صفحه 17 از 19 نخستنخست ... 713141516171819 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 161 تا 170 , از مجموع 181

موضوع: زن در آينه جلال و جمال

  1. Top | #161

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نمونه هايى از مقامات عرفانى زن



    زنانى كه داراى ذوق عرفانى بوده اند و آن ذوق توسط اسلام شكوفا شده و جملات و كلمات لند عرفانى گفته و يا اشعارى سر داده اند در تاريخ فراوان است كه براى نمونه به چند مورد اشاره مى شود.


    مخاطب سروش غيب
    رابعه شاميه
    (343)

    رابعه بصريه عدويه(348)
    رابعه دختر اسماعيل




    امضاء




  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #162

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مخاطب سروش غيب

    رابعه شاميه

    رابعه شاميه همسر احمد بن ابى الحوارى است ، فضيلت و كرامت اين بانو قابل انكار نبود، همسرش مى گفت : وقتى سفره غذا گسترده مى شد، رابعه به من مى گفت : بخور فانها ما نضجت الا بالتسبيح اين غذا با تسبيح پخته شده است

    بايد ديد كه منظور از اين جمله چيست ؟ آيا منظور اين است كه به هنگام آشپزى تسبيح مى گفته است - نظير سخنى كه درباره بعضى از مراجع تقليد آمده است كه مادرش مى گفته : او را شير نداده ام مگر به نام خدا - يعنى هنگام پختن غذا من سبحان الله مى گفتم ، و يا اين كه منظور اين است كه اين غذا با تسبيح درست شده و ايجاد شده است ، و اصولا، آيا غذا با تسبيح درست مى شود؟ يعنى اگر كسى سبحان الله بگويد غذا حاضر مى شود؟

    در سوره مباركه يونس ، در مورد چگونگى تناول غذا توسط بهشتيان چنين آمده است :

    دعويهم فيها سبحانك اللهم و تحيتهم فيها سلام و آخر دعواهم ان الحمدلله رب العالمين
    (344)

    نيايش آنها در بهشت : سبحانك اللهم - خدايا تو پاك و منزهى - است و درودشان در آنجا سلام و پايان نيايش آنان : الحمدلله رب العالمين است .

    اين كه مى فرمايد دعواى بهشتيان تسبيح است يعنى چه ؟ اين كلمه ، دو مطلب را بيان مى كند،

    اول : اين كه اينها مدعى هستند و امرى را طلب مى كنند، و دوم : اين كه تسبيح مى كنند دعواهم فيها سبحانك اللهم ، معناى جمله وسط تا حدودى روشن است كه ، برخورد بهشتيان با يكديگر و با فرشته ها مسالمت آميز و با سلام و تسليم است ، ليكن دو جمله اول و آخر چيست ؟ و چه تناسبى بين ادعا و تسبيح و تحميد وجود دارد؟

    آنچه مسلم است اين كه اينها موجود ممكن هستند و محتاجند، لذا غذا مى خواهند، اما اين چنين نيست كه وقتى بهشتيان غذا و ميوه بخواهند، به كسى بگويند: براى ما ميوه تهيه كن ، و يا خودشان وارد باغ شوند و ميوه بچينند، بلكه دعواهم فيها سبحانك اللهم آنها هر چه بخواهند با تسبيح حاضر مى شود، اگر اراده آب كوثر نمودند، مى گويند سبحانك اللهم . اگر ميوه اى خواستند، مى گويند سبحانك اللهم . پس ‍ دعواى را با تسبيح ، تثبيت مى كنند.

    تناسب بين اثبات آن دعوى و تسبيح اين است كه وقتى خود را محتاج به نعمتى از نعمتهاى بهشتى مى بينند، ذات اقدس اله را منزه از اين حاجت مى يابند، آنها نمى گويند: به ما ميوه يا آب بده ، بلكه مى گويند: تو منزه از حاجتى ، يعنى ما محتاج و نيازمنديم ، اما تو مبراى از نياز به كوثر و فواكهى ، و ادب اقتضا مى كند كه انسان با حاتم خويان ، برخوردى اين گونه داشته باشد، چه رسد به برخورد با خداى حاتم آفرين .

    نگويد: من محتاجم ، به من بده ، بلكه بگويد: تو كه نمى خواهى ، تو كه نيازمند نيستى ، و بهشتيان نيز اين چنين سخن مى گويند سبحانك اللهم تو منزه از آنى كه نيازمند باشى ، يعنى به ما بده ، اين ، بيان رابطه بين ادعا و تسبيح .

    اما جمله سوم - رابطه بين ادعا و حمد - و آخر دعواهم ان الحمدلله يعنى بعد از آن تسبيح ، وقتى از ذات اقدس اله انعامى دريافت نمودند، در مقام تشكر و سپاس بر مى آيند و مى گويند: الحمدلله رب العالمين حمد بعد از تسبيح است ، تسبيح تلويحا به معناى درخواست است و هنگامى كه درخواست به اجابت رسيد، و اين نيازمند به مورد نياز خود دست يافت نوبت به سپاس و حمد مى رسد، لذا عرض مى كند الحمدلله رب العالمين .

    رابعه شاميه كه به همسرش مى گويد: اين غذا را بخور فانها ما نضجت الا بالتسبيح شايد منظورش اين نباشد كه من وقتى به آشپزخانه مى رفتم ، تسبيح بر زبانم جارى بود و در حال طبخ غذا سبحان الله مى گفتم ، بلكه منظورش اين باشد كه اين غذا با تسبيح رسيده است .

    پس زن مى تواند يك چنين مقامى داشته باشد، و به چنين مقامى دسترسى پيدا كند.

    اشعار آموزنده اى نيز اين بانو دارد، همسرش مى گويد: حالات گوناگونى داشت - همانگونه كه صاحب نظران افكار گوناگون دارند، به دليل اين كه مقدمات منطقى گوناگونى در ذهنشان ظهور مى كند، صاحبدلان نيز ره آوردهاى گوناگونى دارند، چون واردات گوناگونى در قلب اينها ظهور پيدا مى كند، گاهى وارده حب ، گاهى وارده خوف و گاهى وارده اميد، و در برابر هر وارده سخنى به تناسب مى گويند - گاهى حب خدا بر او وارد مى شد و مى گفت :

    حبيب ليس يعدله حبيب

    و ما لسواه فى قلبى نصيب

    دوستى كه همانند ندارد و در قلب من كسى جز او نيست .

    حبيب غاب عن بصرى و شخصى

    و لكن عن فؤ ادى ما يغيب

    دوستى كه از چشم و برم پنهان و در دلم حاضر است .

    حبيبى است كه لا تدركه الابصار
    (345)
    اما و قلبى بحبك متيما
    (346)

    از چشم مستور است چون منزه تر از آن است كه چشم آن را ببيند ولى در قلب جا دارد.

    گاهى نيز در حال انس با خدا به سر مى برد، و براى او شعر مى سرود و مى گفت :

    و لقد جعلتك فى الفؤ اد محدثى

    و ابحت جسمى من اراد جلوسى

    دلم را هم سخن با تو نمودم و جسمم با ديگران است .

    فالجسم منى للجليس موانس

    و حبيب قلبى فى الفؤ اد انيسى

    جسمم انيس همنشين است و دلم با دوست همنشين است

    گاهى نيز حالت خوف بر او غالب مى شد و مى گفت :

    و زادى قليل ما راه مبلغى

    اللزاد ابكى ام لطول مسافتى

    توشه ، كم است و مرا به مقصد نمى رساند، نمى دانم بر كمى توشه يا بر طول سفر گريه كنم ؟
    اتحرقنى بالنار يا غاية المنى

    فاين رجائى فيك ؟ اين مخافتى ؟

    آيا با آتشم خواهى سوخت اى همه آرزوهايم ؟ پس اميدم كجا رفت و ترسم چه شد؟

    سخنانى از حضرت امير - سلام الله عليه - در ادعيه هست كه مى فرمايد:

    آه ، من قلة الزاد و طول الطريق و بعد السفر و عظيم المورد (347)

    آه ! از توشه اندك و راه دراز و دورى سفر و منزلگاه ترسناك !

    همانها را اين بانو به صورت مناجات ادبى در اين شعر گنجانده است . كه ره توشه كم است و فكر نمى كنم با اين ره توشه كم به مقصد برسم ، آيا براى كمى توشه ناله كنم يا براى طول سفر اشك بريزم ، اى خدايى كه نهايت آرزوى منى ، آيا مرا با آتش خود خواهى سوزاند، پس اميدم چه شود؟ چون به تو اميدوار بودم



    امضاء



  4. Top | #163

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    رابعه بصريه عدويه



    از رابعه عدويه نيز كلماتى آموزنده ، در اين زمينه رسيده است . در تاريخ آورده اند كه او بسيار اشك مى ريخت ، همين كه سخن از آتش به ميان مى آمد مدهوش مى شد و مى گفت استغفار نا يحتاج الى استغفار ما از استغفارمان بايد استغفار كنيم ، اين همان معرفت بلندى است كه سالار شهيدان - صلوات الله عليه - در دعاى عرفه عرضه مى دارد:

    الهى من كانت محاسنه مساوى فكيف لا تكون مساويه مساوى (349)

    خدايا، كسى كه خوبى هاى او بدى است ، بدى هايش چگونه بد نباشد، كسى كه خوبى خود را خوب بداند، معلوم مى شود - به خيال خودش - به پايه هاى رفيعى دست يافته است .

    كسى كه نماز مى خواند و خيال مى كند كه كارى كرده است ، و ديگر نمى داند كه همه اين توفيقات به بركت لطف الهى است ، كسى كه اشكى مى ريزد و استغفارى مى كند و خيال مى كند كار مهمى كرده است ، اينها محاسنه مساوى است ، حسنه او سيئه است ، چه رسد به سيئه او، اين بانو هم مى گويد كه : استغفار ما خود محتاج استغفار ديگرى است .

    زيرا همين استغفار نيز مشوب و ناخالص مى باشد. او هرگز چيزى از مردم نمى پذيرفت و مى گفت : ما لى حاجة بالدنيا وقتى شنيد، سفيان ثورى مى گويد: و احزناه تا كى ما بايد غمگين باشيم ؟ گفت : و اقلة حزناه بايد متاءثر باشيم كه چرا كم محزون هستيم ، من مى نالم كه چرا ناله ام كم است ، تو مى گويى اصل حزن چرا؟ اما من مى گويم : كمى حزن چرا؟

    از اين بانو سخنان آموزنده ديگرى نيز رسيده است ، از جمله اين كه به همه توصيه مى نمود كه اكتموا حسناتكم كما تكتمون سيئاتكم .

    همانگونه كه بدى هاى خود را پنهان مى كنيد تا كسى نبيند، خوبى ها را هم پنهان كنيد، چون اظهار و ظهور خوبى براى يك انسان نقص است ، چرا كه خودنمايى است .

    بزرگان اهل معرفت مى گويند: ظهور اولياى الهى در عبوديت براى آنها اولى و لذيذتر است تا در ربوبيت . اگر ضرورت اقتضا نكند، هيچ وليى از اولياى الهى معجزه نشان نمى دهد، چون اعجاز، ظهور ربوبيت يعنى مظهر پروردگار شدن است .

    ما كان لرسول ان ياتى باية الا باذن الله (350)

    هيچ پيامبرى حق نداشته كه آيه و معجزه بياورد جز با اذن الهى .

    اگر اذان خدا نباشد هيچ رسولى معجزه و نشانه اى نمى تواند بياورد كه منظور از اذن در اينجا نيز اذن تكوينى است و باكن فيكون حق شروع مى شود وگرنه هيچ موجودى چه فرشته و چه انسان هيچ كارى با استقلال از او ساخته نيست . تمام عالم با فرمان حق اداره مى شود و آنجا كه اعجازى ظهور مى كند اين ربوبيت حق است كه در كسوت انسان كامل ظهور پيدا كرده است البته جدايى ظاهر، از مظهر، محفوظ است .

    و تازه اين مقام فعل است نه مقام ذات . غرض آن كه سيره سالكان و اصل ، اين است كه در عبوديت ظهور كنند نه در ربوبيت .

    اين بانو در مورد كسى كه خواست كار خيرش افشا شود يعنى ميل نمود كه در ربوبيت ظهور كند فرمود: حسناتتان را بپوشاند همانطور كه سيئاتتان را مى پوشانيد و اين جزو كلمات قصار اوست : اكتموا حسناتكم كما تكتمون سيئاتكم .

    شيخ شهاب الدين سهروردى در كتاب عوارف المعارف دو بيتى را كه به رابعه شاميه مستند است به رابعه عدويه نيز استناد داده است كه آن دو بيت عبارت است از:

    انى جعلتك فى الفؤ اد محدثى

    و ابحت جسمى من اراد جلوسى

    فالجسم منى للجليس موانس

    و حبيب قلبى فى الفؤ اد اءنيسى


    بسيارى از اين بانوان تمام شب را بيدار بودند. بعضى ها كه نسبت به رابعه عدويه اظهار ادبى مى كردند، مى گفت : در عالم رؤ يا آثار خيرش در طبق هاى نور به من مى رسد.

    گاهى هم به خودش خطاب مى كرد و مى گفت : يا نفسى كم تنامين و الى كم تنامين يوشك ان تنامى نومة لا تقومين منها الا لصرخة يوم النشور .

    يعنى اى نفس چقدر مى خوابى ؟ گويا آن چنان خوابى كه فقط با صرخه و فرياد يوم النشور بيدار شوى ، چرا كه در آن روز همه را با يك صيحه بيدار مى كنند.


    ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم جميع لدينا محضرون (351)

    يك فرياد است و بس ؛ و سپس ناگاه همه در پيشگاه ما حاضرند.

    همچنين مى گفت :

    الهى ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنتك بل حبا لك و قصدا للقاء و جهك .

    اين سخن كه به معصومين عليه السلام منسوب است شاگردانشان به آنها تاسى مى كنند. گاهى حالى به آنها دست مى دهد كه مى گويند من به خاطر ترس از آتش و شوق به بهشت عبادت نمى كنم بلكه به خاطر حب به محبوب عبادت مى كنم و اين ابيات را مى سرايند:

    احبك حبين حب الهوى

    و حبا لانك اهل لذاك

    فاما الذى هو حب الهوى

    فشغلى بذكرك عمن سواك

    و اما الذى انت اهل له

    فكشفت لى الحجب حتى اراك

    فلا الحمد فى ذا و لا ذاك لى

    و لكن لك الحمد فى ذا و ذاك


    تو را دو برابر دوست دارم ، يكى به دليل علاقه به تو و ديگر براى اين كه دوست داشتنى هستى .

    دوستى از روى علاقه تا آنجاست كه غير تو را از يادم برده است .

    دوست داشتنى بودنت نيز به اين دليل است كه پرده ها برداشته شده و مى بينمت .

    نه شكرانه اولى از من است و نه دومى كه هر دو حمد نيز لايق خود تو است .

    گاهى حب از ذكر است و گاهى به خاطر آن است كه كشف حجاب كردى و ماوراء حجاب را به من نمودى و براى اين دو حب من حمد دارم ، اما در حقيقت نه حمد براى حب اول و نه حمد براى حب دوم ، مال من نيست چون خود اين حمد توفيقى و يا نعمتى است از ناحيه تو، پس حمد هر دو محبت از آن توست



    امضاء



  5. Top | #164

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    رابعه دختر اسماعيل
    در شرح حال اين بانو آمده است (352) كه اگر چنانچه حالى براى او پيش ‍ مى آمد اهل بهشت را مى ديد و مى گفت :

    رايت اهل الجنة يذهبون و يجيئون و ربما رايت حور العين يستترن منى باكمامهن

    همان طورى كه گاهى مردان به جايى مى رسند كه خود را از ائمه عليه السلام مستور مى دارند، همچنين بعضى فرشته ها گاهى به جايى مى رسند كه خود را از اولياى الهى كه مردند مى پوشانند، زنان نيز گاهى به جايى مى رسند كه حوريها خود را از آنها مى پوشانند. ولى آيا پنهان مى كنند يا تحت الشعاع نور آنها قرار مى گيرند؟

    اين كه در روايت آمده است : كسى كه وضو مى گيرد، با آب وضوى او فرشته خلق مى شود، يعنى با عمل صالح آنها كن ، فيكون مى شود وگرنه فرشته ها نه از نارند و نه از طين . آنها با نماز درست مى شوند، نظير نهر عسل بهشت كه با عمل صالح ساخته مى شود.

    اين كه مى فرمايد:

    و انهار من عسل مصفى (353)

    و جويبارهايى از عسل ناب .

    عسل بهشت ، از زنبور و كندو نيست . بلكه با صوم و صلاة درست مى شود. حورى بهشت هم نظير انسان نيست تا:


    خالق بشرا من طين (354)

    پديد آورنده بشرى از گل .


    باشد و يا مثل جن نيست ، تا:

    والجان خلقناه من قبل من نار السموم (355

    پريان را قبل از آن از آتشى سوزاننده و بى دود آفريديم .

    باشد، بلكه او با نماز درست مى شود، با عبادت و اطاعت درست مى شود.

    بنابراين اگر فرشته موجودى است كه با نماز درست مى شود، و نمازگزار بالاتر از نماز است ، چون :

    فاعل الخير خير منه (356)

    بالاتر از هر كار خير، صاحب آن كار است چون هر مؤ ثرى از اثر خودش ‍ قوى تر است .


    پس ، زنان بهشتى از حوريها بالاترند، و اين پايگاه واقعى زن است . و اگر كسى توهم كند كه ، بعضى محدوديت هاى اجرايى نمى گذارد كه زن به اين پايگاه هاى عميق برسد، اين توهمى بيهوده است .

    نام هايى كه برده شد نمونه اى از سالكان و اصل بود تا روشن شود كه راه براى زن و مرد يكسان باز است و هيچ فرقى در جهت سير كمالات بين آنها نيست .

    امضاء


  6. تشكرها 3


  7. Top | #165

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ابدال و اوتاد كيانند؟


    وقتى از عارفى پرسيدند: ابدال چند نفرند؟ فرمود: اربعون نفسا ابدال چهل تن هستند، و سؤ ال كردند كه : چرا نگفتيد: اربعون رجلا، چهل مردند، و گفتيد: چهل نفس هستند؟

    در جواب گفت :

    اولا: همه اين بزرگان مرد نيستند، بلكه در بين آنان زنان هستند.

    و ثانيا: كسى كه به مقام ابدال نائل مى آيد انسان است و انسان بودن اختصاص به زن يا مرد ندارد.
    (357)

    ابدال در اصطلاح ، سالكانى هستند كه تحت تدبير شخص معين نيستند. و از آنها به عنوان مفرد يا مفرد يا مى شود. چه اين كه اينها راه را به تنهايى طى مى كنند. گرچه سخت است ولى رفتنى است و گرچه پيشرفت انسان تحت نظر مدير و مدبر بيشتر است ، لكن به تنهايى هم مى توان طى طريق نمود.


    بنابراين آنها كه تحت تربيت و تدبير استاد معين نيستند، و سرگرم طى اين طريقند، از آنان به عنوان ابدال ياد مى شود.

    گروه هاى فراوانى هستند كه هر يك نام مخصوص دارند، ولى اين سؤ ال و جواب درباره خصوص ابدال مطرح شده ، و لذا آن بزرگوار، در جواب فرمود اربعون نفسا قهرا اگر سؤ ال شود كه اقطاب و اوتاد، چند نفرند؟ باز ممكن است در جواب گفته شود اربعون نفسا يعنى آن كس به اين مقامات مى رسد، مرد نيست انسان و است و انسانيت زن و مرد ندارد.

    و بر اساس همين نكته است كه گفته شده :



    و لو كان الرجال كمن ذكرنا


    لفضلت النساء على الرجال


    و لا التانيث لاسم الشمس عيب


    و لا التذكير فخر للهلال (358)




    امضاء


  8. تشكرها 3


  9. Top | #166

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    اگر مردها آن گونه باشند كه نام برديم بايد زنان را بر مردان برترى داد.

    نه تاءنيث براى نام خورشيد عيب است و نه تذكير افتخارى براى ماه مى باشد.

    يعنى اگر مرد و زن همين است كه در جامعه ماست ، و همين است كه ما اوصاف آنان را بيان نموديم زنان به مراتب بالاتر از مردانند، درست است كه شمس مؤ نث است و قمر مذكر، اما نه اين تاءنيث براى شمس عيب است و نه آن تذكير براى هلال فخر مى آورد. كلمه اى را با تاء ذكر مى كنند و كلمه ديگرى را بدون تاء تلفظ مى كنند.


    لذا در كتب ادبيات - در متن سيوطى - آمده است كه اين تاء به عنوان تاء الفرق است ، تاء الفرق يعنى حرفى كه دو تلفظ را از هم جدا مى كند، قهرا تا اين نكته براى خود انسان حل نشود و بر انديشه هايش غالب نگردد، تبيين آن براى ديگران و در عمل مشكل خواهد بود.

    به هر حال اينها نمونه هاى فراوانى است كه اگر بازگو شود كاملا روشن و مبين خواهد شد كه ميزان نقش زن در صدر اسلام در مقايسه با مرد چقدر بوده است و انشاء الله تعالى در مباحث آينده خواهيم آورد كه در طول تاريخ زنانى هم رديف ابوذر و اويس قرنى بوده اند اما به خاطر اين كه مطرح نشده اند، همچنان گمنام مانده اند.


    داستان فضيل بن عياض كه در لسان تاريخ و تذكره عرفا شهرتى چشمگير يافته و همواره قصه اش در ذيل آيه شريفه :

    الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله (359)

    آيا زمان آن فرا نرسيده است كه قلب مؤ منان به ياد خدا فروتن گردد.


    طرح مى شود، از حوادث بلند عرفانى است ، كه مشابه آن براى بانويى عارفه كه سابقه هنرمندى داشت اتفاق افتاده است . كه مى گويند مولاى او به خاطر شدت سرگردانى و حيرت و...بالخره او را به تيمارستان فرستاد، زيرا مى ديد كه او از بس شعرهاى بلند درباره محبوب مى گويد، عاقل ها را متحير مى كند، همه سرگردان شدند كه آن دوست كيست ؟


    مولاى او نيز در اثر سوء ظن ، نفهميد كه محبوب اين زن چه كسى است كه اين زن براى او چنين شعر مى سرايد و ناله مى كند و ضجه مى زند.

    بعضى از عرفاى نامدار آن عصر وقتى به ديدار اين زن در تيمارستان رفتند، فهميدند كه اين زن به مقامى رسيده كه جز خدا را نمى بيند، و در فراق او اين همه اشعار بلند ادبى مى سرايد و ضجه مى زند.


    حالات و سخنان او عرفا را تحت تاءثير قرار داد و سرانجام از تيمارستان آزادش نمودند، و دانستند كه راه دل ، مخصوص عرفاى مرد نيست ، و زنان در اين راه اگر همتاى مردان نرفته باشد همسوى آنها و هم كفو آنها خواهند بود.



    امضاء


  10. تشكرها 3


  11. Top | #167

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    زن در نگاه عارفان



    در پايان اين بخش برخى از آنچه در كتاب اهل معرفت آمده نقل مى شود تا محصول شهود عارفان نامدار روشن گردد.

    قيصرى در شرح فص محمدى از فصوص محى الدين چنين مى گويد: اعلم ان المراة باعتبار الحقيقة عين الرجل و باعتبار التعين يتميز كل منهما عن الاخر... (360)

    يعنى از نظر حقيقت بين زن و مرد امتيازى نيست و حقيقت زن عين حقيقت مرد است ، فقط از جهت تعين و تشخص از يكديگر ممتازند و چون اصل هر دو يكى است و از نظر حقيقت بين آنها تمايزى نيست ، همه مقام هايى كه براى مرد متصور است نيل به آنها مقدور زن نيز مى باشد، چنانكه شيخ اكبر فرموده است :

    ان هذه المقامات ليست مخصوصة بالرجال ، فقد تكون للنساء ايضا لكن لما كانت الغلبة للرجال تذكر باسم الرجال
    (361)

    لازم است عنايت شود غلبه مردان بر زنان در نيل به مقام هاى معنوى مورد پذيرش است ولى آيا اين غلبه مربوط به استعداد ذاتى مرد و بى استعدادى گوهر زن است و يا در اثر تربيت محيط و خانواده ، و سنت و عادت و...است بحث جدايى مى طلبد. ليكن برخى از مردهاى نژادهاى مختلف نيز نه تنها از مردان ديگر كم استعدادترند بلكه از بعضى از زنان نيز نازل تر خواهند بود.

    جناب محى الدين سر محبوب بودن زن را در اين مى داند كه چون ذات اقدس اله خداوند منزه از آن است كه بدون مجلى و مظهر مشاهده شود، و هر مظهرى كه بيشتر جامع اسماء و اوصاف الهى باشد، بهتر خدا را نشان مى دهد، وزن در مظهريت خدا كامل تر از مرد است زيرا مرد فقط مظهر قبول و انفعال است چون مخلوق حق است و زن گذشته از آن كه مظهر قبول و انفعال الهى است مظهر فعل و تاءثير الهى نيز هست چون در مرد تصرف مى كند و آن را مجذوب خويش قرار داده و محب خود مى سازد، و اين تصرف و تاءثير نمودارى از فاعليت خداست ، از اين جهت زن كامل تر از مرد است . اگر مرد بخواهد خدا را در مظهريت خود مشاهده كند، شهود او تام نيست ولى اگر بخواهد خدا را در مظهريت زن بنگرد، شهود او به كمال و تمام مى رسد. لذا زن محبوب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قرار گرفت و در آن حديث معروف فرمود: از دنياى شما زن و بوى خوش محبوب من قرار داده شده و نور چشم من در نماز است . (362)

    نكاتى كه در تبيين گفتار محى الدين لازم است عبارت است از:

    1 - منظور از محبت در اين بحث حب الهى است نه شهوت حيوانى ، چنانكه خود ابن عربى فرموده است : و من احبهن على جهة الشهوة الطبيعية خاصة نقصه علم هذه الشهوة فكان صورة بلا روح ...(363)

    يعنى اگر كسى زنان را از جهت غريزه طبيعى دوست داشته باشد راز اين اشتياق را نمى داند، و چون علم به هدف و آگاهى از راز به منزله روح بوده و خود گرايش به منزله صورت و هيكل است ، كسى كه اهل شهوت بدون محبت الهى است همانند صورت بى روح مى باشد.

    2 - منظور از فاعليت و منفعليت زن همانا نسبت به مرد است يعنى زن منفعل از مرد بوده و فاعل در اوست نه منفعل از او و فاعل در جنين باشد - كه در آنجا مظهر خالقيت خدا شده و در سازماندهى جنين در رحم نقش ‍ دارد - چون اين مطلب گرچه به نوبه خود داراى اهميت است ولى از محور بحث كنونى بيرون است ، زيرا بحث در تشريح محبوبيت زن نزد رسول اكرم صلى الله عليه و آله است و اصولا سخن اين عربى در آغاز فص محمدى تفسير همان حديث ياد شده است كه در آن زن و بوى خوش محبوب پيامبر قرار داده شده است .




    امضاء


  12. تشكر

    شهاب منتظر (07-12-2013)

  13. Top | #168

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    3 - حيض پليدى شيطانى است كه اغتسال از آن لازم است و همه پيش ‍ كسوتان طريقت و رياضت اتفاق دارند كه دروغ ، حيض نفوس است يعنى انسان دروغگو حائض است . بنابراين راستى ، غسل از حيض ‍ كذب است . (366)

    4 - در صورتى كه جنازه زن و مرد براى نماز و دفن در قبر آماده و جمع شده باشد و امام بخواهد بر هر دو به يك نماز انجام وظيفه كند، آيا بايد جنازه زن را نزديك قبله و مقدم بدارد و جنازه مرد را به طرف خود قرار دهد يا به عكس ، ابن عربى مى گويد: جنازه مرد را نزديك قبله قرار داده و جنازه زن را نزديك خود بگذارد. در اينجا نظر شريف او آن است كه چون زن محل تكوين فرزند است و به مكون حقيقى يعنى خداوند نزديك تر از مرد است لذا سزاوارتر آن است كه زن مقدم بر مرد واقع شده و به قبله نزديك تر باشد تا فرزند او به فطرت توحيدى تولد شود. (367)

    5 - در تفسير:

    رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله ...

    مردانى كه هيچ تجارت و خريد و فروشى آنان را از ياد خدا مشغول نمى كند.

    تصريح مى نمايد كه درجه كمال نسبت به زنان محجور و ممنوع نيست وزن هم مشمول آيه كريمه مى باشد گرچه صريحا نام وى نيامده است . (368)

    6 - همين مطلب يعنى عدم محجوريت زن از كمال با توجه به تقدم مرد در باب هفتاد و دو، نيز تكرار شده است .

    7 - در باب هفتاد و دو چنين مى فرمايد: زن در بسيارى از احكام حج با مرد اختلاف دارد زيرا گرچه در انسانيت اجتماع دارند ليكن در اثر عروض ‍ ذكوريت و انوثيت از يكديگر امتياز يافتند يعنى انسانيت گوهر آنها را تشكيل مى دهد و نر و ماده بودن عارضى است (369).

    8 - در باب مزبور مى فرمايد: گاهى زن در كمال به درجه رجال مى رسد و گاهى مرد به طورى تنزل مى كند كه از نقص زن نيز پايين تر مى آيد (370).

    9. در باب هفتاد و سوم مردان و زنان نامدارى كه به مقام هاى منيع بار يافتند مطرح مى فرمايد و در بحث حافظون و حافظات حدود الهى و در مبحث حلم چنين مى گويد: ما من صفة للرجال الا و للنساء فيها مشرب تولا هم الله بالحلم ...

    و موارد فراوان ديگرى هم از لحاظ ارائه خلوط كلى بحث و هم از جهت نشان دادن مصاديق بارز آن از زنان نامور كه به ديدار ابن عربى آمده يا وى به ملاقات آنان رفته است مى توان در نوشته هاى اين عارف بزرگوار يافت .



    امضاء


  14. تشكر

    شهاب منتظر (07-12-2013)

  15. Top | #169

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فصل سوم : زن در برهان



    در آغاز بحث اشاره شد كه تنظيم مباحث در سه فصل است . فصل اول زن از نظر قرآن ، فصل دوم از نظر عرفان ، فصل سوم از نظر برهان . گرچه برهان و عرفان ، وامدار قرآنند و مدد يافته از آن ، ولى طرز تنظيم بحث با استفاده از اصطلاحات باعث شد كه مطالب در سه فصل طرح شود.

    نظر مسائل عقلى تفاوتى بين زن و مرد در اصل كمال نيست . البته ممكن است زن به اوجى كه يك مرد، - انسان كامل يعنى وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله - بار يافت ، نايل نشود، اما مردهاى فراوان ديگرى حتى انبيا و مرسلين بى شمار و اوليا و اوصياى فراوان ، هم به آن مقام نرسيدند، اين نه به آن علت است كه زن ، چون زن است به آن مقام نمى رسد، بلكه براى آن است كه چنان مقامى فقط نصيب اوحدى از انسان هاى كامل مى شود لذا خيلى از مردها هم به آن مرتبه راه نيافته اند.

    دليل اين مساءله ، بنابر آنچه در كتاب هاى عقلى آمده - مثل مطلبى كه مرحوم بوعلى در شفا آورده (371) و شاگرد گران قدرش بهمنيار در تحصيل ذكر كرده (372) اين است كه در كتب عقلى ، از نظر بحثهاى :

    حديابى ، رسم شناسى ، ذاتى و عرضى شناسى ، ناطق را فصل مى دانند - البته مقصود فصل منطقى و لازمه فصل نيست ، همچنانكه منظور از ناطق نه نطق ظاهرى است و نه نطق باطنى ، بلكه منظور، نفس ناطقه است و چون اين نطق از نفس ‍ ناطق مشتق مى شود لذا، ناطق را فصل و مقوم انسان مى دانند - اما مذكر و مؤ نث بودن را مصنف مى دانند، نه مقوم .

    و لذا وقتى فصول را به فصل قريب و اقرب ، بعيد و ابعد تقسيم مى كنند سخن از مذكر و مؤ نث بودن نيست ، سخن از ناطق و صاهل و خائر و...است كه حيوانات را تنويع مى كند. بنابراين وقتى ذات ، يعنى انسانيت انسان ، تمام شد و به نصاب خود رسيد، آنگاه مساءله ذكورت و انوثت طرح مى شود. تشخيص ذاتى و عرضى و نشانه هاى آن دو نيز از همين طريق صورت مى گيرد. اين بخش از بحث را كتابهاى عقلى عهده دار است .


    امضاء


  16. تشكر

    شهاب منتظر (07-12-2013)

  17. Top | #170

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    عدم تاءثير ذكورت و انوثت در فعليت انسان



    در كتب عقلى بخش ديگر بحث را در فرق بين جنس و ماده ذكر كرده و گفته اند: ذكورت و انوثت به ماده بر مى گردد نه به صورت . و چون شيئيت هر شى ء را، صورت آن تشكيل مى دهد، پس مذكر و مؤ نث بودن اشيا، در فعليت و شيئيت آنها دخيل نيست .

    توضيح مساءله اين است كه : اگر خواستيم موجودى را با فعليتى بشناسيم ، صورت او روشنگر فعليت آن است و حقيقت آن را به ما نشان مى دهد، اما چون ماده آن ، مشترك است و مى تواند به صورت هاى ديگر نيز در بيايد لذا نشانه حقيقت آن نيست . خاك براى صور گوناگون ماده است و مى تواند به صورت درخت ، معدن ، ميوه هاى گوناگون ، حبه ها و حصه هاى مختلف درآيد، و يا به صورت انسان يا حيوان هاى متفاوت شكل گيرد و...، اما تا وقتى كه به صورت خاصى ، در نيامده ، فعليت خاص پيدا نمى كند. البته منظور از صورت ، اندام و قيافه نيست ، چون شكل و قيافه عرضى است ، بلكه منظور همان فعليت جوهرى است كه حقيقت شى ء را تاءمين كرده و از يك جهت به نحوه هستى آن بر مى گردد.

    بزرگان اهل حكمت مى گويند: مذكر و مؤ نث بودن ، از شؤ ون ماده شى ء است ، نه از شؤ ون صورت آن . يعنى اين دو، در بخش صورت و فعليت بى تاءثير است و تنها در بخش ماده نقش دارد، لذا آنجا كه فرق بين جنس و ماده را ذكر مى كنند، مى گويند: ماده اصنافى دارد كه بعضى از آن اصناف مذكر و بعضى مؤ نث است . و نشانه اين كه مرد و زن بودن ، و ذكورت و انوثت به ماده بر مى گردد نه به صورت ، اين است كه اين دو صنف ، اختصاص به انسان نداشته بلكه در حيوان و حتى در گياهان هم هست . بنابراين بر اساس ‍ يك قياس استثنايى معلوم مى شود هر چيزى كه مراتب پايين تر از انسان ، آن را دارا مى باشد، به صورت انسانى بر نمى گردد، چون اگر به صورت انسان بر مى گشت هرگز پايين تر از انسان ، واجد آن نمى شد.

    چه اين كه حيوانات هم اگر بخواهند كمالاتى داشته باشند كمالشان در ذكورت و انوثت آنها نيست ، بلكه هر حيوان براى خود فعليت و صورتى داشته و كمالات وى به آن مربوط مى شود. نر و يا ماده بودن يك حيوان ممكن است در قدرت هاى بدنى تاءثير داشته باشد، اما اين قدرت هاى بدنى كمالات حيوانى نيست . كمالات حيوانى در اوصاف و خلقيات خاص خود حيوان است و نر و ماده بودن از آن جهت كه به ماده بر مى گردد، در پايين تر از حيوان ، يعنى در مرتبه گياهان هم موجود است . قرآن مى فرمايد:

    و من كل شى ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون (373)

    و از هر چيزى جفت آفريديم تا شايد شما عبرت گيريد.

    اين دو نمونه از مسائل عقلى بود، ليكن چون قرآن كريم ريشه معارف است بايد اينها را امضا كند. قرآن كريم وقتى روح را ستوده و معرفى مى كند، آن را از عالم ذات اقدس اله دانسته و به خدا اسناد مى دهد، و چيزى كه اضافه تشريفى به خدا داشته و از عالم حق بوده ، و از عالم خلق جدا و از يك نشئه ديگر است ، منزه از ذكورت و انوثت مى باشد.


    امضاء


  18. تشكر

    شهاب منتظر (07-12-2013)

صفحه 17 از 19 نخستنخست ... 713141516171819 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi