اين حقيقت , واضح است كه اوامر و نواهى خداوند, تابع مصالح و مفاسد هستند. و مصالح و مفاسد نيزحصرفنظر از اوامر و نواهى خداوند, واقعيت دارند و ما اين حقايق را انكار نمى كنيم ; سخن ما اين است كه حتى چاگر هم تابع مصالح و مفاسد نمى بودند, اطاعت آنها بر انسان واجب بود و او در چنين فرضى نيز در برابر,خداوند بايد چنين توطين نفسى داشته باشد. اكنون , اگر سوءال شود كه آيا سخن فوق , يك تئورى محض است يا واقعيت دارد و تاكنون چنين فرمانى ازچ جانب خداوند صادر گرديده است ؟ در پاسخ بايد بگوييم : صدور چنين امرى از جانب خداوند آنچنان هم دورجاز باور نيست و به عنوان نمونه مى توان از فرمان خداوند به حضرت ابراهيم (ع ) بر ذبح فرزندش حضرت خ اسماعيل (ع ) نام برد; زيرا, كشتن فرزند خود بخود نه سعادت دنيا را نتيجه مى دهد و نه سعادت آخرت را كه باچهيچيك از آن دو رابطهء تكوينى ندارد و اگر خداوند چنين فرمان نداده بود اقدام به ذبح اسماعيل موجب ج سعادت آخرت نمى شد و حضرت ابراهيم هرگز, چنين كارى را تجويز نمى كرد و انجام نمى داد; مع الوصف ,جخداوند دربارهء حضرت اسماعيل (ع ) ـ كه در آن زمان حاكميت شرك , از جمله معدود موحدين و عزيزترين چبندهء خدا پس از ابراهيم در روى زمين بود, چنين فرمان مى دهد و حضرت ابراهيم (ع ) نيز بدون كوچكترين خ اعتراضى و با انقياد كامل به اجراء اين فرمان تن مى دهد و خود حضرت اسماعيل (ع ) پدر را به اجراء آن ترغيب مى كند كه به گفته قرآن :((يا ابت افعل ما تومر (2)پدرم ! آنچه بدان ماءمور گشته اى انجام بده.))