آب، شیرین ترازعسل و سردترازبرف
ازابن عباس روایت شده که گفت: با حضرت علی(ع) ازجنگ صفین برمی گشتیم. لشگرتشنه بود و درآن زمین آبی نبود. به حضرت علی(ع) ازتشنگی شکایت کردند. حضرت شروع به گشتن کرد، تا اینکه سنگی را دید، روی آن ایستاد و فرمود: ای سنگ! آب کجاست؟
عرض کرد: سلام برتو ای وارث علم نبوت، آب درزیرمن است ای وصی محمد؛پس صد نفرروی سنگ افتادند و نتوانستند حرکتش دهند و آن حضرت روی سنگ ایستاد و لبهایش را حرکت داد. با دستش آن را بلند کرد. سنگ به یک چشم برهم زدن ازجا کنده شد وچشمه ی آبی درزیرش وجود داشت که ازعسل شیرین تروازبرف سردتربود.اصحاب ازآن آب آشامیدند و اسبان و شترانشان را سیراب کردند و بسیارازآن آب برداشتند؛ آنگاه حضرت، رو به آن سنگ کرد و فرمود: به جای خود برگرد و سنگ چرخید تا به روی چشمه افتاد.