آنچه مسلم است این است که بخش عمده ای از شخصیت کودکان که سهمی بارز و عمده در زندگی دارد در آن دسته از رفتارهایی شکل می گیرد که به صورت «غیر کلامی» پنهان و خاموش ارائه می شود. تنها بخش اندکی از اثرگذاری های تربیتی آن هم در سطح بسیار ناپایدار و گذرا از طریق زبان و در قالب نصیحت و پند و اندرز حاصل می شود.
متداول ترین و رایج ترین تصور اشتباه آمیز معلمان و مربیان و اولیاء خانواده در تربیت این است که انتظار داشته باشند هر آنچه را که کودکان می گویند قلباً بپذیرند؛ در حالی که گفتن، تربیت کردن نیست. اظهار کردن واقعیت هایی که در ذهن وجود دارد یک انگیزه طبیعی است که شخص بزرگسال را وادار می کند تا بخواهد دیگران هم از این واقعیت ها آگاه شوند. اما این آگاهی که در سطح شناختی آن هم در مرحله ناپایدار دانستن متوقف می شود نمی تواند تأثیر تربیتی به خود بگیرد، درست همان گونه که نوازش کردن کودک تب او را درمان نمی کند، گفتن واقعیت ها به او نیز نه جهل او را درمان می کند و نه مشکلات شخصیتی و رفتاری اش را.