پاسخ:براى نخستين بار اين موضوع از جانب مسيحيان عنوان شده است آنان به منظور پايين آوردن مقام وعظمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مدّعى آن شدند كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) معجزه اى جز قرآن نداشت وتنها با قرآن تحدّى مى كرد، وهر موقع از او معجزه مى خواستند به كتاب خود اشاره مى نمود.
«فندر» كشيش معروف آلمانى مؤلّف كتاب «ميزان الحقّ» در ص 227 از نبوت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)انتقاد كرده مى گويد: از شرايط نبوت ظهور معجزه است وحضرت محمّد داراى معجزه نبوده است سپس با آيه 50 سوره ى عنكبوت وآيه 89ـ 93 سوره ى اسراء و آيه هاى 190 و 110 سوره ى انعام، بر گفتار خود استدلال نموده است.
اين انتقاد اختصاص به ايشان ندارد، بلكه كشيشان ديگرى مانند مؤلّف «منار الحق» كه ترجمه اى از كتاب او به زبان عربى است اين مطلب را در كتاب خود مطرح كرده است.( [1])
مرحوم فخر الإسلام مى گويد:«مسيو ژرژ دوروى» كتابى درباره ى زندگانى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)نوشته ودر صفحه 157 عكسى از آن حضرت كشيده در حاليكه ورق قرآنى در دست دارد و زير عكس چنين نوشته است:
«چون از اين بزرگوار معجزه مى خواستند در پاسخ آنان مى گفت: اختيار معجزه در دست من نيست واين نعمت به من عنايت نشده است».( [2])
نخستين سخن اين كشيش عين حقيقت است وآن اينكه آوردن معجزه در اختيار پيامبر نيست وتا اذن الهى نباشد پيامبر نمى تواند دست به چنين كارى بزند وصريح قرآن بر آن گواهى مى دهد آنجا كه مى فرمايد:
( ...وَ ما كانَ لِرَسُول أَنْ يَأْتِيَ بِ آيَة إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ... ).( [3])
«هيچ رسولى نمى تواند آيه ومعجزه اى بياورد مگر به اذن خداوند».
ولى سخن دوّم او (اين نعمت به من عنايت نشده است) افترا وساخته ى پندار او است وهرگز حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) چنين سخنى را نگفته است، بلكه او در مواردى از اين نعمت برخوردار بود، وبه اذن خداوند اعجاز مى كرد.
در ميان مسيحيان بيش از همه «اناركلى» مؤلف كتاب «مشكاة صدق»كه در لاهور به سال 1901 چاپ شده است، در اين مسأله قلم فرسايى كرده است وبيش از ديگر نويسندگان مسيحى به اين مسأله دامن زده وخواسته است كه با برخى از آيات قرآن بر مدعاى خود نيز استدلال نمايد.
برخى از سيره نويسان معاصر سخنان واستدلالهاى آنان را به نام خود قالب زده و مدعى شده اند كه منكران از حضرت محمّد معجزه مى خواست و او يا سكوت كرده ويا سرباز زده وبدين اكتفا كرده است كه بگويد من بشرى هستم چون شما وخويشتن را مأمور ابلاغ دانسته وفرموده كه من مبشّر ومنذرم.
اين نويسنده نخواسته است لااقل به ريشه ى اين بحث در ميان مسيحيان اشاره كند كه گويى وى پايه گذار و طراح اين بحث است.