرح هاي اطلاعاتي، در سازماندهي تشكيلات حزب الله شركت كرد و در راستاي ضربه زدن بر پيكرة نظام ستمشاهي، وارد عمل شد. اين فعاليت ها، ادامه داشت تا اينكه محمد مفيدي، بعد از اعدام انقلابي تيمسار طاهري، دستگير شد. دستگيري محمد مفيدی، باعث شد در يك روز، سيد علي با ترفندي خاص، تعدادي از اسباب و اثاثيه خانه را جمع كرده و به قم نقل مكان نمايد و مدتي در رفت و آمد به چيذر با احتياط عمل كرد، تا اينكه متوجه شد محمد مفيدي، اعترافاتي عليه وي نداشته است، پس با خيالي راحت به ادامة فعاليت پرداخت.
    سيد علي اندرزگو كه نجات ايران را از چنگال استعمارگران و دست نشاندگان آنان، در برقراري حكومت اسلامي مي دانست و براي اين منظور، وارد مبارزه شده بود، از هيچ كوششي در راستاي اين هدف والا دريغ نكرد. مجاهدين خلق (منافقین)در اين سال‌ها از حمايت مالي و فكري مذهبيون و روحانيت، برخوردار بود و هنوز زمزمه هاي پذيرش ماركسيسم به صورت آشكار در تشكيلات آنان شنيده نمي شد. سيد علي كه از ايام گذشته، در جلسات مذهبي مسجد هدايت و مكتب توحيد و … با احمد رضائي آشنائي داشت، با برقراري ارتباط با تشكيلات مجاهدين، با تأمين اسلحه و مهمات و كمك‌هاي مالي به آنان، در تسريع حركت مسلحانه كمك هاي شاياني داشت. در يك تلاش براي واگذاري مقاديري سلاح به مجاهدين خلق، از سيد مجيد فياضي كه از شاگردان درس عربي او در مدرسه چيذر بود و ارتباطاتي با او برقرار كرده و آموزش‌هائي به او داده بود، استفاده كرد ـ واگذاري سلاح قبل از اين مرحله توسط محمد مفيدي انجام شده بود ـ فياض در برقراري تماس، موفق نشد و با دستگيري اسدالله تأملي كه فياض براي تحويل اسلحه به سراغ او رفته بود، فياض نيز دستگير شد و به علت تاب نياوردن، در زير شكنجه‌ها، شيخ عباس تهراني را به ساواك معرفي كرد و محل اختفاي اسلحه‌ها را به ساواك گزارش نمود.
    پس از اعترافات مجيد فياض، ساواك به سراغ خانوادة همسر شهيد اندرزگو آمده و با دستگيري عزت اله سيل سپور ـ پدر همسر ـ به همراه او، جهت دستگيري شيخ عباس تهراني، عازم قم مي گردند.
    سيد علي در اين زمان، به سفر تبليغي رفته است و ساواك براي بازگشت او، در انتظار مي ماند ولي شيخ عباس، دو روز زودتر از سفر تبليغي باز مي‌گردد و با شامة قوي متوجه كنترل خانه مي شود و با ترفندي وارد منزل شده، دست همسر و فرزند ششماهه‌اش را مي گيرد و به تهران مي آيد و در منزل يكي از دوستان قديمي‌اش كه از سال‌هاي 1343-4213 با هم ارتباط داشته اند سكني مي گزیند. ساواك با يورش به منزل وي در چيذر و قم تمامي اثاثيه منزل وي را اعم از جهيزيه همسر و … به يغما مي برد تا عمق خشم خود را به نمايش گذارد.
    همراه بودن خواهر همسرش ـ كه براي تنها نبودن خانواده در سفر تبليغي به قم برده بود ـ در اين مرحله بر مشكلات سيد علي افزوده بود . در زمان فرار، خواهر همسرش را نيز به همراه خود به منزل اسدالله اوسطي مي برد. ساواك با مراقبت از منزل عزت الله سيل سپور و اطلاع از اينكه دختر كوچكتر وي همراه سيد علي است، براي دستيابي به اندرزگو به تلاشي مضاعف دست مي زند.
    سيد علي پس از سه روز با تغيير لباس و تراشيدن صورت، به قصد خروج از كشور به همراه خانواده از منزل اوسطي خارج و عازم مشهد الرضا «ع» مي شود و با دستوري احتياطي خواهر همسرش را توسط اسدالله اوسطي، به نشاني منزل عمويش در ورامين مي فرستد. پس از ورود به مشهد با مساعدت دوستان و همرزمان و با كمك حجت الاسلام و المسلمين واعظ طبسي، براي رفتن به افغانستان به زاهدان رفته و پس از رفت و برگشتي كه به داخل افغانستان داشته، آنجا را براي اقامت مناسب تشخيص نمي دهد. بنابراين با توكل به حضرت حق جوار امن ثامن الحجج«ع» را براي سكني انتخاب مي نمايد.
    با دستگيري چند تن از مرتبطين سيد علي اندرزگو، توسط كميته مشترك ضد خرابكاري در تهران، سيد علي اندرزگو مجدداً شناسائي و تلفن يكي از مرتبطين، در اختيار ساواك قرار داده شد. با كنترل اين تلفن بود كه ساواك به آدرس وي در مشهد نيز دست مي يابد و متوجه مي شود اين بار، سيد علي با نام مستعار جوادي، به فعاليت پرداخته است. كميتة اوين در اين مرحله با استفاده از تمامي شيوه هاي اطلاعاتي و با به كارگيري خود فروختگاني ذليل، تا كنار دست شهيد اندرزگو نفوذ كرده و از چگونگي فعاليت هاي او مطلع گرديد.
    دستور داده مي شود: تحقيقات كافي است او را دستگير كنيد و از طريق او بقيه افراد را شناسائي كنيد. شهيد سيد علي اندرزگو شب نوزدهم ماه رمضان را در منزل دوستش رجبعلي طاهر افشار احياء گرفت و در ليله‌القدر از صميم دل دعاي اللهم اجعل قتلاً في سبيلك را زمزمه كرد.
    نزديكي هاي افطار روز نوزدهم عازم منزل حاج اكبر مي شود، تيم هاي عملياتي ساواك در مسير كمين كرده اند، مگر سيد علي را مي‌توان دستگير كرد او به دوستان و همرزمانش بارها گفته بود كه من زنده به دست ساواك نخواهم افتاد با حركتي موجبات تيراندازي مأمورين را فراهم مي كند، صدها تير به طرف او شليك مي شود تا عمق خشم و غضب مأموران تيره دل را به نمايش بگذارد.
    تعداد زيادي گلوله در بدن او مي نشيند تا با زبان روزه به ملاقات خداي خويش بشتابد و از دست ساقي كوثر علي (ع) جام گواراي وصال بنوشد.
    سرانجام در آخرين شنود تلفن منزل اكبر صالحي تماس دختر وي با مغازه پدر چنين منعكس است: بابا نزديكيهاي خانه صداي تيراندازي آمد و يك نفر را كشتند و آقاي جوادي هم هنوز به منزل نيامده.


    امضاء

  9. تشكر

    شهیده (25-08-2012)

  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    چريك انقلاب

    زندگي و سلوك شهيد حجت الاسلام سید علی اندرزگو از سه جنبه قابل بررسي و تامل است .
    اول آنكه او الگوئي ممتاز از يك چريك اسلامي است.
    پيش از آنكه او قدم در آوردگاه مبارزه بنهد، مبارزات مسلحانه و چريكي، از جنبه نظري و عملي، منحصر و در تيول گروه هاي چپ و ماركسيستي بود.
    ظهور اندرزگو و بروز توانايي هاي شگفت و خارق العاده او، الگويي از جنگ چريكي بر مدار انديشه هاي اسلامي را رقم زد و همزمان با او و پس از او بود كه عده زيادي به اين عرصه پا نهادند.
    نام او و تداوم مبارزاتش در طول پانزده سال، به تمامي كساني كه در اين مسير گام نهاده بودند، نيرو و روحيه داد و افسانه شكست ناپذيري ساواك را به سخره گرفت.
    از سوي ديگر اندرزگو، الگو و اسوه ابتكار است.
    وي بسياري از اين آموزه هاي دقيق را در جايي نياموخته بود و بسياري از شيوه هايش ابتكاري و محصول فكر و انديشه شخصي او بودند.
    بهره اي كه اينك مي توان از اين جنبه از شخصيت اندرزگو گرفت، استفاده از شيوه هاي خلاقانه او در عرصه هايي است كه مسلما دشوارتر از مبارزه مسلحانه نيستند.
    اين نبوغ سرشار و كم نظير تا بدان پايه بود كه ساواك به رغم دشمن انگاشتن، تعقيب و حتي شهادت او نتوانست هيچ گاه به عمق و گستره فعاليت هاي وي پي ببرد.
    بسياري از انبارهاي اسلحه هاي او پس از انقلاب توسط دوستانش كشف شد و مورد استفاده نهادهاي انقلابي قرار گرفت.
    جنبه سوم شخصيت وي، خدا باوري و توكل است.
    بسياري بودند كه قولاً و عملاً چنين وانمود مي كردند كه يك چريك و مبارز مسلحانه نيازمند ورود به عرصه هاي معنوي و عبادي نيست و همين كه مبارزه را برگزيده است، حكم عبادت را دارد، در حالي كه شهيد اندرزگو به گفته بسياري از كساني كه او را به نيكي مي شناختند، بيش و پيش از هر چيز، عارف بود و در بسياري از عرصه ها، به منزلت شهود رسيده بود كه بارزترين جلوه آن، احساس رسيدن به مرحله وصل در واپسين ماه هاي حيات و به ثمر رساندن طفل نوپاي انقلاب بود.
    جمع بين اين خصال از او چهره اي ساخته كه مي تواند الگوئي در خور اعتنا باشد.
    نمادي بهتر از اندرزگو نمي توان فرا روي جواناني قرار داد كه سراپا شور و تحركند و به الگويي نياز دارند كه ضمن هماهنگي با ويژگي هاي سني آنها، از ايمان و توكل بالايي نيز برخوردار باشد.
    اميدواريم روزي برسد كه مسئولين فرهنگي ما، دين خود را نسبت به اين شخصيت ادا كنند، زيرا در عين حال كه وجود همه ما مرهون و مديون شهداست، براي تشخيص مسير نيز به اين الگوها نياز وافر داريم.



    منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 24



    امضاء

  11. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    اسطوره تنها

    نويسنده: وجيهه سيف پور

    نيم نگاهي به كارنامه مبارزاتي شهيد سيد علي اندرزگو

    شامگاه هيجدهم ماه مبارك سال 1316 ه.ش(1357ه.ق) بود كه در يكي از محلات جنوب شهر تهران، به دنيا آمد و به دليل تقارن او با شهادت اميرمؤمنان، نامش را علي نهادند. پدرش سيد اسدالله، شغل بنايي داشت و سپس به خرده فروشي در ميدان شوش تهران روي آورد و زندگي فقيرانه اي را براي 7 فرزندش، چهار پسر و سه دختر فراهم آورد. علي كوچك ترين فرزند خانواده بود.
    از اوان كودكي، آثار نبوغ در وي هويدا بود.در دبستان فرخي در نزديكي محله شان بود تا كلاس ششم ابتدايي درس خواند، ولي بعد به علت فقر خانوادگي و براي كمك به معيشت خانواده، ترك تحصيل كرد و به كار پرداخت. او كه نتوانسته بود تحصيلاتش را كامل كند، براي فراگيري دروس حوزوي نزد اساتيدي چون حجج اسلام بروجردي، و ميرزا علي اصغر هرندي به آموزش جامع المقدمات، تحت العقول، نهج البلاغه، فقه و اصل و.... پرداخت.
    پس از اعدام انقلابي حسنعلي منصور، شرايط براي او به گونه اي فراهم شد كه ابتدا مدتي به قم رفت و سپس راهي نجف اشرف شد.
    مدتي در عراق بود و پس از بازگشت، مجددا در حوزه علميه قم مشغول تحصيل شد و در محضر آيات عظام مكارم شيرازي و مرحوم مشكيني درس تفسير و اخلاق و در محضر آقاي دوزدوزاني، قوانين و لمعه را آموخت. او با نام شيخ عباس تهراني در حوزه تحصيل مي كرد،
    اما پس از مدتي به دليل فعاليت هايش شناسايي شد و به ناچار لباس روحانيت را در آورد و لباس معمولي پوشيد و به چيذر رفت و در مدرسه اي كه توسط حجت الاسلام سيد علي اصغر هاشمي چيذري تأسيس شده بود، پناه گرفت و به دروس حوزوي ادامه داد،
    اما چيزي نگذشت كه مجبور شد آنجا را هم ترك كند و مدتي در افغانستان و ساير كشورهاي منطقه به سر ببرد. سرانجام هم در مشهد سكونت كرد. او در مشهد در درس مرحوم نيشابوري حاضر شد و قريب به پنج سال از محضر وي استفاده كرد.
    همچنين در حسينيه اصفهاني ها در بازار سرشور هم در درس آقاي موسوي شركت مي كرد.
    فهرست كتب خطي و قديمي او كه توسط ساواك ضبط شده، به خوبي نشان مي دهد كه شهيد اندرزگو علاقه وافري به مطالعه داشت و تعداد كتاب هايي كه مي خريد، پيوسته تعجب مرتبطين او را بر مي انگيخت.
    ي در كنار اين مطالعات، به مطالعه شعر، به خصوص اشعار مذهبي علاقه خاصي داشت و علاوه بر تحصيل، به تدريس هم مشغول بود. آموزش عربي به بعضي از محصلين در مدرسه چيذر و مساجد واقع در بازار سرشور مشهد از آن جمله است.


    امضاء

  12. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    شهيد اندرزگو پس از پايان تحصيلات ابتدايي، از آنجا كه شاهد زحمات طاقت فرساي پدر براي تأمين معاش خانواده بود، براي ياري رساندن به او و كمك به اقتصاد خانواده، درس را رها كرد و نزد برادرش، سيد حسن، كه در بازار تهران نجاري داشت، مشغول كار شد و حدود ده سال، اين كار را ادامه داد.
    پس از ورود به شاخه نظامي هيئت هاي مؤتلفه از اين شغل دست كشيد و تا پايان عمر، مهم ترين اشتغال او مبارزه و فعاليت براي سرنگوني رژيم ستمشاهي بود.
    از آنجا كه او پيوسته مي خواست ارتباط خود را با مردم حفظ كند و در عين حال زندگي مخفي داشته باشد، به فراخور محيط و مرتبطين، به شغل هايي چون فروش انگشتر و تسبيح، فروش داروهاي سنتي، بساز و بفروشي، فرش فروشي، مرغ و تخم مرغ فروشي و امثال اينها هم اشتغال داشت.
    پوشش هاي شغلي او به حدي ماهرانه صورت مي گرفت.
    كه حتي نزديكان او را هم به اشتباه مي انداخت.
    در اوايل سال 43، در حالي كه 27 سال سن داشت، با معرفي شهيد مهدي عراقي، براي خواستگاري به منزل حاج رضا خواجه محمد علي رفت و دختر او را خواستگاري كرد،
    اما اين وصلت، چند ماهي بيشتر طول نكشيد و بعد از اعلام انقلاب حسنعلي منصور، فشار روي شهيد اندرزگو و همسر و خانواده همسرش زياد شد و بارها آنها را به بازجويي كشاندند و لذا اين زندگي نوپا، ديري نپاييد.
    سيد علي مدت هفت سال سرگردان و بدون خانواده بود تا سرانجام با وساطت حجت الاسلام موسوي، امام جماعت مسجد چيذر و حجت الاسلام سيد علي اصغر هاشمي، سرپرست حوزه علميه چيذر و با
    نام مستعار شيخ عباس تهراني، به خواستگاري دختر آقاي عزت الله سيل سه پور رفت تا با خواستگاري از دختر او، براي ادامه راه مبارزاتي خود، يار و ياوري همراه را اختيار كند.
    اين ازدواج در كمال سادگي انجام شد و ثمره آن چهار پسر به نام هاي سيد مهدي، سيد محمود، سيد محسن و سيد مرتضي است.
    از آنجا كه شهيد اندرزگو و در نهايت پنهانكاري به فعاليت مبارزاتي مي پرداخت و به فراخور ظرفيت كسي كه در اين طريق، همراهش بود، فقط گوشه اي از فعاليت هاي گسترده خود را با او در ميان مي گذاشت، هر كسي كه ادعا كند از كم و كيف فعاليت هاي سياسي، اجتماعي و مبارزاتي وي آگاهي دارد، ادعايي بي اساس كرده است.
    اساسا شيوه بسيار دقيق و سنجيده شهيد بود كه سبب شد دستگاه اهريمني ساواك با تمام امكانات و هزينه هاي گزافي كه در راه شناسايي و دستگيري او مصرف كرد، براي سال ها ناكام و سردرگم بماند و درست در لحظه اي كه به دستگيري او اطمينان مي يافت، به خانه تخليه شده او روبرو مي شد.
    شخصيت شهيد سيد علي اندرزگو در دوراني شكل گرفت كه ايران، حوادث بسياري چون جنبش ملي شدن نفت، تغيير دولت، حكومت نظامي هاي مكرر در تهران، اعدام انقلابي كسروي و هژير توسط سيد حسين امامي و متعاقب آن اعدام وي، تبعيد و بازگشت آيت الله كاشاني و تظاهرات هاي متعددي را كه به فرمان وي و نيز فداييان اسلام صورت مي گرفتند، اعدام انقلابي رزم آرا توسط خليل طهماسبي، تعطيلي بازار و نقش بازاريان در حركت ها و مبارزات سياسي و امثالهم را از سر گذرانده بود.
    سيد علي از اوان زندگي، سري پرشور داشت و در محضر علما و بزرگان و در دانشگاهي به نام بازار، به خوبي با ظلم و بيداد دستگاه ستمشاهي آشنا شده بود.
    هنوز سيزده سال بيشتر نداشت كه پس از بازگشت از سفر مشهد، در دروازه دولت تهران فرياد برآورد كه،
    «اين چه مملكتي است؟ اين چه زندگي اي است ؟ اين چه شاهي است؟» به طوري كه برادرش ناچار شد او را با زور به خانه ببرد.
    يك بار هم در خيابان اسماعيل بزاز تهران، با فرار از دست برادرش، در ملاء عام به شاه ناسزا گفت كه به سبب آشنايي برادرش با يكي از مأمورين كلانتري 6 كه متوجه او شد، موضوع با عذرخواهي برادرش فيصله يافت.
    سيد علي نسبت به فداييان اسلام و شهيد نواب صفوي، ارادتي خاص داشت و در جريان مبارزات آنها قرار داشت.
    از سوي ديگر داراي روحيه شديد مذهبي و ظلم ستيزي بود و به همين دليل پس از شهادت نواب صفوي، پيوسته بر مزار او حاضر مي شد و شهادت وي، روحش را به شدت آزرده و كينه شاه و وابستگان او را در دلش دو چندان كرده بود.


    امضاء

  13. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    با شكل گيري جمعيت هاي مؤتلفه اسلامي كه خاستگاه آن، هيئت هاي مذهبي و بازار تهران بود و متوليان آن از مبارزين سال هاي دور بودند و بعضي هم با شهيد نواب صفوي و جمعيت فداييان اسلام همكاري و آشنايي داشتند و با اخذ نظر موافق هم كه در بازار تهران در مغازه برادرش به صندوق سازي اشتغال داشت.
    به هيئت شهيد حاج صادق اماني كه يكي از هيئت هاي تشكيل دهنده مؤتلفه بود، راه يافت و در شخصيت معنوي و مبارزاتي شهيد اماني تأثير به سزايي در ادامه راه او داشت و سيد علي را به سوي فعاليت هاي مخفي سوق داد.
    او در درس ميرزا علي اصغر هرندي با شهيد صفار هرندي و شهيد بخارايي آشنا شد و با آنها ارتباط تشكيلاتي برقرار كرد و به عنوان رابط شهيدان بخارايي، صفار هرندي و نيك نژاد با شهيد صادق اماني وارد عمل شد و در شاخه نظامي به فعاليت پرداخت.
    در كميته مركزي هيئت مؤتلفه تصميم گرفته شد كه حسنعلي منصور، نخست وزير وقت، اعدام شود.
    او طراح لايه ننگين كاپيتولاسيون و عنصر خود فروخته مورد حمايت انگليس و آمريكا و مجري سياست هاي غرب بود.
    مسئوليت ها تقسيم شدند. قرار شد عده اي مسئوليت شناسايي را به عهده بگيرند، عده اي سلاح تهيه كند و عده اي هم مجري حكم باشند.
    نقش شهيد اندرزگو اين بود كه اگر گلوله هاي شهيد بخارايي به منصور اصابت نكرد، او كار را تمام كند.
    مجريان طرح، در شب اول بهمن سال 1316ه.ش مصادف با هفدهم رمضان در منزل شهيد صفار هرندي گرد آمدند و براي آخرين بار طرح عمليات را مرور و اسلحه ها را بررسي كردند.
    آنها قطعنامه اي تهيه و نوارهايي را به عنوان وصيتنامه، پر كردند كه متأسفانه پس از دستگيري آنها به دست مأمورين شهرباني افتاد و پس از پيروزي انقلاب هم اثري از آنها به دست نيامد.
    در روز اول بهمن، در ساعت 10 صبح، حسنعلي منصور در آستانه ورود به مجلس شوراي ملي، توسط شهيد محمد بخارايي از ناحيه شكم وگلو مورد اصابت گلوله قرار مي گيرد. گلوله سوم در اسلحه محمد بخارايي گير مي كند و او دست به فرار مي زند، اما روي زمين يخزده مي لغزد و مأمورين او را دستگير مي كنند.
    پس از بازجويي از نزديكان شهيد بخارايي، شهيد نيك نژاد و شهيد صفار هرندي دستگير مي شوند و نام حاج صادق اماني و شهيد سيد علي اندرزگو نيز مطرح مي گردد. شاه شخصا فرمان پيگيري و دستگيري اين دو تن را صادر مي كند.
    سرانجام حاج صادق اماني، محمد بخارايي، مرتضي نيك نژاد و رضا صفار هرندي به اعدام و بقيه به حبس ابد وعده اي هم به زندان هاي كوتاه مدت و طولاني محكوم مي شوند. سيد علي نيز غايبا به اعدام محكوم و زندگي مخفي و مبارزات طولاني و پانزده ساله او آغاز مي شود.
    از آن زمان به بعد تعقيب سترده و شديد سيد علي اندرزگو توسط مأموران ساواك، شهرباني ها و مرزباني ها آغاز شد و تمام اعضاي خانواده او و همسرش، مورد بازجويي هاي مكرر شكنجه و آزار قرار گرفتند.
    در اين بين بودند افرادي كه شباهتي با عكس سيد علي اندرزگو داشتند كه به تعداد زياد تكثير و به همه شهرستان ها ارسال شده بود.
    يكي از اين افراد، محمدرضا شريفي است كه به علت نشستن دركنار مغازه نجاري در گلپايگان دستگير شد.
    سيد علي به شكلي بسيار ماهرانه تغيير چهره و لباس مي داد و با استفاده از اسامي و شناسنامه هاي مختلف به جاهاي گوناگون، از جمله عراق و سوريه مسافرت مي كرد. او چندين بار در عراق به ملاقات امام رفت و سپس به ايران بازگشت.




    امضاء

  14. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    در تير 1346 يكي از جاسوسان رژيم كه در صف مبارزان قرار گرفته بود، توانست بسياري از آنها را به مسلخ بكشاند.
    او گزارش داد كه سيد علي به تازگي از عراق برگشته و با خود اعلاميه امام درباره وقايع خاورميانه را آورده است.
    به دنبال اين گزارش، خانه هاي برادر و دايي سيد علي كه نشاني آنها در گزارش جاسوس ساواك آمده بود، بازرسي شد و رفت و آمدها تحت مراقبت قرار گرفت، ولي باز هم ساواك ناچار شد به عجز خود در شناسايي و دستگيري شهيد اندرزگو اعتراف كند.
    سيد علي اندرزگو كه مقدمات دروس حوزوي را قبل از اعدام انقلابي منصور فرا گرفته بود، بهترين راه را تغيير لباس دانست و لذا عازم قم و در حوزه علميه مشغول به تحصيل شد و با نام مستعار شيخ عباس تهراني به زندگي مخفي خود ادامه دارد.
    عسكهاي تكثير شده كه در اختيار ادارات ساواك و شهرباني ها بود، با لباس شخصي بود و لذا شناسايي او در لباس روحاني، بسيار دشوار بود.
    در سال 1347، رژيم تصميم مي گيرد در قم سينمايي بسازد.
    شيخ عباس تهراني با جمع كردن طلاب و مراجعه به بيت مراجع تقليد از جمله آيت الله گلپايگاني و ايراد سخنراني در منزل آنها، به اين اقدام اعتراض مي كند.
    به رغم تلاش هاي او، سينما ساخته مي شودتا اين که گروهي به نام عباس آباد، با كمك
    شهيد اندرزگو، سينما را منفجر مي كنند. با اين كار، پرونده جديدي با عنوان شيخ عباس، در ساواك قم گشوده و گزارش هايي به مركز ارسال مي شود.
    شيخ عباس، در ساواك قم گشوده و گزارش هايي به مركز ارسال مي شود.
    شيخ عباس تهراني با كمك يكي از دوستانش به مدرسه علميه چيذر كه تازه افتتاح شده بود مي رود، البته با لباس معمولي.
    او مدتي در آنجا تحصيل كرد و مجدداً در روز نيمه شعبان و در مراسمي، ملبس به لباس روحانيت شد و مثل يك طلبه معمولي به تبليغ و تدريس پرداخت، روضه هاي خانگي را قبول كرد، به منبر رفت، امام جماعت مسجد رستم آباد شد و با دعوت شخصيت هاي روحاني حوزه علميه قم از قبيل مرحوم آيت الله مشكيني به عنوان طلبه اي فعال شهرت يافت.
    شهيد اندرزگو در نهايت پنهانكاري و همزمان با تحصيل و تدريس در حوزه علميه چيذر، به مبارزات خود نيز ادامه داد. او در اين دوران با محمد مفيدي ارتباط گرفت و با تأمين اسلحه و دادن اطلاعات، در سازماندهي تشكيلات حزب الله شركت كرد.محمد مفيدي پس از اعدام انقلابي تيمسار طاهري دستگير شد و
    شهيد اندرزگو با نهايت هوشياري و به موقع، به قم رفت و هنگامي كه متوجه شد محمد مفيدي درباره او اطلاعاتي به ساواك نداده است، با خيال راحت به فعاليت هايش ادامه داد.
    در اين دوران هنوز در سازمان مجاهدين خلق از پذيرش ماركسيسم زمزمه اي شنيده نمي شد.
    سيد علي اندرزگو از ايام گذشته و از جلسات مذهبي مسجد هدايت و مكتب توحيد و... با احمد رضائي آشنائي داشت و اسلحه و مهمات و كمك هاي مالي بسياري را به سازمان مجاهدين رساند و در تسريع حركت مسلحانه نقش شاياني داشت.
    رساند و در تسريع حركت مسلحانه نقش شاياني داشت.پس از لو رفتن مجيد فياض كه از شاگردان درس عربي او در مدرسه چيذر بود و پس از دستگيري محمد مفيدي كه سلاح را از شهيد اندرزگو تحويل مي گرفت، نام شيخ عباس تهراني و نيز محل اختفاي اسلحه ها بر ساواك آشكار شد.
    ساواك به سراغ پدر زن شهيد رفت و همراه او، براي دستگيري سيد علي عازم قم شدند. سيد به سفري تبليغي رفته بود و در بازگشت و با شامه اي قوي،متوجه مي شود كه خانه تحت كنترل است.
    او با ترفندي عجيب وارد خانه مي شود، دست همسر و فرزند شش ماهه اش را مي گيرد و به تهران مي آيد و در منزل يكي از دوستان قديمي اش سكونت مي كند. او پس از سه روز با تغيير چهره و قيافه به قصدخروج از كشور به مشهد مي رود.
    در آنجا با كمك دوستان و همرزمان، از جمله آيت الله واعظ طبسي، از طريق زاهدان به افغانستان مي رود،‌اما آنجا را براي اقامت خانواده اش مناسب نمي بيند و بر مي گردد و در مشهد ساكن مي شود. او اولين كاري كه مي كند درست كردن شناسنامه جعلي براي خود، همسر و فرزندش است.
    از آن روز به بعد نام او سيد حسين حسيني مي شود. ساواك طي طرحي اعلام كرده بود كه مشخصات مستأجرين بايد توسط صاحب خانه ها به شهرباني ها اعلام شود، لذا او با كمك دوستانش در كوچه بازار سرشور، خانه كوچكي مي خرد ودر آنجا ساكن مي شود.
    يكي از فعاليت هاي او در مشهد اين بود كه در عين حال كه به شدت از سوي ساواك تحت تعقيب بود، افرادي را كه پس از ضربه هاي ساواك، به سازمان مجاهدين، متواري شده بودند، سازماندهي مي كرد.
    دكتر حسين حسيني، شهيد اندرزگوي سابق، اين بار فعاليت هاي خود را به آن سوي مرزها نيز كشاند و سفرهاي متعددي به لبنان و پايگاه هاي فلسطيني كرد و توسط نيروهاي مذهبي در سازمان الفتح و با كمك جلال الدين فارسي آموزش ديد.





    امضاء

  15. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    در سال 50،49 كه نشانه هاي انحرافات فكري در سازمان مجاهدين ملموس و تكيه بر فقر در مبارزه و تحليل هاي طبقاتي و پرداختن به زيربناي اقتصادي بارزتر شد، شهيد اندرزگو كه شامه اي قوي و تفكري اصيل و ديني داشت.
    از آنها كناره گيري كرد و در فهرست افرادي قرار گرفت كه سازمان مجاهدين نيز قصدكشتن آنها را داشت.
    اين مسئله فشار بار مبارزاتي را روي شانه هاي او سنگين تر كرد.
    در شهيد اندرزگو دريايي از توكل موج مي زد و در سخت ترين شرايط با تمسك به حبل المتين ذكر، خود را از مهلكه ها رهايي مي بخشيد.
    او كه در استفاده به جا و به موقع از پوشش هاي مناسب، نهايت پنهانكاري را انجام مي داد، با رعايت كامل رازداري و ايفاي نقش هاي مختلف و با استفاده ماهرانه از لهجه هاي محلي گوناگون، جعل در اسناد و مدارك، داشتن كانال هاي قوي وگسترده ارتباطي مجزا، توانست قريب به پانزده سال، يكي از مخوف ترين سازمان هاي امنيتي را حيران نگه دارد.
    او بسيار پايبند مسائل ديني و مهربان و خوشرو بود و لحظه اي از كمك به افراد تهيدست دريغ نمي كرد.
    با آنكه در طول زندگي مبارزاتي، مبالغ هنگفتي پول در اختيارش بود، به يك زندگي ساده و معمولي، قناعت مي كرد. او لحظه اي از خودسازي غافل نبوده و هرگز وظايف خويش را فراموش نكرد.
    سرانجام اين اسوه مبارزه و مقاومت در شب نوزدهم رمضان سال 57، هنگامي كه براي افطار به منزل حاج اكبر صالحي مي رفت، توسط مأموران ساواك كه در كمين وي نشسته بودند، به رگبار گلوله بسته شد و به اين ترتيب زندگي يكي از اعجاب انگيزترين اسوه هاي مبارزه و مقاومت به پايان رسيد.
    اين چهره عزيز و ناشناخته را بهتر بشناسيد

    لازم مي دانم ياد كنم از شهيدي از سلاله پيغمبر و از دودمان پاك علي، شهيد سيد علي اندرزگو، چريك مبارزه مسلمان كه امروز سالگرد شهادت پر افتخار اوست. فرزند علي بود، همنام علي بود، همگام و همراه علي بود.
    من لازم مي دانم به امت مسلمان سفارش بكنم،سعي كنيد اين چهره هاي عزيز و ناشناخته را بهتر بشناسيد.
    اين مرد مسلمان مبارز در طول چهارده سال كه مشغول مبارزه بود، چهارده سال زندگي مخفي با نهايت شدت، دستگاه جهنمي ساواك شاه بدبخت را آن چنان حيران و سرگشته كرده بود كه كارش معجزآسا مي نمود.
    براي خدا مبارزه كرد،براي خدا از پيوستن به گروه هاي مدعي سرباز زد، براي خدا خطر ساواك و خطر بعضي از گروه هائي را كه مايل بودند او را به طرف خود جذب كنند و حاضر نمي شد به آنها جذب بشود، اين خطرها را براي خدا تحمل كرد و براي خدا هم شهيد شد.
    رحمت خدا بر او باد.
    درود ما مسلمانان بر او باد.
    برگزیده از بیانات مقام معظم رهبری، خطبه هاي نماز جمعه تهران، 10/5/1359
    منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 24


    امضاء

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi