4- مقصود از قلب در قرآن
چرا درك حقايق در قرآن به قلب نسبت داده شده است در حالى كه مى دانيم قلب مركز ادراكات نيست بلكه تلمبهاى است براى گردش خون در بدن ؟!
در پاسخ چنين مى گوئيم :
قلب در قرآن به معانى گوناگونى آمده است ، از جمله :
1 به معنى عقل و درك چنانكه در آيه 37 سوره ق مى خوانيم ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب در اين مطالب تذكر و يادآورى است براى آنان كه نيروى عقل و درك داشته باشند.
2 به معنى روح و جان چنانكه در سوره احزاب آيه 10 آمده است : و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر: هنگامى كه چشمها از وحشت فرو مانده و جانها به لب رسيده بود.
3 به معنى مركز عواطف ، آيه 12 سوره انفال شاهد اين معنى است : سالقى فى قلوب الذين كفروا الرعب : بزودى در دل كافران ترس ايجاد مى كنم . و در جاى ديگر در سوره آل عمران آيه 159 مى خوانيم فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك : ... اگر سنگدل بودى از اطرافت پراكنده مى شدند
توضيح اينكه :
در وجود انسان دو مركز نيرومند بچشم مى خورد:
1 مركز ادراكات كه همان مغز و دستگاه اعصاب است و لذا هنگامى كه مطلب فكرى براى ما پيش مى آيد احساس مى كنيم با مغز خويش آنرا مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهيم . (اگر چه مغز و سلسله اعصاب در واقع وسيله و ابزارى هستند براى روح ).
2 مركز عواطف كه عبارت است از همان قلب صنوبرى كه در بخش چپ سينه قرار دارد و مسائل عاطفى در مرحله اول روى همين مركز اثر مى گذارد، اولين جرقه از قلب شروع مى شود.
مابالوجدان هنگامى كه با مصيبتى روبرو مى شويم فشار آن را روى همين قلب صنوبرى احساس مى كنيم ، و همچنان وقتى كه به مطلب سرورانگيزى برمى خوريم فرح و انبساط را در همين مركز احساس مى كنيم (دقت كنيد).
درست است كه مركز اصلى ادراكات و عواطف همگى روان و روح آدمى است ولى تظاهرات و عكس العملهاى جسمى آنها متفاوت است عكس العمل درك و فهم نخستين بار در دستگاه مغز آشكار مى شود، ولى عكس العمل مسائل عاطفى از قبيل محبت ، عداوت ، ترس ، آرامش ، شادى و غم در قلب انسان ظاهر مى گردد، بطوريكه بهنگام ايجاد اين امور به روشنى اثر آنها را در قلب خود احساس مى كنيم .
نتيجه اينكه اگر در قرآن مسائل عاطفى به قلب (همين عضو مخصوص ) مسائل عقلى به قلب (به معنى عقل يا مغز) نسبت داده شده ، دليل آن همان است كه گفته شد، و سخنى به گزاف نرفته است .
از همه اينها گذشته قلب به معنى عضو مخصوص نقش مهمى در حيات و بقاى انسان دارد، بطوريكه يك لحظه توقف آن با نابودى همراه است . بنابراين چه مانعى دارد كه فعليتهاى فكرى و عاطفى به آن نسبت داده شود.
5- چرا قلب و بصر به صيغه جمع و سمع به صيغه مفرد ذكر شده است ؟
در آيه فوق مانند بسيارى ديگر از آيات قرآن ، قلب و بصر به صورت جمع (قلوب و ابصار) آمده ولى سمع همه جا در قرآن به صورت مفرد ذكر شده است اين تفاوت حتما نكته اى دارد، نكته آن چيست ؟
پاسخ درست است كه كلمه سمع در قرآن همه جا بصورت مفرد آمده و بصورت جمع (اسماع ) نيامده است ولى قلب و بصر گاهى بصورت جمع مانند آيه فوق و گاهى بصورت مفرد مانند آيه 23 سوره جاثيه آمده است : (و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة ).
عالم بزرگوار مرحوم شيخ طوسى در تفسير تبيان از يكى از ادباى معروف چنين نقل مى كند كه : علت مفرد آمدن سمع ممكن است يكى از دو چيز باشد:
نخست : اينكه سمع گاهى بعنوان اسم جمع بكار مى رود و ميدانيم كهدر اسم جمع معنى جمع افتاده و نيازى به جمع بستن ندارد.
ديگر اينكه سمع مى تواند معنى مصدرى داشته باشد و مى دانيم مصدر دلالت بر كم و زياد هر دو مى كند و نيازى به جمع بستن ندارد.
بعلاوه مى توان وجه ذوقى و علمى ديگرى براى اين تفاوت گفت و آن اينكه : تنوع ادراكات قلبى و مشاهدات با چشم نسبت به مسموعات فوق العاده بيشتر است و بخاطر اين تفاوت قلوب و ابصار بصورت جمع ذكر شده ولى سمع بصورت مفرد آمده است .
در فيزيك جديد نيز مى خوانيم امواج صوتى قابل استماع تعداد نسبتا محدودى است و از چندين ده هزار تجاوز نمى كند. در حاليكه امواج نورها و رنگهائى كه قابل رؤ يت هستند از ميليونها مى گذرد (دقت كنيد)