تاريخچه پيدايش قوم يهود در سرزمين فلسطين
يعقوب فرزند اسحاق، كه او را اسرائيل (بنده خدا) ميگويند، دوازده فرزند داشت، كه فرزند چهارمش يهودا بود. يهودا و برادرانش با پدر خود يعقوب، در كنعان (فلسطين) سكونت داشتند، و پس از واقعة معروف حضرت يوسف كه يهودا هم در آن شركت داشت.
و در سال 1740 قبل از ميلاد، كنعان را به عزم مصر ترك گفتند.
يهود معاصر، كه اكنون در فلسطين سكونت دارند از حيث آن كه به يهودا فرزند يعقوب ميرسند يهودي گفته ميشوند.
نخستين دولتي كه يهود تشكيل دادند وقتي بود كه طالوت يا ( شاوول ) در حوالي سال 1095ـ 1055 ق.م پادشاه آنها شد و پايتخت خود را حبرون ( خليل ) قرار داد. ولي چون داوود، پادشاه گشت، پايتخت را در سال 1049 ق.م به يبوس (بيت المقدس) انتقال داد، سليمان فرزند داوود، كه پس از پدرش مقام پادشاهي و نبوت را حائز گشت، بزرگترين پادشاهان آنها شناخته شده است.
پس از مرگ سليمان پيامبر، دولت آنها به دو قسمت تقسيم شد:
يكي در شمال كه پايتختش سامره (نابلس) و ديگري در جنوب كه پايتختش اورشليم (بيتالمقدس) بود.
اين دو دولت مدت دويست سال با هم جنگيدند تا آن كه سرحون، امپراطور آشوريها بر آنها چيره گشت و فرمان داد تا همة يهود را از آن منطقه خارج سازند.
سرزمين فلسطين منطقهاي عربي است كه از طرف غرب به درياي مديترانه و از طرف شمال، به جمهوري لبنان و از جانب شرق به نهر اُردن و جمهوري سوريه و از ناحية جنوب به شبه جزيرة سينا كه قسمتي از مصر است محدود ميباشد، و به لحاظ جغرافيايي براي ممالك عربي موقعيت بسيار مهمي دارد و در حقيقت پلي است كه ممالك عربي آسيا را به بلاد عربي آفريقا متصل ميكند و راه ارتباط و اتصال جزيرة العرب، به درياي مديترانه است.
در دورانهاي گذشته به فلسطين «ارض كنعان» گفته ميشده چون از ابتداء تاريخ، عرب كنعاني در آن جا زندگي ميكردهاند و نام فلسطين به مناسبت يكي از قبائل « كريتي » كه تقريباً دوازده قرن قبل از ميلاد مسيح در سواحل مديترانه، ميان «يافا» و «غزه» رحل اقامت افكنده بودند و بعداً بنام فلسطينيون معروف شدند، (بر اين سرزمين نهاده شده است.)
صهيونيسم كه يك تشكيلات سياسي بود، هدفش ايجاد يك دولت مستقلّ يهودي در فلسطين و بلاد عربي بود، اين جمعيت بمناسبت يكي از قلّههايي كه در شهر بيتالمقدس به نام « صهيون » وجود دارد، نام صهيونيسم را براي خود انتخاب كردند.
مظالم و فشارهايي كه در روسيه، لهستان و روماني بر يهود وارد آمد اين فكر را تقويت كرد و كشتار يهوديان روسية در سال 1882 اين آتش افروخته را شعلهور نمود.
در نتيجه، يكي از سران يهود «بينسكر» كتابي، به نام «خودمختاري» تأليف كرد و يهود را تحريك نمود كه هرچه زودتر متشكّل شوند، او در اين كتاب ميگويد:
دنيا با نظر حقارت به يهود مينگرد، زيرا ما در تمام روي زمين وطن و مركز و استقلال نداريم، و همه جا بيگانه به حساب ميآييم و علاج اساسي اين است كه يهود عالم، در ارض وطن (فلسطين) جمع شوند و ملت يهودي مستقل تشكيل دهند... .
بدنبال اين پيشنهاد جمعيت عشاق صهيون به وجود آمد و هدف اين جمعيّت؛ احياء زبان عبري، دعوت يهود به مهاجرت به فلسطين و تملّك و آباد نمودن اراضي آنجا بود. اين حزب از مجراي كمكهاي يهوديان مخصوصاً «بارون ادموند روچيلد» تأمين ميشد و در نتيجه موفق شدند كه چند قطعه از اراضي فلسطين را به چنگ بياورند و مشغول عمران آنها شوند.
اين نهضت ابتداءً قابل توجه نبود و هدف سياسي درستي نداشت، تا اين كه «تئودور هرتزل» كه يك نفر نويسنده يهودي از اهل اُتريش است وارد معركه شد. اين مرد تحت تأثير حادثهاي كه براي يك يهودي رخ داد، وارد فعاليت گرديد. در اين حادثه يك نفر يهودي فرانسوي به نام «ديفوس» در فرانسه به اتهام جاسوسي به نفع دشمنان فرانسه به محاكمه كشيده شد و پس از چندين محاكمه تبرئه شد.
«هرتزل» كه از اين حادثه سخت متأثر شده بود در سال 1895 كتابي به نام «دولت يهود» تأليف و منتشر نمود. او در اين كتاب نوشت كه راه حلّ گرفتاريهاي يهود، تأسيس يك كشور مستقل است.
«هرتزل» در اين كتاب پيشنهاد نمود كه آژانس يهود تشكيل شود تا برنامة مذاكرات و نقشههاي سياسي حزب را تنظيم نمايد و يك شركت يهودي بوجود آيد كه احتياجات اقتصادي و مالي نهضت را تأمين كند.
اولين كنگره حزب صهيونيسم در سال 1897 در شهر «بال» سوئيس تشكيل شد و پس از مشاورت و مذاكرات زياد قطعنامهاي صادر شد.
دراين قطعنامه برنامة نهضت مشخص شد و فلسطين منطقة مهاجرت و محل تشكيل «ملت واحد يهودي» معلوم گشت، اسم فلسطين به « ارض اسرائيل » مبدل گرديد. پرچم صهيوني و شعار ملي يهود هم معلوم شد، پس از پايان نشست، «هرتزل» اظهار نمود كه :
همين امروز ما دولت يهودي را بوجود آورديم.
در سال 1901 همين «هرتزل» به تركيه مسافرت كرد، و از سلطان عبدالحميد در خواست كرد كه در مقابل دريافت مبالغ زيادي به يهود اجازه بدهد تا داخل فلسطين شوند، ولي عبدالحميد اين پيشنهاد را رد كرد.
تصادفاً در همين موقع، در «مرج ابن عامر» يهوديان مقداري زمين خريدند، نمايندگان عرب در پارلمان عثماني، در مورد اين اراضي كه به چنگ يهود افتاده اعلام خطر كردند و مبارزات عليه انتقال اراضي به يهود شروع شد و رفته رفته كار را بر يهود سخت گرفتند.
مشكلات فراواني كه در راه پيشرفت يهود در فلسطين ايجاد شد، آنها را بفكر انتخاب جاي ديگري انداخت، بعد از مشورت «عريش» (عريش بلدهاي بين مصر و فسطين كه متعلق به مصر است) را انتخاب كردند، هرتزل در اين باره با دولت مصر تماس گرفت و مذاكراتي نمود و حكومت مصر هم تقاضاي او را رد كرد.