صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 29 , از مجموع 29

موضوع: وي‍ژه نامه ي شهادت حضرت حمزه سیدالشهداء علیه السلام

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    شير رسول خدا



    تويي كه شير رسول خدايي اي حمزه
    تو نيروي سپه مصطفايي اي حمزه

    اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علي است
    تو هم به تيغ خودت فخر مايي اي حمزه


    كمان و تير تو پشت و پناه اسلام است
    سپر به پيكر دين خدايي اي حمزه

    به حفظ جان پيمبر هميشه كوشيدي
    به پيروان ولا مقتدايي اي حمزه


    ز پا نشست ابوجهل پاي هيبت تو
    نداشت از غضب تو رهايي اي حمزه

    تو شير گير شجاع حجاز پهناور
    به جان اهل جهالت بلايي اي حمزه


    چقدر ديدني است جذر و مد شمشيرت
    گهي كه همقدم مرتضايي اي حمزه

    نبي تو را به علي و ولايش ايمان داد
    ز شيعه هاي نخست ولايي اي حمزه

    ز صحنه هاي دفاع تو در نبرد احد
    عيان بود كه تو شير خدايي اي حمزه

    به غزوه اي كه پيمبر تنش شده مجروح
    تو هم به خاك فتاده ز پايي اي حمزه


    تو سيدالشهدايي به قتلگاه احد
    به خون نشسته تو از نيزه هايي اي حمزه

    دويد خواهر تو از پي جنازه ي تو
    رسيد تا كه ببيند كجايي اي حمزه

    هزار شكر صفيه نبود در غربت
    هنوز بود برش آشنايي اي حمزه

    دلا بسوز هماره به حال دخت علي
    چو ديد گشته حسينش فدايي اي حمزه ...

    ... رسيد پیش تن قطعه قطعه ی یارش
    گريست بر سر آن كربلايي اي حمزه

    به ناله گفت كه : بي سرپرست شد زينب
    به پا نمود عجب ني نوايي اي حمزه

    " ميان آن همه لشكر چو بي كسش ديدند "
    شدند همدم او خنده هايی اي حمزه ...

    رضا رسول زاده




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  2. تشكرها 5



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    عبا کوتاه بود و قامت بلند! عبا می خواست قامت شهادت
    را بپوشاند؛ تا نامحرمان، مسلخ عاشقانه را در حجله عشق نتوانند دید!
    عبا کوتاه بود:

    ـ مثل باورهای زودگذر پیروزی!
    ـ مثل اندیشه کسانی که سنگر را به قصد «غنیمت» رها کردند!
    ـ مثل ایمان آن هایی که جان خویش را به جان
    «پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم » ترجیح دادند!


    عبا، هرچند عبای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود، امّا به قامت
    شهادت کوتاه بود! به قامت جوانمردی که نه تنها جانش را فدای
    ایمانِ به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کرد؛

    که قطعه قطعه اعضای بدنش، در حراج عشق، به تاراج رفت!
    به تاراج رفت! به تاراج «ناپاکی» که دنیا را به اندازه پوزه اش می دید
    و حس انتقام، قلاده اش را به دست های چرکین «اهریمن» سپرده بود.


    ـ قامت بلند شهادت را تنها، انوار عشق می تواند بپوشاند، تنها عشق!
    در راه عشق اگر از خون «دل» و زخم «جگر» نتوان گذشت؛

    عاشقی مفهومی نخواهد داشت!... دامنه شفق آلود «اُحُد» که سرشار
    از لحظه های ارغوانی مردان عروج کرده، بود؛


    گل زخم های زره پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را تماشا
    می کرد، غافل از رفتار «وحشیانه» و ناجوانمردانه دشمن!

    دشمنی که سینه عشق را، سینه شهادت را، سینه مهربان
    «حمزه رحمهم الله » را نشانه رفته بود.


    «حمزه رحمهم الله » جوانمردی که خون پاک «هاشم»
    در رگ داشت و سیرت آسمانی اش تندیسی از مروّت و رشادت از او ساخته بود.

    «حمزه رحمهم الله » در نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
    تلفیقی از مهربانی و شجاعت بود:


    مهربان ترین، در بین خویشاوندان حضرت رسول6 و شجاع ترین
    در دفاع از پیامبر و مقابله با ناراستی های نامردمانِ «قریش»!

    حضرت حمزه رحمهم الله :
    «شهید سرافرازی که لیاقتِ «سیدالشهدایی» یافت!


    شهیدی که در لحظه های غریبانه شهادت جز خدا، مونسی نداشت
    و هنگام تعزیت؛ عزاداری، جز «فاطمة الزهراء علیهاالسلام ».

    تا جایی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با تأسف تمام فرمودند:
    وَ لکِنَّ حَمْزَةَ لا بَواکیَ لَهُ الْیَوْمَ:شهدای اُحد را گریه کنندگانی ست
    امّا، برای حمزه، امروز گریه کننده ای نیست!


    آن گاه! دل های مؤمن گریستند و بسیار گریستند!
    بر شیرمرد بیشه ایمان، که تا آخرین لحظه زندگی اش
    از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اعتقاداتش دفاع کرد!

    و بهای وفاداری اش را به خوبی پرداخت:
    السلام علیکَ یا عَمَّ رَسولِ اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ؛
    السلام علیک یا خَیرَ الشُّهداء؛


    السلام علیک یا اَسَدَ اللّه ِ وَ اَسَدَ رَسُولِهِ؛ اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ جَاهَدْتَ
    فِی اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ وَجُدْتُ بِنَفْسِکَ وَ نَصَحتَ رَسُولِ اللّه
    ِ و کُنْتَ فِیمَا عِنْدَ اللّه ِ سُبْحَانَهُ راغِبا:

    سلام بر تو، ای وفادارترین عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ؛ وفادارترین!
    سلام بر تو، که بهترین در بین شهداء؛ بهترین!


    سلام بر تو که شیر بیشه ایمان، شیر خدا و شیر میدان های نبرد،
    در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بودی!

    به خدا، که تو در راه دین خداوند (جل جلاله) و پیامبر؛
    با بهترین توان جنگیدی و از اعتقادات خود و پیامبر خود دفاع کردی!


    دفاعی جانانه تا هنگام شهادت! آن هم شهادتی، شایسته تو!
    درود خداوند و پاکانِ عرش کبریایی اش؛ بر روان تو باد،
    که تسبیح ذکر حضرت فاطمه از تربت آسمانی تو بود!

    درود بر تو که مرثیه «اُحُد» با سوگ تو وصف ناپذیر شده است
    و داغ سوگ تو؛ سخت ترین داغ ها در دل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود!


    پیامبری که وجود پر مهرش را، بی احترامی قریش، نمی آزرد؛
    ولی نحوه شهادت تو خشم حضرت را برانگیخت!
    دست شفاعتت، ما را در روز جزا، فراموش نکند، ان شاء اللّه .




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  5. تشكرها 3

    *خادمه رقیه خاتون(س)* (01-08-2015), سابحات (11-08-2014), شهاب منتظر (11-08-2014)

  6. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن ایران شناسی
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    1938
    نوشته
    13,518
    صلوات
    1998
    دلنوشته
    2
    « اَلـلّـــهُـــمَّ عَـجِّـــل لِـولـیِّـــنَاالـفَـــرَجَ »
    تشکر
    114,344
    مورد تشکر
    42,176 در 11,163
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض









    درود ای کنار علی میر بدر
    سلام ای شهید احد شیر بدر


    به خیل شهیدان حق مقتدا
    گرامی عموی رسول خدا

    شهادت ز آغاز، پا بست تو
    شجاعت زده ‌بوسه‌ بر دست تو


    وجود تو از بحر لبریزتر
    خدنگت ز تیغ اجل تیزتر

    به بدر و احد هم چو حیدر یکی
    به بازوت ختم رسل متکی


    شنیدم که چون آمدی از شکار
    غبارت به رخسار بود آشکار

    سرشکی که بر سینه زد آذرت
    روان بود از دیدۀ همسرت



    شاعر: غلامرضا سازگار







    امضاء

    http://www.ayehayeentezar.com/signaturepics/sigpic1938_35.gif



  7. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اُحد، آغاز ایستادن


    ستونِ استوار دست هایت کجاست تا آسمان بدان بیاویزد؟
    چشم های نافذت کدام غروب غم انگیز را به نظاره نشسته است؟
    صدای رسایت در کدام دهلیزِ خواب خواهد پیچید؟

    صدایت را پرواز بده تا شمشیرهای کفر از چکاچک بیفتند.
    رازی که در سر انگشتت به حیرت اشاره می شود،
    ادامه ضربات شمشیر توست. بایست! اُحُد، استقامت تو را می طلبد.


    گام های استوارت، خاک را به زانو درآورده است.
    صدای شیهه اسبان مست، خاک تاریک را می لرزاند.

    کفر، شمشیر کشیده است و همنوای نعره های مستانه شیطان
    فریاد می کشد. کفر تکرار فاجعه ای را می طلبد که
    تاریخ را تا ابد عزادار می خواهد.


    بوی خون می آید. تمام رودهای جهان به خروش می افتند
    کوه های استوار فرو می پاشند ستبرین سینه ای دریده می شود؛

    آن گاه که آسمان خون گریه می کند، شیطان دست در آستینِ اُحُد،
    جگر کوه را به خونخواهی غزوه های فراموش شده بیرون می کشد


    هوای واقعه، روبه روی خاک نفس می زند، تاریخ
    چشم های مبهوتش را می بندد.تقویم ها صدای محزون اسبی را در
    گوش می شنوند که در کوره راه ها، مسیر گم کرده است
    و سوار دیرین خویش را می طلبید.

    صدای قهقهه ابلیس، خاک را سرشار بوی خون می کند.
    کوه، روی خاک فرو می پاشد، امّا همچنان طنین
    صدای اللّه اکبرش از پس قرن ها شنیده می شود.

    اُحُد، آغاز ایستادن است؛
    آن چنان که فرو افتادنی از پسِ آن نخواهد بود و دریغا شیر آهن مردا؛

    که تو بودی؛و کوهوار
    پیش از آن که به خاک افتی
    نستوه و استوار
    مرده بودی


    حمیده رضایی





    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 01-08-2015 در ساعت 11:44
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  8. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن ایران شناسی
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    1938
    نوشته
    13,518
    صلوات
    1998
    دلنوشته
    2
    « اَلـلّـــهُـــمَّ عَـجِّـــل لِـولـیِّـــنَاالـفَـــرَجَ »
    تشکر
    114,344
    مورد تشکر
    42,176 در 11,163
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض





    ای كشته ای كه بود اُحُد كربلای تو
    اهلِ مدینه نوحه گران در عزای تو

    شیر خدا و شیر رسول خدا تویی
    ای نام سیدالشهدایی سزای تو


    قبل از حسین و واقعه ی جانگداز او

    زهرا گریست بر تو و بر كربلای تو

    شد خلعتِ شهادت تو جامه ی رسول
    جان ها فدای پیكر در خون شنای تو


    ای قامتِ بلند رشادت به هر زمان

    كوتاه بود عبای پیمبر برای تو

    ماتم چرا گیاه به پای تو ریختند؟!
    می باید آن كه ریخت سر و جان به پای تو


    اعضاءِ تو ز تیغ ستم پاره پاره شد

    پایان نشد به كشته شدن ماجرای تو

    هر عضوت از نسیم شهادت چو گُل شكفت
    در راهِ دین چو مُثله نشد كس سوای تو


    شاعر: سید رضا موید خراسانی




    امضاء

    http://www.ayehayeentezar.com/signaturepics/sigpic1938_35.gif



  9. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن ایران شناسی
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    1938
    نوشته
    13,518
    صلوات
    1998
    دلنوشته
    2
    « اَلـلّـــهُـــمَّ عَـجِّـــل لِـولـیِّـــنَاالـفَـــرَجَ »
    تشکر
    114,344
    مورد تشکر
    42,176 در 11,163
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض





    بوی خون آید از دل صحرا
    خاک عالم به سر چه رخ داده

    بین لشگر به پا شده غوغا
    حمزه دیگر ز پای افتاده

    مصطفی را خبر کنید آید
    تا که دستان هنده را گیرد

    دیر اگر آید از تماشای
    بدن پاره پاره می میرد

    یوسفی گیر گرگ افتاده
    وای بر حال پیکر حمزه

    فکر پوشاندن تن او باش
    آید از راه خواهر حمزه

    زخم این سینه را به هم آور
    بر دعا دست خویش بالا کن

    زود بر پیکرش عبا انداز
    فکر گیسوی خواهرش را کن

    شاعر: قاسم نعمتی




    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 19-07-2016 در ساعت 09:56
    امضاء

    http://www.ayehayeentezar.com/signaturepics/sigpic1938_35.gif



  10. Top | #27

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,902
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,218 در 63,589
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    همینکه صدای پای تو را شنیدند، دستانشان از ترس لرزید!
    تو را می شناختند،
    تو در دفاع از حق همتا نداشتی،
    تو در اطاعت بی نظیر بودی،
    تو در عشق هم دل معشوق را برده بودی!
    صدای قدمت در حوادث و تصویر حضورت در کنار خاتم الانبیاء دل تازه
    مسلمانان را شاد می کرد، تو در کنار مسلمانان مایه فخر ، مایه مباهات
    و دلیل استقامت بودی!
    تو ،
    حمزه، آری حمزه عموی رسول خدا !
    تو مصداق بارز استقامتی ، بدون تو پایداری تفسیر نداشت، بدون تو
    گذشت و ایثار معنا نداشت
    و این تو بودی که ادب را معنا بخشیدی و هدایت را زینت دادی!
    و در گرما گرم جنگ ، دشمن در انتظار دریدن سینه ات ، شیطان را پای لحظه زمین
    خوردنت به رقص کشاند،
    سینه ات را شکافت، جگرت را به دندان گرفت و اعظایت را برید؛
    وحشی را به کار گرفت و هند جگر خوار را رسوا نمود.
    صورت چون ماهت را به خون لبانت خظاب نمود و چشمان نافذ و پر جذبه ات را
    در سوگ جوانمردی به دریا کشاند...
    و همینکه رسول خدا خود را کنار تو دید،...
    وای ! عمویم! وای حامی ام ، وای شیر بیشه دینم!
    امروز هفتاد نفر را به انتقام تو بکشم جای ملامت نیست و سزاوار !
    ناگهان صدای شیون صفیه عمه اش را شنید که بسوی بدن مثله شده حمزه می دود
    و رسول خدا ، فریاد زد : علی جان ! عمه جان صفیه را دریاب!
    از نزدیک شدنش به پیکر برادر جلوگیری کن،
    او خواهر است.....
    و آه کربلا، زینب ، حسین و قتلگاه...
    السلام علی الشیب الخضیب ، السلام علی الخد الترید....












    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  11. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض







    همنشین آفتاب

    تو را می شناسم. سالهای سال است، از آن روزگاران

    جهالت قوم عرب، آن گاه که فطرت انسانی لگدمال امیال نفسانی شده
    بود و از زمان زنده به گور کردن عاطفه ها و از وقتی که
    حجم احساسات را در قعر زمین چال می کردند.

    تو را می شناسم، مردی آسمانی، همنشین آفتاب و هم صحبت مهتاب
    به یاد دارم زمانی را که حضرت عشق تنها بود و حصار تنگ
    کینه محمد صلی الله علیه و آله وسلم را فرا گرفته بود
    و تو در اوج تنهایی، او را یاری دادی.

    تو حمزه هستی که بر فراز تاریخ درخشیدی، درخششی از
    جنس عشق. سکوتت پر از فریاد بود، فریادی که
    بر تیغه شمشیرت می درخشید.

    در آن روز وقتی جنون میدان دار معرکه شد و جانت لبریز
    از یاد حضرت دوست، تو هروله کنان به مسلخ عشق
    رفتی تا نقد جان، در طبق اخلاص گذاری.


    و تو را در آن روز بیش تر شناختم، مردی اسطوره ای با روح
    بلند عرفانی، مردی که تند باد حوادث قامت چون سروش
    را خم نکرد، و در معرکه، ترس بنیانش را سست نکرد.

    چه شکوهمند بود، رقص شمشیرت به هنگام نبرد!
    و چه زیبا بود، قهقهه مستانه ات به هنگام لقاء!


    در آن لحظات جان کندن. آن گاه که ذکر از لبانت شکفته بود
    و نگاهت به آفتاب خیره شده بود،

    به گاه دست و پا زدن در خون، هنگامی که سپهر سپید
    ملائک فرش راهت شده بود

    دستانی پلید، سینه ات را شکافت و آیه های عشق از سینه ات
    جاری شد. و تو در ابدیت خندیدی.

    حسن رضایی



    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 09-07-2017 در ساعت 15:21
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  12. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    از سلسله دلاوران

    آن گاه که نعره ات، لرزه بر اندام شیران بیابانی می انداخت
    و چکاچک شمشیرت، لالایی دشت های جنگدیده بود و گام هایت،
    دره ها را عمیق تر می کرد، تو را می شناختم.

    نامت آشناست به گوش کوه ها و صحراها، باران ها و شهرها.
    بی شک کوه احد، به خاطر داشتن تو، قرن هاست که خود
    را رفیع تر از همه کوه های حجاز می داند.


    نامت شکوه اُحُد است و اعتبار همه دشت هایی که گام های توفان وارت
    را از خویش عبور داده اند و نیز همه صخره هایی که زلزله ار
    بر دوش ایشان ایستاده ای و کمان کشیده ای؛

    آن چنان که صدای کشیده شدن زه کمانت، پوست همه ببرها را
    می لرزاند. چگونه می شود تو را سپاس گفت و چگونه می شود
    که فراموش کرد روزهایی را که یک تنه در برابر
    قوم مشرک و خاصم، سینه سپر می کرد


    و برادرزاده نورانی خویش را چونان رفیع ترین کوهستان ها و چونان
    استوارترین دژها و باروهای سر به فلک کشیده به حراست می ایستادی.


    جای سیلی تو حتی هنوز چهره اخلاف ابوسفیان را می آزارد.
    و عاقبت نیز تیر کینه همان جگرخواران بر جگرت نشست.


    از قلم خون می تراود، آن گاه که می خواهم از آن لحظه دردناک
    سخنی بنویسم؛ آن لحظه ای را می گویم که نیزه زهرآگین وحشی
    سینه ات را آلود و جگرخواران، چونان کفتاران گرسنه
    بر پیکرت هجوم آوردند؛

    هم ایشان که تا ساعتی پیش، حتی در همه عمر وقتی نام تو
    را می شنیدند لبانشان از کفرگویی قفل می شد و به
    خانه هایشان می خزیدند و در پستوها می لرزیدند.


    آری! هم ایشان اینک کرکسان شجاعی شده اند که
    بر بدنِ هنوز گرمت هجوم می آورند.


    آری! هم ایشان که عمری دریدن جگر تو را زیر دندان های
    خونین خویش، رؤیا گونه خواب می دیدند، اینک به آرزوی
    کهنسال خویش رسیده اند و آتش حسرت ایشان گویی
    آب سردی ریخته باشند، با ولع، خنجر از نیام می کشند،

    در حالی که آن چنان که بر روی سینه ات نشسته اند.
    اما هرگز نخواهند دانست که آن چه می ماند، نام بزرگ حمزه است
    و همه خواهد گفت: دلاوری که ناجوانمردانه به خاک افتاد.


    آن چه دریده شد، عصمت جگرخواران کینه توز بود، نه سینه حمزه؛
    که بی شک تا دنیا دنیاست نام حقیر ایشان جز به پلیدی برده نخواهد شد.


    گاهی می اندیشم که بعضی گویی زاییده شیطان باشند، چنان
    که فطرت ایشان شیطان گونه است و هرگونه که راه کج کنند
    جز به سمت و سوی زشتی و خباثت گام بر نخواهند داشت؛

    آن چنان که گویی رسالت ایشان شیطان گونه زیستن باشد.
    اما تا وقتی که شیطان باشد و رسالت های شیطانی،
    بی شک خون دلاورِ احد در رگ های دلاوران همه عصرها
    خواهد چرخید و قلبش در سینه هزاران دلاور گرم خواهد تپید.

    دیگر چه باک اگر جگر از سینه حمزه بیرون کشیدند!
    بی شمار جگرآوران دیگر هستند و خواهند بود که روح حمزه
    در بدن ایشان جاری است تا همواره رعشه ای دایم،
    پیکر کرکسان و کفتاران را آسوده نگذارد.

    جنگل ها هرگز از نعره شیران تهی نخواهند بود.
    حمزه اگر رفت،علی زنده است.


    و حسین زنده است و ابوالفضل العباس زنده
    است و اینگونه است که سلسله دلاوران، چونان زنجیری
    قطور به هم بافته همواره در حالی تاریخ امتداد خواهند داشت؛
    زنجیری که هرگز گسسته نخواهد شد.


    مهدی میچانی فراهانی




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi